close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
بلاگ

اون شب که کامران اومد

۱۳ اسفند ۱۳۹۲
علاء محسنی
خواندن در ۷ دقیقه
اون شب که کامران اومد
اون شب که کامران اومد

علاء محسنی
گزارش از نمایش چهار فیلم ساخته کامران شیردل در دانشگاه استنفورد

اون شب که کامران اومد

و اتفاقا آن شب باران هم آمد، و خیلی های دیگر از جمله بهرام بیضایی هم آمدند. هشتم اسفند یا بیست و هشت فوریه، چهار فیلم از گنجینه سینمای مستند ایران به همت مرکز مطالعات ایران شناسی دانشگاه استنفورد به نمایش درآمد: «قلعه»، «ندامتگاه»، «تهران پایتخت ایران است»، و «اون شب که بارون اومد». هر چهار فیلم از کارگردان شاخص ایرانی کامران شیردل. این برنامه همان طور که انتظار می رفت با استقبال بسیار گرم تماشاگران ایرانی و غیر ایرانی مواجه شد. در آغاز دکتر عباس میلانی مدیر مرکز مطالعات ایرانی تاریخچه مختصری در معرفی و سابقه فیلمسازی شیردل عنوان کرد، سپس فیلم ها به ترتیبی که ذکر شد به نمایش درآمدند، و در انتها کامران شیردل با انگلیسی روان پاسخ گوی پرسش های تماشاگران شد. 

هر چند از همان ابتدا و به طنز عنوان کرد که انگلیسی را درست نمی داند و فقط قبل از آمدن به این جا کمی زبان تمرین کرده که در نماند! در طی برنامه بارها و بارها با طنز ِجدی و مخصوص به خودش تماشاگران را به وجد آورد و البته از خاطرات تلخ هم گفت، و نیز ناگفته هایی تعریف کرد از نحوه ساخته شدن فیلم هایش، و یک خبر بسیار مهم هم داد، این که قرار است سال آینده در فرانسه برای اولین بار راش هایی را که سی و پنج سال پیش از جریانات انقلاب فیلمبرداری کرده به نمایش در بیاورد، که از جمله آن ها به آتش کشیده شدن محله شهرنوی تهران است. 

این یادداشت گزارشی است از جلسه نمایش فیلم های فوق الذکر، و خلاصه ای از پاسخ های کارگردان به سوالات تماشاگران، همراه با تکمله ها و نظرات شخصی من.

کامران شیردل از داستان ساخته شدن این فیلم ها شروع کرد. چهار نفر بودند که بعد از تحصیل سینما در فرنگ، تقریبا همزمان (حوالی سال ۱۳۴۵ خورشیدی) به کشور بر می گردند، هژیر داریوش که در ایدک پاریس تحصیل کرده، احمد فاروقی قاجار که مثل داریوش از فرانسه می آید، منوچهر طیاب که در وین سینما خوانده و خودش که فارق التحصیل ِمرکز تحقیقات سینمایی ایتالیا است. هر چهار نفر از طرف وزارت فرهنگ و هنر آن زمان سفارش هایی برای ساخت فیلم می گیرند.

