close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
بلاگ

همبازی شدن کاپیتان ایران با کودکان افغان؛ پشت آن نقاب سرد

۱ تیر ۱۳۹۶
گفتگوی ورزشی
خواندن در ۶ دقیقه
فوتبال مسعود شجاعی در ادامه فعالیت های مدنی خود در برابر جمعیت دفاع از کودکان کار که پلمب شده حاضر شد و با کودکان افعانستانی جنوب شهر فوتبال بازی کرد.
فوتبال مسعود شجاعی در ادامه فعالیت های مدنی خود در برابر جمعیت دفاع از کودکان کار که پلمب شده حاضر شد و با کودکان افعانستانی جنوب شهر فوتبال بازی کرد.

پیام یونسی پور

فیلمی منتشر شده از «مسعود شجاعی»، کاپیتان تیم ملی فوتبال ایران که او را در حال بازی فوتبال با کودکان افغان مقیم جنوب شهر تهران نشان می‌دهد.

ابتدا بیاییم مسعود را بشناسیم. او در یک بعد، همان پسر تکنیکی سایپا است که «بیژن ذوالفقارنسب» در رختکن گفته بود: «مسعود آزاد است هرجا، هر کاری که خواست بکند.» باورش ساده نیست. دکتر بیژن با آن سخت گیری‌ها، با آن چارت‌های خاصه که بازیکن را قفل می‌کرد در غل و زنجیر تاکتیک‌هایش، بیاید به یک جوان نوزده ساله اختیار تام بدهد. مسعود را با کشویی های هنرمندانه‌اش در زمین انقلاب کرج، ورزشگاه آزادی، ثامن مشهد و تختی اهواز شناختیم. بعد آرام‌آرام به تیم ملی رسید. بیزار از پوشیدن پیراهن‌های استقلال و پرسپولیس. برای همین به شارجه امارات و بعد اوساسونا اسپانیا رفت. از مسعود خاطره‌هایی مانده. مثل اخراجش در بازی با کره (انتخابی جام جهانی ۲۰۱۴)، مثل گل پر پر شده‌اش به کره جنوبی (انتخابی جام جهانی ۲۰۱۰)، مانند قهر و کش مکش قبل از بازی با کره در جام ملت‌های آسیا، مثل پنالتی بر باد رفته‌اش در بازی با ازبکستان (همین آخرین بازی ایران).

مسعود ۱۹ خردادماه ۱۳۶۳ در شیراز متولد شد. پدرش ارتشی بود. برای جنگ با عراق، خانواده‌اش را به آبادان برد. جنگ تمام نشده بود که پدر در آبادان ماند و خانواده را دوباره به شیراز برگرداند و بعد هم کرج. شاید برای همین خودش را همیشه «آبادانی» معرفی کرده. هرچه باشد، پسر جنوب است، یکی از درد کشیده‌های نسل دهه ۶۰

زندگی‌اش در جنوب، با فقر پیوند خورده بود. پدرش وضعیت مالی مناسبی نداشت. کودکی‌اش را مانند چهار برادر دیگر خود در کوچه‌پس‌کوچه های آبادان گذراند. در خاطراتش گفته بود چون کفش‌هایش در فوتبال خیابانی پاره می‌شد و پدر توانایی خرید کفش تازه را نداشت، پنج جوراب روی‌هم می‌پوشید و با جوراب روی آسفالت داغ می‌دوید. 
 
مغرور نیست، اما حرف نمی‌زند. از رسانه‌ها دوری می‌کند. دلیلش، همان بی پروایی کلامی و شفاهی‌اش در مواجه با سؤالات است. وقتی ستاره سایپا شده بود به روزنامه «جهان فوتبال» رفت. سال ۸۴ بخشی از زندگی‌اش را شرح داد: «پدرم نظامی بود. وقتی جنگ تمام شد به تهران آمدیم. اما نه خود تهران. من بازیکن نوجوانان بودم و زمین تمرین ما محله افسریه. ولی خانه‌مان سمت کرج بود. هرروز باید این مسیر را با اتوبوس می‌رفتم. بعد از مدتی محل تمرین رفت به کرج منتقل شد. خوشحال بودم که دیگر نزدیک خانه‌مان هستیم، اما یک ماه بعد محل زندگی‌مان عوض شد و رفتیم افسریه. بازهم همان داستان بود.»

روزنامه یونانی «گل» یک بار خاطره‌ای از زندگی مسعود در مورد اولین درآمد فوتبالی‌اش را نشر داد. مسعود فقط ۱۷ سال داشت که اولین دستمزدش از فوتبال را گرفت؛ ۱۰۰ هزار تومان معادل کمتر از ۲۵ یورو. در راه بازگشت، تمام ۱۰۰ هزار تومان دستمزدش تمام شد. او تمام این پول را صرف خرید پیتزا، میوه و شیرینی برای اعضای خانواده‌اش کرد. با همین خرج اول، با نخستین خریدش، می‌توان بخشی از کودکی و نوجوانی مسعود را فهمید.

