close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
بلاگ

با مرکزگرایی به این ابتذال در‌ هنر دامن می‌زنند

۲۹ خرداد ۱۳۹۷
ایران فقط تهران نیست
خواندن در ۴ دقیقه
با مرکزگرایی به این ابتذال در‌ هنر دامن می‌زنند

بخش دوم

محمد تنگستانی

در اولین بخش از این گفت‌وگو «علی‌رضا معینیان» تاریخچه‌ای از فعالیت‌ هنرمندان متعهد در دهه پنجاه شمسی داد و نظرات شخصی خودش را مطرح کرد و در ادامه گفت: « بیست و دوساله‌ بود و در کارِ نقاشی ساختمان مشغول به‌کار شدم و همزمان کارِ کارگری در تهران آخرین پوسته‌های ایده‌آلیستیِ نوشتارم را نیز از بین بُرد.

از این رو فعالیتِ ادبی‌ام با عنصر جدیدی به اسم فعالیت کارگری و سیاسی در‌هم آمیخت، که از آن پس در حوزه‌های مختلفِ کارگری و مدنی شروع به فعالیت کردم و نتیجه‌ جدیدم از امرِ زیستن این بود که توامانیِ این دو فعالیت یعنی (ادبی و کارگری)، دو شکلِ جداناپذیر از مفهومِ مبارزه هستند.»

دومین بخش از گفت‌وگو با «علی‌رضا معینیان» را می‌خوانید:

هر منطقه با توجه به آب و هوا، زبان و گویش محلی، فرهنگ بومی خود را می‌سازد که خرده فرهنگ تعریف می‌شود و خرده فرهنگ‌ها در کنار هم فرهنگ یک کشور را شکل می‌دهند. در چهار دهه گذشته، سیستم ایده‌ئولوژی و فکری حاکم بر ایران دنبال یک‌دست‌سازی و اسلامیزه کردن هنر معاصر و نزدیک کردن آن به ایده‌ئولوژی‌های حکومتی و مذهبی بوده است. گمان می‌کنید این تلاش‌ها به نتیجه رسیده و موفق شده‌اند؟

ـ پاسخ تلخ اما واقعی ا‌ست. باید گفت بله حاکمیت موفق بوده است. شاید فضایِ هنری شهر تبریز، جزء مناقشه برانگیزترین شهر‌ها راجع به همین مسئله باشد. ستمِ زبانی که در آن مطالبه‌ به حق برای خواندن و نوشتن به زبان مادری از دیرباز وجود داشته است، هرگز به معنای واقعی موردِ قبولِ حکومت جمهوری اسلامی واقع نشده است. آسیمیلاسیونِ فرهنگی که در نهایت از سمتی به مقوله‌ افراطیِ "پان تُرکیسم" منجر شده است و در اینجا مسئله‌ هنر را برای نه آزادی بلکه برای سرکوب و افراطی‌گری بدل کرده است. یعنی هنر به ابزاری برای توجیهِ هدف مُبدل شده است. از همین جهت است که دیگر هنر نه حتی برای هنر بلکه برای توجیه هدف استفاده می‌شود و اشکالِ کاملا انحرافی از هنر را به‌وجود می‌آورد که ما آن را هنرِ مبتذل می‌نامیم . می‌توان گفت سیستم موجود با یک‌دست سازی تصنعی و مرکزگرایی به این ابتذال در عرصه‌های‌ هنری دامن زده‌است.

 

یک نوشته از «علی‌رضا معینیان»:

هر کسی اولین چیزی که از تنم می‌پرسد، میگوید این زخم‌ها جای چیست؟ می‌گویم جای چاقو. تعجب می‌کنند. خودم هربار جای زخم‌ها را می‌بینم یادم می‌افتد از کجا هستم. روی پلِ منجم تبریز هستم. بوی گند فاضلاب محله‌مان را خفه کرده است .

تابستان است. دوازده ساله‌ام‌. ایستاده‌ام حاشیه‌ خیابان. شربتِ انجیر می‌فروشم‌. پسری با دوچرخه‌اش از کنارم رد می‌شود و با لگد می‌زند تُنگِ شربت می‌افتد و می‌شکند. خیالاتِ دوازده ساله‌ام را می‌شکند. رفته‌ام برای اردویِ تابستانیِ مدرسه پول جور کنم. انضباطم پانزده است. مادرم رفته است به ناظم مدرسه گفته من را هم به اردو ببرند. ناظم گفته است فقط کسانی که انضباط شان هجده به بالاست. مادر نشسته به اصرار. ناظم گفته چرا انقدر پسرت همیشه دیر به مدرسه می‌رسد، آن روز هم که با پیچ‌گوشتی می‌خواست مبصر کلاس را بزند! مادرم چشمانش گریسته‌. نگفته پیش جواد، در تعمیرگاه موتور کار می‌کنم . مادرم همیشه می‌گفت ، دهانت پر خون هم که باشد پیش غریبه‌ها تف نکن! بعدها این‌جمله‌اش توی بازجویی‌هایِ وزارت اطلاعات یادم می‌افتد. اما آن روز خون نه از دهانش بلکه از چشمانش بیرون زده بود و البته به حرمتِ چشمان مادرم، ناظم راضی شد که من را هم به اردو ببرند. "کنَدُوان" . از کندوان فقط عکس‌هایش را دیده بودم . خواهرم یکبار کندوان رفته بود و بزرگترین حسادتِ دوازده سالگی‌ام همین بود...

جواد با پیش گوشتی، گوشت سوراخ کردن را خوب به من یاد داد. چندباری که جلوی مغازه دعوا کرده بود، با پیچ‌گوشتی آنقدر زده بود که طَرَف آش و لاش شده بود. می‌گفت پیچ‌گوشتی از جیبت پیدا کنند جرم ندارد اما چاقو جرم دارد... تعادل پسر بهم خورده بود و کمی جلوتر از دوچرخه افتاده بود .

کندوان در عکس‌ها چقدر زیبا بود. مادر با اشک، ناظم را راضی کرده بود. دیگر نمی‌خواستم به خواهرم حسادت کنم... پیش‌گوشتی را در می‌آورم و محکم فرو می‌کنم تویِ گوشتِ رانِ پایش. فشار می‌دهم و
می‌پیچانم. زجه‌اش به هوا می‌رود. می‌خواستم باخیالاتم او را هم بُکشم. داد می‌زند و دست و پا می‌زند. جواد گفته بود تا طرف دست و پا زد پیچ‌گوشتی را در بیار. میگفت اگر کم آوردی حتی با دندان هایت، گاز بگیر. با وجود اینکه او جیغ می‌زند من کم آورده‌ام. با دستانش گوش‌هایم را می‌گیرد و تا می‌تواند می‌کشد. سرم می‌افتد روی سینه‌اش سینه‌اش را گاز می‌گیرم . زندگی‌ام زیر آرواره‌هایم جمع شده است. یکدفعه دست چپم گُر می‌گیرد و شل می‌شود. آخرین زورم را می‌زنم تا پیش گوشتی را بیرون بکشم. یک نفر پرتم می‌کند رویِ انجیرهای خیسِ روی زمین. می‌افتد به جانم. مردم جمع شده‌اند و جدایمان می‌کنند. برادرش است. چاقو می‌زند. هر زخم ، همچون دهانِ انجیرِ تازه، باز مانده. از هر زخم پیراهنم پُرِ خون شده‌. خونم بوی انجیر گرفته‌. انجیرهایی که قرار بود پولِ یک اردویِ کندوان باشند.

بخش اول را اینجا  بخوانید

از بخش پاسخگویی دیدن کنید

در این بخش ایران وایر می‌توانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راه‌اندازی کنید

صفحه پاسخگویی

ثبت نظر

بلاگ

جهانی که می‌توانستم در آن خانه‌ای داشته باشم

۲۹ خرداد ۱۳۹۷
ایران فقط تهران نیست
خواندن در ۴ دقیقه
جهانی که می‌توانستم در آن خانه‌ای داشته باشم