close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
بلاگ

خانواده زندانی سیاسی بودن؛ سکوت نکنید

۳ شهریور ۱۴۰۰
روایت‌های زندان
خواندن در ۱۰ دقیقه
خانواده‌های زندانیان سیاسی و عقیدتی که مهر امنیتی بر زندگی‌شان می‌خورد، همراه با زندانی تاوان می‌پردازند؛ اما معمولا توجهی به روزگار آن‌ها نمی‌شود.
خانواده‌های زندانیان سیاسی و عقیدتی که مهر امنیتی بر زندگی‌شان می‌خورد، همراه با زندانی تاوان می‌پردازند؛ اما معمولا توجهی به روزگار آن‌ها نمی‌شود.

زیبا یاری

دهه‌ها است که جمهوری اسلامی افراد مختلف را به بهانه دگراندیشی به زندان می‌افکند و احکام حبس سنگین برای آن‌ها صادر می‌کند. توجه‌ همگان به شرایط زندانی معطوف می‌شود؛ در حالی‌که خانواده‌های زندانیان سیاسی و عقیدتی که مهر امنیتی بر زندگی‌شان می‌خورد، همراه با زندانی تاوان می‌پردازند؛ اما معمولا توجهی به روزگار آن‌ها نمی‌شود.

پیش‌تر در بخش روایت‌های زندان، مجموعه گزارش‌هایی را که راویان آن زندانیان بودند، منتشر کردیم. در ادامه این مجموعه سراغ خانواده زندانیان رفته‌ایم تا راوی آنچه بر جسم و جانشان می‌گذرد، باشند. 

یکی از نزدیکان یک زندانی عقیدتی سیاسی در چند یادداشت که در اختیار ایران‌وایر گذاشته خانواده زندانی سیاسی و عقیدتی بودن را در روزگاری که در آن قرار داریم، توصیف کرده است.

(برای حفظ امنیت نویسنده این یادداشت از نام مستعار استفاده شده است.)

***

وقتی که خارج ماجراهای حبس و زندانی هستید و از زندانی سیاسی، خانواده‌ آنها و آن زندگی که با آن دست‌وپنجه نرم می‌کنند، حرف می‌زنید؛ دنیایی را متصور می‌شوید که گاه از واقعیت دور و گاه اغراق‌آمیز است. مثالی واقعی می‌زنم تا شاید ملموس‌تر شود.  زنی را تصور کنید که چهار سال می‌شود، همسرش در زندان به سر می‌برد و در یکی از روزهای زندگی، با کودکی چهار ساله‌اش به خرید رفته است و با دستانی پر، خسته و توام با نگرانی هزینه‌ها، تلفن‌اش زنگ می‌خورد. شماره تماس از زندان است. فکر می‌کنید چه بر او می‌گذرد؟ 

 آیا همه‌ زندگی‌‌اش را مختل می‌کند و وسط خیابان با فرزندش می‌ایستد و تلفن را جواب می دهد که عزیزکم، همسر مهربانم، چقدر خوشحالم که زنگ زدی و دلم برایت تنگ است؟ در بهترین حالت اگر بتوانی جواب بدهی، در خلاصه‌ترین جملات خواهی گفت: «کار دارم، بعدا زنگ بزن، خدافظ.»

گاهی هم فقط برای این پاسخ می‌دهی که به آشنایان زنگ نزند و جماعتی نگران نشوند.

 مثال بالا آغازی بود بر روایت یک زندگی واقعی‌ که یک خانواده‌ زندانی سیاسی یا  خود زندانی از سر می‌گذراند. مجموعه‌ای از تجربه‌ زیسته‌ خودم و مشاهدات زندگی اطرافیان‌ام که با این امر دست و پنجه نرم می‌کنند. درست است که نمی‌توان این روایت‌ها را به همه تعمیم داد؛ اما در این روایت سعی می‌کنم واقعیتی را به تصویر کشیده تا بلکه به شرایط متفاوت خانواده و زندانی توجه شود.

 

مساله نخست؛ فعالیت

 به عنوان فردی که فعالیت سیاسی، عقیدتی و مدنی یا هر نوع فعالیت اعتراضی مشابهی انجام می‌دهید، چند وضعیت در مواجهه با خانواده وجود دارد:

 اول؛ خانواده یا شریک عاطفی (همسر، نامزد، دوست‌دختر یا دوست‌پسر)  که در جریان فعالیت سیاسی شما هستند، امکان بازداشت شما را می‌دهند. یا اگر تجربه‌ بازداشت قبلی دارند، این تجربه می‌تواند به دلیل فعالیت خود خانواده در سال‌های پیشین، بازداشت نزدیکان یا بازداشت سابق خود فرد باشد که طبیعتا می‌توانند بهتر مساله فعالیت‌های پرخطر و بازداشت را بپذیرند. آن‌ها تقریبا آشنا هستند که شما با چه خطراتی مواجه هستید و در هنگام بازداشت چه باید بکنند.