مسعود فوتبالش را سال ۷۸ با نفت آبادان شروع کرد. یک سال بعد سایپا او را از آبادان جدا کرد و به تهران آورد. مقاصد بعدی‌اش شارجه امارات، اوساسونا اسپانیا، لاس پالماس یونان، الشحانیه قطر، الغرافه قطر و حالا پانیونیوس یونان بودند. بااین‌همه، هنوز در آبادان گیرکرده. هرگز اجازه نداد رسانه‌ها از کمک‌های مالی‌اش به بنیادهای خیریه در آبادان مطلع شوند. وقتی سالانه هزینه جهیزیه دختران بی‌سرپرست یا بخشی از اجاره یک منزل مسکونی برای زنان و کودکان بد سرپرست را متقبل می‌شود هم کسی جز خودش و برادرانش نباید از موضوع مطلع شوند. شاید به همین دلیل فعلاً قید راه‌اندازی انجمن خیریه حمایت از کودکان در خوزستان را زده. شاید تا وقتی فوتبالش تمام شود و دوباره به آرامشی که دنبالش بوده برسد. 

می‌گویند یک خردادی واقعی است. پسری در تضاد و غیرقابل‌پیش‌بینی. از دور نگاه کردن به مسعود همیشه توام با برداشتی غلط خواهد بود. باید به او نزدیک‌تر شد و کمک‌هایش به پناه‌جویان گرفتار در یونان را دید. 

مثل همیشه حاضر به رسانه‌ای کردنش نشد. وقتی هم که خواست با رسانه‌ها حرف بزند، سراغ «مهدی رستم پور» خبرنگار ورزشی ایرانی ساکن در اروپا رفت. شجاعی، نه متفاوت از خودش که متفاوت با آنچه جامعه از او می‌شناخت حرف زد. تند، بی‌پروا و صریح. پیکان انتقاداتش به‌سوی جامعه و شیوه اداره کشور بود. 

«مسعود» در این مصاحبه، تأکید می‌کند فساد در فوتبال ایران، منحصر به فساد مالی نیست. از مفاسد اخلاقی در مدارس فوتبال حرف زد و حتی پا را فراتر گذاشت و در مورد معضلات اجتماعی انتقاداتی داشت. او در این گفت‌وگو به تجاوز به کودکان کار، خشونت علیه زنان، تخلفات مالی و اخلاقی در فوتبال، بدرفتاری با مهاجرین و فساد در رسانه‌ها اشاره کرد. همین طور گفت: «اگر بخواهم در قبال فسادهای رایج در جامعه سکوت کنم، به نسل‌های بعدی خیانت کردم. به همین خاطر به تشخیص خودم صلاح می‌دانم که حرف‌هایم را بزنم.»

همین برای احضارش به کمیته اخلاق کفایت می‌کرد. هرچند که «کارلوس کی روش» اجازه نداد پای او به اتاق قضاوت فوتبال ایران برسد. مسعود منحصر به چند اعتراض شفاهی نمی‌ماند. کمک به کمپین دریاچه ارومیه، همراهی و همیاری با جمعیت امام علی برای آزادسازی کودکان محکوم به قصاص و اعدام، فراخوان برای کمک به کودکان خیابانی و همین‌طور درخواست برای ورود بانوان بخشی از فعالیت‌های اجتماعی شجاعی است که به گوش رسانه‌ها رسیده. بسیاری دیگر هم با تلاش خودش مخفی مانده.

۲۴ خردادماه امسال، مسعود به همراه اعضای تیم ملی فوتبال ایران به دیدار «حسن روحانی» رفت. دیداری که برای قدردانی رئیس‌جمهور از صعود ایران به جام جهانی فوتبال تدارک دیده شده بود. شجاعی در برخورد با حسن روحانی، فقط به یک مورداشاره کرد: «تلاش کنید درهای ورزشگاه به روی بانوان کشورم باز شوند.»

شجاعی البته متفاوت‌ترین حمایت ممکن را هم از حسن روحانی داشت. در روزهای انتخابات ریاست جمهوری، در صفحه اینستاگرام خود نوشت: «با علم اینکه هیچ‌کدام از کاندیداها به انتخاب ما مردم نبوده‌اند و به ما تحمیل‌شده‌اند، اما با این اوصاف بنده هم با احترام به نظر اکثریت مردم کشورم و به امید بدتر نشدن وضع معیشتی مردم و شاید اندکی بهبود (که البته بعید میدانم) در مسائل روز ازجمله ورزش، هنر و مسائل اجتماعی، اموزشی و فرهنگی و نگاهی ویژه به مناطق محروم و جنگ‌زده و البته مبارزه با فساد به آقای روحانی رأی می‌دهم.»

لابه‌لای تک‌تک کلمات شجاعی در این پست اینستاگرامی، نارضایتی، اعتراض به وضعیت موجود و همین‌طور صراحت در بیان اعتقاداتش مشهود است.

حالا همان پسر فقیر شیراز و آبادان و کرج، که روزی تمام دستمزدش را برای خانواده خود شیرینی و پیتزا خریده بود، به دیدار کودکان کار و افغان مقیم تهران پشت در مرکزی که پلمب شده بود رفته است. تصاویر بازی کردن او با کودکان، در شبکه‌های اجتماعی منتشرشده. شاید کاپیتان تیم ملی فوتبال ایران را بتوان از نزدیک بهتر شناخت. او فقط پسر مغرور و خودخواهی که روز بازی با کره اخراج شد و ما را تا یک قدمی حذف از انتخابی جام جهانی برد نیست. 
 

از بخش پاسخگویی دیدن کنید

در این بخش ایران وایر می‌توانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راه‌اندازی کنید

صفحه پاسخگویی

ثبت نظر

بلاگ

تکذیب حضور دختران وزنه‌بردار؛ قرار بود طلای المپیک بیاورند

۱ تیر ۱۳۹۶
گفتگوی ورزشی
خواندن در ۵ دقیقه
تکذیب حضور دختران وزنه‌بردار؛ قرار بود طلای المپیک بیاورند