شایا گلدوست
در کشوری مانند ایران، وقتی متفاوت فکر کنید، متفاوت رفتار کنید، متفاوت لباس بپوشید، متفاوت زندگی کنید، هویت جنسی یا جنسیتی خود را متفاوت تعریف کنید، سلیقهای متفاوت در دیدن و پرداختن به مسایل روزمره نیز داشته باشید یا حتی موسیقی متفاوتی را گوش و دنبال کنید، در اقلیتی مورد تبعیض و سرکوب قرار میگیرید. «آرتین»، پناهنده رنگینکمانی ایرانی، ساکن ترکیه از زندگی خودش میگوید و این که چرا مجبور به ترک خانه و سرزمین مادری شد.
***
«من در ایران موسیقی کار میکردم و همراه دوستانم یک گروه موسیقی داشتیم؛ گروه موسیقی به اصطلاح زیر زمینی. سبک خاص موسیقی که کار میکردیم، باعث دستگیری، محاکمه و شکنجههای جسمی و روانی شدید من از سوی نیروهای امنیتی شد. تنها به این دلیل که منطبق با سلیقه سیستم جاری نبود. علاوه بر آن، گرایش جنسی من همیشه مرا در معرض قضاوت دیگران قرار میداد؛ آن طور که رفتار میکردم، آن طور که لباس میپوشیدم و آن چه که دوست داشتم باشم. من متفاوت بودم از آن چه در جامعه ما به عنوان الگوی مردانگی تعریف میشود.»
آرتین فضای فرهنگی کشور را برای خود غیرقابل تحمل توصیف میکند؛ فضایی که انسانها را از انسانیت دور میکند و دروغ، ریا، تظاهر و تحجر را عادی سازی و تبدیل به فرهنگ جاری در جامعه ما کرده است.
او مسبب اصلی این اتفاقات را نظام حاکم و سیستم جاری در کشور میداند که با تبلیغات ضدفرهنگی و شستوشوی مغزی انسانها در طی سالها، کار را به این جا رسانده است.
میگوید: «شاید خود ما نیز گناهکار باشیم؛ ما که سکوت میکنیم، مینشینیم و تماشا میکنیم و دست روی دست میگذاریم و در مواقعی هم صحنه را ترک میکنیم.»
او توضیح میدهد: «خانواده از همجنسگرا بودن من چیزی نمیدانستند. با وجودی که همه این سالها متوجه تفاوتی در من با پسرهای همسن و سالم میشدند اما انگار واقعیت را به عمد نادیده میگرفتند. به شخصه پیش روی خود چند راه بیشتر نمیدیدم؛ یا اینکه چشمهایم را ببندم و همرنگ جماعتی شوم که سالها رنگشان کردهاند یا مقاومت کنم، اعتراض کنم و بجنگم و یا این که با سرزمینم خداحافظی کرده و هجرت کنم.»
آرتین مهاجرت را انتخاب کرد چون فکر میکرد قدرت این را ندارد که شرایط را تغییر دهد. میگوید حتی اگر موسیقی مورد علاقهاش را نیز کنار میگذاشت، نمیتوانست گرایش جنسی خود را کتمان کند؛ گرایش جنسی که نه تنها پذیرفته شده نبود بلکه در قانون، جرم تلقی میشود و او را در معرض شدیدترین مجازاتها قرار میدهد. تصمیم گرفت خود را از شرایطی که او را به سمت نابودی پیش میبرد، نجات دهد.
علاوه بر پروندهای که در دادگاه برای فعالیت هنری خود داشت، خدمت سربازی نیز به آن اضافه شد. در ایران علاوه بر ترنسها، افراد همجنسگرا نیز پس از گذراندن مراحل سخت و کمیسیونهای متعدد، در صورت اثبات گرایش جنسی خود، از خدمت سربازی معاف میشوند؛ هر چند ماده و بندی که در کارت معافیت آنها درج میشود، مربوط به بیماریهای روانی و با عنوان «انحرافات اخلاقی و جنسی و رفتارهای مغایر با شوونات اسلامی» است. اما بسیاری از اعضای جامعه رنگینکمانی این برچسب توهینآمیز و رفتار غیرانسانی را به شرایط سخت و غیرقابل تحمل خدمت سربازی ترجیح میدهند.
