close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
بلاگ

واکنش پنجم: «خوش به حالت که دختر نداری»

۱۷ اسفند ۱۳۹۳
مادران
خواندن در ۳ دقیقه
واکنش پنجم: «خوش به حالت که دختر نداری»

 

پسرک کم‌تر از یک هفته است که از اولین سفر تنهایی خود برگشته اما انگار که این‌جا نیست. شب‌ها قبل از به خواب رفتن٬ به ایران و خانواده‌ای که برای نخستین‌بار آن‌ها را شناخته فکر می‌کند٬ از طریق وایبر حال گربه‌ی چند ماهه‌اش را که زیر ماشینی پیدا کرده می‌پرسد٬ شب به خیری برایشان می‌فرستد و بدون گپ‌های شبانه‌ی خودمان به خواب می‌رود. مثل خودمان٬ وقتی بعد از سفرهای ۱۳ روزه‌ی عید یا پس از تعطیلات تابستانی٬ مجبور بودیم به همان محیط کسل‌کننده‌ی تکراری برگردیم. همان‌جایی که همه مشغول به کار و درس هستند؛ انگار کسی دنبال‌شان کرده.

در بین خاطراتی که هر از گاهی انگار ناخواسته به زبانش می‌آید٬ فقط خوش‌گذرانی موج می‌زند. انگار که همه مسوولیت داشتند بهترین‌ها را برایش فراهم کنند. در این خاطرات که پر از بستنی‌ نیم‌متری جلوی پارک ملت٬ چلوکباب٬ ترافیک٬ شاورما٬ ورزش در پارک٬ فامیل Cool ٬ گربه‌بازی با داشتن مادری مبتلا به فوبیا به آن و ... داشت٬ موقعیت‌های سوال‌برانگیزی هم پیش آمده:

-        خونه‌ی خاله‌‌ی تو کلی با دخترخاله‌ها قایم‌موشک بازی کردیم. بدو بدو. خیلی خوش گذشت. فکر کنم تخت مامان‌جون هم شکست.

آروم نشستن بچه‌ها در این خانه یکی از قوانین لازم‌الاجراست. با تعجب پرسیدم که کسی چیزی نگفت؟ اون‌جا که کسی اجازه‌ی به هم ریختن نداره٬ چه جوری از این کارها کردید؟

-        نه٬ خاله‌ و همه اوکی بودند.

یادم آمد که پسردوستی یکی از خصلت‌های خاله و البته خانواده‌ی مادری‌ام است. بیشتر اوقات حرف‌٬ حرف دایی‌هاست. نوه‌ی خوب٬ یا نوه‌های پسری هستند یا پسرهای نوه‌های دختری. مجوزی که بچه‌ها اما در آن روز به دست آورده‌ بودند٬ امری بی‌سابقه بود. جواب بقیه به این سوال هم همین بود: «خب پسره دیگه». این نگاه یکی از روزهای نیمه خوش پسرک شده بود.

رفتار افراد مختلف با محمد در طول این سفر هم سوال‌هایی را برای نوه‌های دیگر ایجاد کرده: «چرا این همه تفاوت؟ چرا برای ما نه؟».

به همین برتری‌هایی که نصیب پسرک شده بود فکر می‌کردم که از موهایش گفت:

-        توی خیابون که راه می‌رفتیم٬ مردم یه چیزهایی می‌گفتند که عمو گفت قربون صدقه می‌رن. هر کی رد می‌شد یه چیزی می‌گفت که من نمی‌فهمیدم. فرداش که با خاله رفتیم بیرون پلیس توی خیابون به خاطر روسریش بهش گیر داد.

معمولا سوال‌هایی که وسط تعریف کردن این خاطرات ازش می‌پرسم٬ بدون جواب رها می‌شود. وایبر و آلبوم عکس‌هایش از ایران تمام وقت روزانه‌اش را پر کرده. منتظر است که عمه‌اش به او زنگ بزند٬ یا فوتبال را به شکل وایبری با عمویش تماشا کند. با خاله‌اش گپ می‌زند و بلند بلند می‌خندد. انرژی می‌گیرد. کمی می‌دود و باز دوباره دلتنگی ساکت‌اش می‌کند.

هنوز تا دل خاطرات دو هفته‌ای که گذشت پیش نرفته اما آن وسط گاهی سوال‌هایی هم از قبیل «تا کی نمی‌گذارند شما بیایید؟» یا «چرا روزنامه‌نگار شدید؟» و گاهی‌ هم زمزمه‌هایی از «ولی و قیم چیست؟» می‌پرسد. ولی دل به شنیدن جواب‌های طولانی نمی‌دهد. هوایش٬ هوای رشت است و شب‌هایی که تا صبح به عنوان نگهبان گربه‌ها٬ از «شیرو» و «خورشید» و «شمسی» مراقبت می‌کرد. شرط هم گذاشته: «همه‌ی تابستون رو می‌رم ایران٬ بیشترش هم رشت».

حالا ما در مقابل شرط و سوال‌هایی ماندیم که تا پیش از سفر احتمالی بعدی٬ باید پاسخ داده شود. سوال‌هایی که پاسخ به آن‌ها روایت دوباره‌ی تمام تبعیض‌هایی‌ست که همچنان تکرار می‌شود. زخم‌هایی که ممکن است٬ سال‌ها طول بکشد تا وجودشان حتی کشف شود. برای دوستی که بچه نداشت از این برتری‌ها و سوال‌هایی می‌گفتم که برای مسافر ۱۲ ساله پیش آمده بود. خندید و گفت: «خوشحالم که بچه ندارم. خدا رو شکر کن که دختر نداری. وگرنه موجودی رو به دنیا آورده بودی که هرکجا که بود جنس دوم بود».

 

 

 

 

 

 

 

 

از بخش پاسخگویی دیدن کنید

در این بخش ایران وایر می‌توانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راه‌اندازی کنید

صفحه پاسخگویی

ثبت نظر

جامعه مدنی

نسرین ستوده: حکومت ناچار است خواسته های جنبش قدرتمند زنان را برآورده...

۱۷ اسفند ۱۳۹۳
شیما شهرابی
خواندن در ۶ دقیقه
نسرین ستوده: حکومت ناچار است خواسته های جنبش قدرتمند زنان را برآورده کند