 دوم؛ خانواده یا پارتنری که خودش همراه شما یا در حوزه‌ مشابه دیگری فعالیت دارد، احتمال بازداشت را برای هر کدام از شما پیش‌بینی می‌کند. در نتیجه آمادگی شما از خانواده‌ گروه «اول» هم بیشتر است و با آگاهی کامل‌تر و به صورتی هماهنگ‌تر می‌توانید مسائل مختلف را رصد و چه‌بسا کنترل کنید.

 سوم؛ خانواده یا پارتنری که اطلاعی از فعالیت و نوع آن ندارند. ممکن است شما به دلیل نگرانی آن‌ها جزییات یا کلیاتی از فعالیت خود را مطرح نکنید، یا برای حفظ امنیت بیشتر خودتان و به دلیل آن‌که نباید به کسی در مورد فعالیت شما آگاهی داشته باشد، سکوت می‌کنید. از سوی دیگر اگر ارتباطی با آن‌ها یعنی اعضای خانواده ندارید، یا از فعالیت‌تان سر در نمی‌آورند، یا بعید می‌دانید که نوع فعالیت‌تان باعث بازداشت شما شود، در هر روی زمان بازداشت شوک شدیدی به خودتان و آن‌ها وارد می‌شود و در خصوص چگونگی برخورد مثل لزوم اطلاع‌رسانی، دچار سردرگمی خواهند شد.

  در مجموع البته، در تمامی موارد بالا به دلیل بازداشت عزیزتان، تهدیدهایی که از جانب نهاد بازداشت‌کننده می‌شوید، فشار و سردرگمی‌هایی که از سوی اطرافیانِ نگران وجود دارد، و البته سابقه‌ جمهوری اسلامی و فجایعی که برای هر کدام از زندانیان پیش آمده است، فشار روانی متحمل می‌شوید که آنقدر زیاد است در روزهای اول حتی اگر خودتان در بهترین حالت فعال سیاسی هم باشید، برای‌تان آزاردهنده خواهد بود.

 

دوم؛ سکوت نکنیم

  راهی زندان شدن با یک‌باره بازداشت شدن متفاوت است. شاید یکی از بهترین زندان رفتن‌ها برای خانواده و خود زندانی، دریافت احضاریه، صدور رای، رفتن به اجرای احکام و بعد خوانده شدن برای تحویل به زندان باشد.

  در این مورد هر کسی که تجربه‌ بازداشت یک‌باره داشته باشد و به اصطلاح «در خانه، محل کار یا در خیابان سر آدم ریختن» و او را با ارعاب و وحشت به بازداشت‌گاه منتقل کرده باشند، می‌داند که اصولا کسی از وضعیت شما اطلاعی ندارد. حتی خودتان هم نمی‌دانید کجا هستید و چه خواهد شد. این روزهای بی‌اطلاعی بسیار دیر می‌گذرند و وقتی متوجه می‌شوید که زندانی‌تان به بند عمومی که می‌تواند شرایط سختی هم داشته باشد، منتقل شده است، لبخندی از رضایت بر لبان‌تان نقش می‌بندد.

 زمان بازداشت اگر متهم احتمال دستگیری را از قبل می‌داده، شرایط تحمل این دوران در او بالاتر است و چه‌بسا روزهای متفاوت از خانواده را بگذراند که در بی‌خبری مانده‌اند و نگرانی زندگی‌شان را مختل کرده است. روزهای زندانی کش‌دار و طولانی مثل خانواده‌اش می‌گذرد، اما او می‌داند و خانواده هیچ نمی‌دانند و کسی هم پاسخ‌گوی آن‌ها نیست.

 وقتی خانواده و نزدیکان زندانی از شرایط او مطلع می‌شوند، رویکردها متفاوت است. نزدیکانِ زندانی بعد از هضم اتفاقی که افتاده است، با توجه به میزان همراه بودن و اینکه آیا خودشان هم فعالیت داشته‌اند یا خیر، همچنین میزان احساساتی که نسبت به فرد بازداشت شده دارند، میزان مخالفتی که با نظام دارند، حس سرخوردگی خواهند داشت. معمولا دچار حس عجیبی می‌شوند که نمی‌دانم چه اسمی می‌توان بر‌آن نهاد را در قالب «کاش من را به جای او می‌گرفتند» با خود همراه می‌کند؛ حتی اگر غیرمنطقی به نظر آید.