حالا او راحتتر میتوانست به خروج از کشور فکر کند و تصمیم درستی بگیرد: «علیرغم همه موانعی که وجود داشت، از کشور خارج شدم. به معنای واقعی کلمه دیگر جایی برای ماندن وجود نداشت. خسته بودم از همه سالهایی که نتوانستم خود واقعیام را زندگی کنم. با پول بسیار کمی به ترکیه آمدم و توانستم یک اتاق کوچک اجاره کنم. از همان روزهای اول مجبور شدم کار کنم؛ البته در بازار سیاه. چون زبان ترکی بلد نبودم، کار در رستوران تنها چیزی بود که در آن شرایط میتوانستم انجام دهم؛ ساعتهای طولانی کار با دستمزد بسیار کم. به دلیل فشارهای زیادی که در ایران متحمل شده بودم و شوک بزرگی که بعد از خروج و رسیدن به ترکیه به من وارد شد و نیز فضای جدید و مشکلات زندگی پناهجویی/پناهندگی، حال روحیام روز به روز بدتر شد تا جایی که برای مدتی در آسایشگاه بیماران روانی بستری شدم. ماهها در بین بیمارانی که مشکلات بسیار شدید روحی و روانی داشتند، زیر نظر روانپزشک بستری بودم. بیماری از یک طرف و برخوردهای بسیار بد و تبعیضآمیز مسوولان بیمارستان از طرفی دیگر، شرایط را غیرقابل تحمل کرده بودند. بارها در بیمارستان اقدام به خودکشی کردم و تا پای مرگ پیش رفتم اما جان سالم به درد بردم. در نهایت تصمیم گرفتم با مسوولیت خودم، از بیمارستان به خانه بروم چون احساس میکردم آنجا فشار بیشتری را متحمل میشوم. تا مدتها شبیه جسدی که کمی هوشیار است، به زندگی ادامه میدادم اما رفتهرفته همه توانم را جمع کردم تا دوباره به زندگی برگردم. چاره دیگری نداشتم، این مسیری بود که انتخاب کرده بودم و حالا زمان پا پس کشیدن نبود.»
حالا هفت سال است که در ترکیه زندگی میکند؛ در انتظار رسیدن به مقصد و مکانی امن برای زندگی. میخواهد برود، برسد زندگی کند و آینده خود را بسازد. برای توصیف آن چه در این سالها بر او گذشته است، نه کلمهای پیدا میکند و نه جملهای و نه حتی کتابی که گویای همه مشکلات موجود باشد. احساس میکند بهترین روزهای زندگی و جوانی او به تلخترین شکل ممکن گذشته است.
هنوز هم آینده برایش بسیار مبهم است اما امید همیشه روزنه کوچکی است که انسان را به سوی آینده میکشاند. او با وجود همه تلخیها، توانسته است در زمینه کار موسیقی در ترکیه تجربههای بهتری کسب کند: «در رستورانی که مشغول به کار بودم، یک روز صاحب رستوران برای این که من را مورد تمسخر قرار دهد و به بازی بگیرد، به یکی از دوستانش که شبها در کافه و رستورانها میخواند، معرفی کرد و گفت این هم کار میسیقی میکند، خواننده است! یک تست بگیر و ببین کارش چه طور است. من ساز زدم و خواندم و توجه آنها را به خودم جلب کردم. بسیار خوششان آمد و تصمیم گرفتند با من همکاری کنند و اجازه دهند که بعضی شبها برنامه اجرا کنم. با دوستان یک گروه کوچک تشکیل دادیم و در مقابل پول بسیار کمی که دریافت میکردیم، میخواندیم. با اعتماد به نفسی که در کارم داشتم و حمایت دوستان، توانستیم ادامه دهیم و خودمان را بالا بکشیم. لااقل در ترکیه میتوانستم سبک دلخواه خود را در موسیقی دنبال کنم و محدودیتی از این نظر نداشتم. بارها در مسابقات مختلف موسیقی در ترکیه شرکت کردم. حتی تا جلوی پلههای بزرگترین مسابقه خوانندگی ترکیه پیش رفتم اما به دلیل این که پناهنده هستم، اجازه ورود به صحنه را پیدا نکردم. با سختیهای زیادی به این نقطه رسیدم. با وجودی که مطلوب خودم را به دست نیاوردم اما این را برای خودم یک موفقیت میدانم.»
آرتین میگوید: «کار موسیقی در ترکیه هم بسیار سخت است و هر چهقدر حرفهایتر باشی، به همان اندازه شرایط برایت بسیار سختتر میشود. از لحاظ مالی برایم موفقی به همراه نداشت اما توانستم به خودم و دیگران اثبات کنم که حتی با وجود شرایط بسیار سخت، میتوانم. امیدوارم که با رسیدن به کشور مقصد و پایان دوران سخت پناهندگی در ترکیه، موانع سر راهم نیز برداشته شوند و به رویاهای بزرگی که در سر دارم، دست پیدا کنم.»
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر