close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
بلاگ

آگاهی شاپور؛ از بند عمومی تا  بازجویی

۲۸ مهر ۱۴۰۰
روایت‌های زندان
خواندن در ۹ دقیقه
از آگاهی شاپور، از «پذیرایی» و «قفس» گفتیم که چطور بازداشتی‌ها با آن مواجه می‌شوند که بازداشتی با چه خشونت‌ها و شکنجه‌هایی روبه‌رو شده می شود.  از آزار جنسی و تجاوز  و «سوئیت» و «سیاه‌چال».
از آگاهی شاپور، از «پذیرایی» و «قفس» گفتیم که چطور بازداشتی‌ها با آن مواجه می‌شوند که بازداشتی با چه خشونت‌ها و شکنجه‌هایی روبه‌رو شده می شود. از آزار جنسی و تجاوز و «سوئیت» و «سیاه‌چال».
بخش «عمومی» بازداشت‌گاه آگاهی شاپور، سالنی با ۵ اتاق در دو طرف است که شامل ۱۰ سلول می‌شود. در هر سلول ۱۲ متری بین ۴۰ تا ۵۰ متهم نگهداری می‌شوند؛ جا برای نفس کشیدن هم نیست
بخش «عمومی» بازداشت‌گاه آگاهی شاپور، سالنی با ۵ اتاق در دو طرف است که شامل ۱۰ سلول می‌شود. در هر سلول ۱۲ متری بین ۴۰ تا ۵۰ متهم نگهداری می‌شوند؛ جا برای نفس کشیدن هم نیست

زیبا یاری،شهروندخبرنگار

مهم نیست اتهام شما چیست، ممکن است زندانی سیاسی باشید یا متهم به دزدی و قتل؛ اگر گذر شما به آگاهی شاپور افتاده باشد می‌دانید از چه بازداشت‌گاه مخوفی صحبت می‌کنیم. بازداشت‌گاهی که از لحظه ورود مورد شکنجه قرار می‌گیرید و هنگام آزادی از آن، حس رهایی و تولدی دوباره خواهید داشت؛ اگرچه خرد و شکسته و زخمی. 

تاکنون سه گزارش از آن‌چه در لحظه به لحظه آگاهی شاپور می‌گذرد، منتشر کرده‌ایم؛ در گزارش اول از آگاهی شاپور، از «پذیرایی» و «قفس» گفتیم که چطور بازداشتی‌ها با آن مواجه می‌شوند. در بخش دوم روایتی کلی ارائه کردیم که بازداشتی با چه خشونت‌ها و شکنجه‌هایی روبه‌رو شده است. سومین گزارش روایتی از آزار جنسی و تجاوز بود و «سوئیت» و «سیاه‌چال» را توصیف می‌کرد. 

حالا می‌خواهیم به بند عمومی برویم و به بازجویی می‌رسیم. 

***

بخش «عمومی» بازداشت‌گاه آگاهی شاپور، سالنی با ۵ اتاق در دو طرف است که شامل ۱۰ سلول می‌شود. در هر سلول ۱۲ متری بین ۴۰ تا ۵۰ متهم نگهداری می‌شوند؛ جا برای نفس کشیدن هم نیست و همه فشرده به یکدیگر، روزگار می‌گذرانند. ۶ سلول انفرادی در انتهای سالن در دو سمت بازداشتگاه با فاصله از یکدیگر، قرار دارد که اگر «سوئیت‌ها» پر باشند، متهمان را به آن منتقل می‌کنند. 

پیش‌تر توضیح داده بودیم که «سوئیت» یا همان «سیاه‌چال» اتاقی تاریک و کوچک است با ۲.۵ متر فضا که نیم‌ متر آن را سنگ توالت اشغال کرده است؛ سقفی بلند دارد با چراغی کم‌سو و هواکشی که صدایی آزاردهنده می‌دهد. دریچه‌ کولر هم در در آن وجود دارد که باد سرد آن یکی از ابزارهای شکنجه در سرمای زمستان است. 

«عمومی» اصولا باید فضای بهتری از انفرادی و سوئیت داشته باشد، اما روایت‌های زندانیان آن محیط اسفباری را توصیف می‌کند که کم از دیگر بخش‌های آگاهی شاپور ندارد. 