در شروع کار با دیدن تجهیزات مدرن وزارت فرهنگ و هنر حسابی جا می خورد چون در ایتالیا با دوربین ها و موویلا (میز تدوین) های باقی مانده از زمان جنگ جهانی دوم کار می کردند، در حالی که در ایران با مدرن ترین تجهیزات سینمایی آن روزگار رو به رو می شود. اولین مستندی که می سازد «بوم سیمین» است و بعد بلافاصله فیلم «ندامتگاه»، مستندی به سفارش سازمان زنان ایران که شاهرخ برادر ابراهیم گلستان در آن کار می کند و در راس آن اشرف خواهر شاه قرار دارد. می خواهند چند فیلم تبلیغاتی بسازند از فعالیت هایشان برای زنان مجرم و روسپی، و حاشیه نشینان تهران ولی شیردل به بهانه فیلم ها، شرایط اسفبار زندگی این زنان و وضعیت اجتماعی آن روزگار را به نقد می کشد. و این گونه خصیصه نقد گزنده اجتماعی تبدیل به یکی از ویژگی های ثابت فیلم هایش می شود، که طبیعتا خوش آیند حاکمیت نیست. روایت او از حاشیه نشینان در «تهران پایتخت ایران است» به قدری تلخ و سیاه است که تولیدش متوقف و برای سال ها به محاق می رود. به دلیل مشابه از ادامه فیلمبرداری مستند «قلعه» که درباره زنان روسپی محله شهرنوی تهران است جلوگیری می شود. مؤدبانه عذر کارگردان را می خواهند و راش هایش را به دست فراموشی ِانبار وزارت فرهنگ و هنر می سپارند. 


بعد از مدتی به تصور این که تنبیه اثر کرده باشد، دوباره می خواهندش و این بار سفارش فیلمی می دهند درباره روستازاده ای گرگانی که به الهام از داستان دهقان فداکار با آتش زدن کتش جلوی حادثه مرگبار سقوط یک قطار مسافری را گرفته است. کامران شیردل گفت که ازم خواستند یک حماسه از این واقعه بسازم، حماسه ای امیدوارانه و پندآموز از یک نوجوان قهرمان.

او حماسه را ساخت ولی به سبک خودش. نقدی تمام عیار از جامعه ای متناقض (پاردوکسیکال) که از فرط نامتعادلی به شکل کاریکاتور درآمده است. شیوه ی دیالکتیکی ِتدوین، روایت های ِمختلف ِ«راشومون»وار از یک موضوع واحد، پژوهش طنزآمیز و بازیگوشی های نوآورانه فیلمساز نتیجه را تبدیل به ضدحماسه ای می کند که همچنان تر و تازگی خود را حفظ کرده و برای تماشاگرانی از نسل های مختلف امکان تأویل و برداشت های گوناگون را فراهم می کند.  جالب این که این فیلم هم توسط وزارت فرهنگ و هنر توقیف می شود.

اون شب که کامران اومد
تدوین فیلم در سال ۱۳۴۷ به اتمام رسیده است ولی اجازه نمایش به آن نمی دهند. تا این که در سال ۱۳۵۳ شخص وزیر می خواهدش و می پرسد کدام احمقی این فیلم را توقیف کرده؟! شیردل مانده است که چه بگوید، شخص وزیر و همه مقامات وزارتخانه در همان هیئتی بودند که دستور به توقیف فیلم داده بودند! در هر حال فیلم را در جشنواره فیلم تهران همان سال به نمایش در می آورند. جشنواره مهمی که بزرگانی همچون ویلیام وایلر، روبن مامولیان، آلن روب گریه و میکلوش یانچو در آن حضور دارند. فیلم جایزه بهترین فیلم مستند را می گیرد ولی بلافاصله بعد از اتمام جشنواره و با رفتن مهمانان دوباره توقیف می شود!

و بعد از آن هرگز - به جز در جشنواره ها و سینماتک ها - به نمایش در نمی آید، با این وجود تاثیر شگفت انگیز خود را می گذارد و تبدیل به یک فیلم کالت سینمای مستند ایران می شود. نگاه نسبی گرا، برخورد بازیگوشانه و شیوه تدوین فیلم اکنون به عنوان سبکی شناخته می شود که به نام خود شیردل سند خورده و مستندسازان بسیاری را تحت تاثیر قرار داده است. هرچند که او در پاسخ به یک تماشاگر فروتنانه از همه این ها اظهار بی اطلاعی کرد. ( نمونه حی و حاضر ِتاثیر پذیرفتگان یکی خود نگارنده است که فیلم «شهر من پیتزا» را کاملا متاثر از تکنیک های تدوینی و روایی «اون شب که بارون اومد» ساخته است. نمونه معروف تر «تهران انار ندارد» ِمسعود بخشی ست. بخشی برای این که ادای دینش را کامل کند از صدای نصرت کریمی به عنوان راوی استفاده می کند، کسی که در واقع راوی فیلم شیردل هم هست.)