 حتی اگر اعضای خانواده و نزدیکان زندگی با فعالیت‌ها او بیگانه باشند، باز هم در لحظه‌لحظه‌ زندگی‌شان تاثیر می‌گذارد. غذا خوردن هم سخت می‌شود. شریک عاطفی را در نظر بگیرید که یارش زندانی است. چطور می‌تواند آرزو نکند که به جای عزیزش یا در کنار او در زندان نباشد؟

  این همان حس عجیبی است که جمهوری اسلامی برای‌مان ساخته است؛ حس این‌که نه تنها از زندگی عادی و روزمره‌ که از آزاد بودن و زنده ماندن‌مان هم احساس سرافکندگی داشته باشیم؛ خود را به طرق مختلف مقصر می‌دانیم و مدام در حالت سرزنش خود هستیم. می‌توان این حس را به بالاترین مرتبه در والدین داغدار مشاهده کرد. همان‌هایی که بارها بر سنگ مزار عزیز کشته‌شده‌شان این جمله را از زبان‌شان می‌شنویم: «اگر من واقعا مادر یا پدر بودم که جای عزیز جانم زیر خاک می‌بودم» یا بارها شاید شنیده باشید که «من چه پدر یا مادری هستم که توانستم فرزندم را خاک کنم و زنده بمانم؟»

 روزهای ابتداییِ بازداشت، خانواده‌ها با دوگانه‌ سکوت و خبری کردن بازداشت مواجه می‌شوند. بسیاری از کسانی که تجربه‌ بازداشت را ندارند سعی می‌کنند تا با سکوت کردن (همان‌طور که نهاد بازداشت‌کننده از آن‌ها خواسته است، چه به صورت مستقیم چه از طریق فرستادن فردی قابل اعتماد نزد خانواده) و پیگیر شدن توسط آشنایانی که در نهادهای مختلف ممکن است داشته باشند، پیش بروند و گمان می‌کنند که با این رویه می‌توانند رهایی پیدا کنند. در حالی‌که آن‌ها ناخواسته یا خواسته تن به خواسته بازجویان و نهادهای امنیتی داده‌اند.

 برای خانواده‌ زندانی، گاه این امید و سکوت کردن‌ها آن‌قدر پیش می‌رود تا هم خانواده بارها مورد تحقیر توسط نیروهای امنیتی و قضایی قرار می‌گیرد که به دلیل نگرانی وضعیت زندانی و بازداشتی‌شان مجبور می‌شوند تحمل کند، هم نیروی امنیتی به راحتی به بازجویی‌ها و تکمیل پرونده‌سازی برای متهم بپردازد و هیچ نگرانی از بابت نوع برخوردش نخواهد داشت؛ زیرا می‌داند که شما را ساکت کرده است و می‌تواند به هر طریقی که می‌خواهد پیش برود.

  در عین‌حال این امکان وجود دارد که افرادی به خانواده نزدیک شوند، در قالب زندانی سیاسی سابق، وکیل، فامیل و آشنای دور و نزدیک که در واقع از جانب نیروی امنیتی به سراغ شما می‌آیند. این افراد بعضا با آگاهی و به صورت مستقیم با نهاد امنیتی در ارتباط هستند و گاه تنها از سر خیرخواهی و عدم آگاهی بازیچه‌ دست آنان می‌شوند.

  اما بسیاری از زندانیان سیاسی و خانواده‌های‌شان پس از طولانی شدن مدت حبس زندانی متوجه اشتباه خود خواهند شد و سکوت‌شان را می‌شکنند. به طور کلی سکوت نکردن در مورد وضعیت زندانی اگر هیچ اثر مثبتی برای زندانی نداشته باشد، حتی‌الامکان اثر منفی نهاد امنیتی را خنثی می‌کند. نهاد امنیتی هر چند که ترس و ابایی از وجود ما ندارد، اما به ازای هر زندانی سیاسی که مردم و جهان اسم‌اش را بدانند، برای‌ او هزینه درست می‌شود. حالا تصور کنید که بازجویان و نهادهای امنیتی اطمینان داشته باشند که خانواده و زندانی سکوت خواهند کرد، در نتیجه هر بلا و شکنجه‌ای که بخواهند بر سر او خواهند آورد، اما اگر بدانند که بعد از آنکه انفرادی تمام شود یا در همان حین خانواده و زندانی سکوت نخواهد کرد، مجبور خواهند شد؛ کمی جانب احتیاط را رعایت کنند. به هیچ عنوان قصدم از این صحبت‌ها این نیست که وضعیت زندانی زمانی که سکوت نمی‌کنید بهتر می‌شود؛ اما  طبق تجربه، احتمالا وضعیتش بدتر نخواهد شد.

 خصوصا که با توجه به قوانین جمهوری اسلامی در مرحله تحقیقات زندانی حق برخورداری از وکیل انتخابی ندارد. در نتیجه تنها وکلایی می‌توانند وارد پرونده شوند که مورد اعتماد دستگاه قضایی باشند که خود ناقض حقوق متهم است. در چنین شرایطی سکوت کردن به معنای ساختن حاشیه‌ای امن برای زندانی خواهد بود.

 یک زندانی با تجربه‌ یک سال و سه ماه  تحمل انفرادی زمانی که به بند عمومی منتقل شده بود، تعریف می‌کرد: «هر زمان که در انفرادی می‌دیدم با من بهتر برخورد می‌شود و در اعمال خشونت به‌ هم ریخته می‌شدند، متوجه می‌شدم که باز یک خبری از من در رسانه‌ها کار شده است. هر وقت که طولانی مدت خبری از وضعیتم منتشر نمی‌شد، آزار و اذیت‌های آن‌ها هم بیشتر می‌شد. مدام به خودم می‌گفتم کاش خبر کار کنند تا زودتر از این وضعیت بیرون بیایم.» 

از طرفی خانواده‌ زندانی هم دارای معذوریت‌هایی است که نمی‌شود توقع کنشی بیش از توانش داشت. خانواده‌ای که آگاهی ندارند و نمی‌دانند چه باید بکنند، اگر از سیاست سر در نیاورند، یا به لحاظ سنی توانمندی آشنایی با فضای مجازی که در حال حاضر پیش‌فرض ارتباط با رسانه‌هایی است که خبر زندانی شما را کار می‌کنند [به دلیل مسائل امنیتی کمتر دیده شده است که خبر زندانی سیاسی-عقیدتی را در رسانه‌های داخلی بتوان منتشر کرد] نداشته باشد، نمی‌توان مقصر پنداشت. از طرفی ممکن است آن‌ها راحت‌تر به دام نهادهای امنیتی بیفتند.

 خبری کردن وضعیت زندانی خصوصا در هنگام بازداشت از جهت همراه کردن افکار عمومی هم موثر است.

 تاکید بر اهمیت افکار عمومی به چند علت است؛ فعالیتی که از طرف زندانی شما بوده است، به نوعی متوجه عموم مردم و کمک به بهتر شدن وضعیت زندگی همگانی در حوزه‌های مختلف بوده است. به هر جهت فارغ از هر گونه نتیجه‌ای که جمهوری اسلامی برای ما رقم بزند مهم آن است واقعیت ماجرا را مردم بدانند و مطلع باشند و علاوه بر اهمیت میزان فشاری که افکار عمومی می‌توانند بر بهتر شدن وضعیت زندانی وارد کنند، امید هست که این آگاهی به سرانجام بهتری برسد.

 از طرفی به نظر من، درست یا غلط برای اطلاع‌رسانی یک روند نانوشته‌ای انگار در رسانه‌ها وجود دارد که تا زمانی خبری در میان عموم مردم اهمیت نداشته باشد و مورد توجه قرار نگیرد به سختی می‌تواند به رسانه راه پیدا کند. که البته به دلیل افزایش میزان سرکوب و گستردگی آن، همچنین دسترسی مردم به فضای اجتماعی و درگیر شدن افراد بیشتر با مسئله‌ بازداشت و زندان در سال‌های اخیر از شدت این رویکرد کاسته شده‌ است. اما کماکان خبری که مورد توجه افکار عمومی قرار بگیرد، بیشتر پوشش داده می‌شود.

 در پایان این بخش یک نکته بسیار مهم وجود دارد. جنایت جمهوری اسلامی نسبت به تک‌تک ما علی‌الخصوص زندانیان سیاسی نیازی به بزرگ‌نمایی ندارد. ظلم، ظلم است و در حقوق انسان و حقوق متهم اولویتی در کار نیست. نباید میزان ظلم را مقایسه کنیم و شرم‌ساز شویم از این‌که فقط کتک‌ خورده‌ایم و کشته نشده‌ایم؛ پس جلوی اطلاع‌رسانی به افکار عمومی را بگیریم. بله، جمهوری اسلامی توانایی اعمال منتهای ظلم را دارد و از کشتن نمی‌هراسد؛ اما این مساله به معنای کم‌اهمیت‌ بودن ظلم‌های دیگر نیست؛ بلکه همه آن باید در پرونده نظام حاکم بر ایران ثبت شود.

 

 

 

از بخش پاسخگویی دیدن کنید

در این بخش ایران وایر می‌توانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راه‌اندازی کنید

صفحه پاسخگویی

ثبت نظر

Provinces

یورش نیروهای امنیتی به منزل محمد‌رضا فقیهی، وکیل بازداشتی

۳ شهریور ۱۴۰۰
خواندن در ۱ دقیقه
یورش نیروهای امنیتی به منزل محمد‌رضا فقیهی، وکیل بازداشتی