«امین‌الله» یکی از متهمانی است که در بخش «عمومی» زندانی بود. او برای «ایران‌وایر» روایت خود را این‌چنین شرح داد: «زمستان بود و هوای سالن عمومی هم سرد، آن‌قدر سرد که حتی خود ماموران هم جرات نمی‌کردند از کنار بخاری تکان بخورند و برای سرکشی به سالن بیایند. تقریبا ۳۲۰ نفر در ده اتاق سالن عمومی بودیم و همه التماس می‌کردیم که بخاری را روشن کنند. بالاخره یکی از مامورها آمد، ولی یکی از زندانیان را بیرون کشید و طوری‌که همه ما ببینیم، او را کتک زد. طوری در سر و صورتش می‌زند که جای سالمی برای او باقی نمانده بود. وقتی او را لت و پار کرد، همان‌جا ولش کرد و رفت. هوا خیلی سرد بود. ما باز هم التماس می‌کردیم. بالاخره چند تا پتو برای‌مان انداختند. به ازای هر ۵ نفر، یک پتو به ما دادند. البته از هیچی هم بهتر بود.» 

امین‌الله از «علی» اسم برد؛ پسری که چند گلوله در پایش خورده بود و ماموران می‌گفتند هنگام فرار تیر خورده است: «بعدتر معلوم شد که مامور نیروی انتظامی در حالی‌که علی کنار ماشین پلیس ایستاده، خشاب را در پای او خالی می‌کند. این بیچاره را بالای نرده ورودی دستبند کرده بودند. تا صبح آویزان بود و از درد و سرما می‌نالید. از لای بانداژ زخم‌هایش خون و عفونت جاری بود. خانواده‌اش از آگاهی شاپور شکایت کرده بودند و همین باعث شده بود او را بیشتر شکنجه کنند.» 

«اکبر» متهم دیگری است که ۱۷ سال دارد؛ ترک‌زبان است و فارسی را به سختی ادا می‌کند. او برای ۵ ماه و ۸ روز در آگاهی شاپور نگهداری می‌شد. او تجربه‌اش را از سلول‌های انفرادی برای «ایران‌وایر» این‌چنین روایت کرد: «بیست روز از این مدت را در سوئیت نگهداری شدم. داشتم دیوانه می‌شدم. یک زندانی سیاسی را هم در سوئیت آورده بودند و برای همین من را به انفرادی بخش عمومی بردند. با لگد و پس‌گردنی من را انداختند در انفرادی که یک سلول کوچک بود پر از شپش. در شبانه‌روز سه بار اجازه داشتم به توالت بروم؛ آن‌هم با التماس. در همان توالت کثیف یک شیر کوچک بود که هفته‌ای یک بار اجازه می‌دادند سه دقیقه آن‌جا خودم را بشویم.» 

اکبر از متهم دیگری روایت می‌کند که پیرمرد بود. به گفته او، ماموران آگاهی شاپور پیرمرد را در راهرو به در انفرادی دستبند کرده بودند و مدام صدای التماس‌هایش می‌پیچید که برای رفتن به توالت اصرار می‌کرد:‌ «بالاخره آمدند سراغش و به او گفتند که باید صدای سگ دربیاورد تا اجازه توالت رفتن به او بدهند. پیرمرد هم صدای سگ درآورد و ماموران به او خندیدند و رفتند. کمی بعد یک مامور با بطری کوچکی آمد و به پیرمرد گفت: بیا این هم توالت. خب معلوم بود که با دست بسته نمی‌توانست کاری کند. برای همین همان‌جا دستشویی کرد و کتک مفصلی هم خورد.» 

این روایت‌ها، شرح مختصری است از آن‌چه در آگاهی شاپور در بخش «عمومی» می‌گذرد؛ انفرادی و جمعیت بالا در اتاق‌هایی کوچک که اگر فصل زمستان باشد، سرما شکنجه‌ای مضاعف است و اگر فصل گرما باشد، می‌توان تصور کرد که چه به سر زندانیان می‌آید. 

در آگاهی شاپور، اصل بر مجرم بودن متهمان است. قرار نیست پرونده آن‌ها بررسی شود و بعد برای‌ ایشان حکمی صادر شود. آن‌ها از لحظه ورود مورد شکنجه قرار می‌گیرند و در محیطی خشن به دور از ابتدایی‌ترین حقوق متهم نگهداری می‌شوند. سپس بازجو به سراغ زندانیان می‌آید تا سناریویی را که قرار است زندانی بپذیرد، به او بقبولانند. 

بازجوها افراد بی‌نام و نشانی هستند که جز عدد روی لباس‌ آن‌ها، مشخصه دیگری ندارند و هیچ نهادی هم آن‌ها را به پاسخ‌گویی وا نمی‌دارد. مکان بازجویی از بازداشتگاه متفاوت است. 

به روایت زندانیان و متهمانی که در آگاهی شاپور نگهداری شده‌اند، برای بازجویی متهمان را در گروه‌های چند نفری، با دستبند و پابند به هم می‌بندند و کشان‌کشان به به ساختمان محل بازجویی می‌برند. در ساختمان بازجویی هم به محض ورود، متهمان را در قفس به سقف دستبند آویزان می‌کنند تا نوبت به بازجویی برسد. 

متهم قرار است هر آنچه بازجو از او می‌خواهد، بپذیرد و امضا بزند؛ مهم نیست چه بر او گذشته و چه کرده است. اگر خواست بازجو برآورده نشود، مورد فحاشی و تهدید قرار می‌گیرد. سکوت متهم در مقابل فشارهای بازجو، به عنوان «عدم همکاری» در نظر گرفته می‌شود. برای همین بازجو تهدیدها را شدت می‌دهد و سراغ خانواده متهم می‌رود که اگر همکاری نکند، بلایی بر سر اعضای خانواده‌اش خواهد آمد. سیلی‌های پی‌در‌پی، روتین‌ترین بخش بازجویی است. 

«غفور» یکی از متهمانی است که در آگاهی شاپور بازجویی شده است: «من را روی صندلی نشاندند و پرسیدند: اسمت چیه مادر...؟ [به روایت متهمان این توهین‌های جنسیت‌زده همواره توسط ماموران و بازجویان تکرار می‌شود] و ادامه داد که فکر کردی مملکت بی‌صاحبه که هر غلطی خواستی بکنی؟ بازجو دستش را گذاشت روی سرم و مدام به دو طرف چرخاند. تا چشمانم را می‌بستم، محکم در سر و صورتم می‌زد و مهلت نمی‌داد که حرف بزنم. بازجو داد زد: پاشو بایست بچه‌ قرتی، اگر بنشینی پاره‌ات می‌کنم. و محکم در صورتم زد که خوردم زمین. اما از ترس سریع ایستادم. چند بار همین کار را تکرار کرد.» 

به گفته غفور، بازجو بعد از چند بار پرت کردن او به زمین با کتک، به او گفت که بنشیند و بنویسد که چند گوشی همراه دزدیده است: «با بهت به او گفتم که من دزد نیستم و یک گوشی خریدم که کارتن آن را هم دارم. اما بازجو به من طوری توجیه می‌کرد که فهمیدم سارقی بی‌سروپا هستم که ۴۰ تا گوشی همراه دزدیده‌ام آن‌هم با زورگیری در بالای شهر.»

غفور در محل بازجویی تنها متهمی نبود که مورد سوال و جواب قرار می‌گرفت. به روایت او، در میز کنار هم متهم دیگری حضور داشت: «میز بغل یک بدبختی بود که جسمی کثیف را مثل دمپایی مدام در دهانش می‌کردند. می‌گفتند او را در اعتراضات خیابانی گرفته‌اند. یک پسر مو بوری هم بود که او را روی زمین خوابانده بودند و می‌غلتاندند. پسر هرچه ماموران می‌گفتند قبول می‌کرد و می‌گفت: آره من بودم. انگار حالت عادی نداشت، شاید چیزی به او خورانده بودند. بقیه هم از قفس مثل جن‌زده‌ها ما را نگاه می‌کردند.» 