اون شب که کامران اومد
عکس های کاوه گلستان تدوین کند.

او گفت که با کاوه که جوان بسیار با استعدادی بود در روزهای انقلاب آشنا شدم. شیردل فیلم می گرفت و کاوه عکس. گفت که فقط شنیده بودم فیلمسازی به نام کریس مارکر مستندی با عکس ساخته است و به خود می گوید اگر کسی توانسته این کار را بکند پس او هم می تواند. فیلم با باقیمانده راش ها، عکس های کاوه گلستان و صدای مصاحبه با زنان شاغل در قلعه کامل می شود و بیشترین جوایز و حضور در جشنواره های معتبر بین المللی را برای کارگردان به ارمغان می آورد. طرفه آن که بعد از انقلاب هم به این فیلم اجازه نمایش عمومی داده نمی شود! 

یکی از تماشاگران از عبارت ِ ابتدایی فیلم پرسید : «به معصومیت هایی که در آتش سوختند». پاسخ این بود: از نظر بینش مذهبی - نه فقط اسلام - سرنوشت محتوم فاحشگان در آن دنیا آتش جهنم است، در این دنیا هم دیدید که زندگی آن ها دست کمی از جهنم ندارد، و در نهایت هم این محله در جریان انقلاب به آتش کشیده شده و کاملا می سوزد. شیردل در مورد چگونگی مصاحبه با آن ها ادامه داد که برخورد من با آن ها مثل دیگران نبود، از نظر من آن ها فاحشه نبودند، مادران بی پناهی بودند که از این طریق شکم بچه هایشان را سیر می کردند، من بهشان احترام می گذاشتم و ساعت ها پای درد دل و صحبت هایشان می نشستم، برای همین هم آن ها راحت از گذشته و وضعیت زندگی شان حرف می زدند. و البته تصریح کرد که صدای مصاحبه ها صدای واقعی زنانی که عکس شان را در فیلم می بینیم نیست بلکه در پروسه تدوین مدت ها زمان صرف می کند که مناسب ترین عکس را برای صداها پیدا کند.

هر دو فیلم «قلعه» و «تهران پایتخت ایران است» با کلمه (ناتمام) به پایان می رسند. شیردل در این مورد گفت که واقعیت هم جز این نیست، چون این فیلم ها به شکل طبیعی ساخته نشدند و در واقع تمام نشدند، پس لفظ «پایان» در مورد آن ها به کار نمی آید، و مهم تر این که آیا فقر به پایان رسیده است؟ و یا آیا روسپی گری تمام شده است؟ پس «ناتمام» به معنای استمرار این ها هم هست. 

اون شب که کامران اومد
برای من هم به عنوان یک مستندساز، این فیلم ها و آموختنی هایش ناتمام است. کامران شیردل گفت - و چه تلخ - که سال هاست فیلم نمی سازد، فیلم نمی بیند، و دیگر خود را حتی فیلمساز نمی داند. من نیز این گزارش را با «ناتمام» تمام می کنم به این امید که او باز هم فیلم بسازد، فیلم هایش توقیف نشوند و همچنان منبع الهام مستندسازان قرار بگیرند.

یارش همیشه بر لب بوم و عمرش مستدام باد.

 

 

* عکس ها: سیاوش اکبریان

 

از بخش پاسخگویی دیدن کنید

در این بخش ایران وایر می‌توانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راه‌اندازی کنید

صفحه پاسخگویی

ثبت نظر

بلاگ

کوشش بی فرجام دولت روحانی برای اقناع مصباح یزدی

۱۲ اسفند ۱۳۹۲
رضا حقیقت‌نژاد
خواندن در ۶ دقیقه
کوشش بی فرجام دولت روحانی برای اقناع مصباح یزدی