«علی‌اکبر» متهم دیگری است که برای «ایران‌وایر» تجربه خود را از بازداشت در آگاهی شاپور روایت کرد. او جوانی لاغر اندام است که ۳۰ ساله به نظر می‌آید و با زخمی روی صورت و دستی که از کار افتاده، عجیب به نظر می‌رسد: «من را از قفس با پس‌گردنی پشت میز بازجویی نشاندند. دستبند را باز کردند و یک دستم را به میز بستند و آن یکی سر دستبند را هم به کف دست دیگرم فشار می‌دادند. داد و بیداد می‌کردم و التماس که دستم را ول کنند؛ اما دستم را گذاشت کف زمین و زیر پایش له کرد. مامور من را تهدید می‌کرد که اگر صدایم دربیاید، شهیدم می‌کنند. همزمان مردمی هم بودند که رفت و آمد داشتند و به کارهای اداری‌شان می‌رسیدند. آن‌قدر پایش را روی دستم فشار داد که طاقتم تمام شد و فحش دادم. او هم دستم را گذاشت پشت سرم و صورتم را محکم به لبه میز کوباند به طوری‌که خون از صورتم جاری شد. گفتم ازت شکایت می‌کنم ولی خودم هم می‌دانستم فایده‌ای ندارد.» 

علی‌اکبر را پس از خونریزی به بهداری بردند و صورتش را بخیه زدند. به روایت خودش، بعد از بهداری او را به داخل سوئیت انداختند و ده روز بعد به سراغش آمدند تا بازجویی‌ها را از سر بگیرند: «این‌بار بازجویی طول نکشید. هرچه خواستند، نوشتم و امضا کردم تا از شر آگاهی شاپور خلاص شوم.» 

به تعبیر علی‌اکبر شکنجه‌هایش «سگ‌بند» شدن است: «هر کس توانی دارد. گنده‌ لات‌ها هم کم می‌آوردند چه رسد به من. گوشت و پوست انسان مگر چقدر توان مقاومت دارد؟ شاید یک نفر ده دقیقه طاقت بیاورد و یک نفر دیگر چند ساعت، بعضی‌ کم‌تر و بعضی‌ بیشتر. بین حبس و شکنجه، همه حبس را انتخاب می‌کنند. رسیدن به این انتخاب برای بعضی‌ها بیشتر و برای بعضی‌ها کم‌تر طول می‌کشد.» 

زمان اداری با همین بازجویی‌ها و شکنجه‌ها تمام می‌شود؛ اما سختی روزگار متهمان را پایانی نیست. با پایان زمان اداری، مامورانی حاضر می‌شوند که برای اضافه خدمت، پاداش می‌گیرند. متهمان گاهی آرزو می‌کنند که شاید بهتر بود وقت اداری تمام نشود. متهمان بسیاری هستند که روزانه روانه آگاهی شاپور می‌شوند؛ اما روایت‌های چنین شکنجه‌هایی کم است؛ تنها بدن‌های شکسته و زخمی و روح و روان‌هایی از آن‌ها باقی مانده است که مشخص نیست تا چه زمانی بار آن را به دوش خواهند کشید. متهمی که با پای شکسته برای روزها در سلول انفرادی رها شده است، به کجا می‌تواند شکایت برد؟ شاید همین روایت‌ها از حقیقتی که در تاریکی بازداشتگاه‌ها و سلول‌های انفرادی می‌گذرد، بتواند نوری بر ظلمات بیفکند تا روزی نوبت به دادخواهی این متهمان هم برسد. 

مطالب مرتبط:

آگاهی شاپور؛ بازداشتگاه جهنمی، سیاه‌چال زندانیان

روایت‌های زندان؛ کدام دوربین آگاهی شاپور را ضبط می‌کند؟

دوربین‌های اوین واقعیت را نگفته‌اند؛ به آگاهی شاپور برویم

روایت‌های زندان؛ کار در فشافویه یعنی حبس با اعمال شاقه

روایت‌های زندان؛ زندانیان را گیج کن و بخوابن تا اعتراض نکنند

روایت‌های زندان؛ بند دارالقرآن در دو پرده: آیت‌الکرسی و فیلم پورن

از بخش پاسخگویی دیدن کنید

در این بخش ایران وایر می‌توانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راه‌اندازی کنید

صفحه پاسخگویی

ثبت نظر

خبرنگاری جرم نیست

مهرنوش طافیان، خبرنگار مستقل خوزستانی به حبس محکوم شد

۲۸ مهر ۱۴۰۰
خبرنگاری جرم نیست
خواندن در ۱ دقیقه
مهرنوش طافیان، خبرنگار مستقل خوزستانی به حبس محکوم شد