close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
بلاگ

افزایش افسردگی و اقدام به خودکشی نشانه‌ای از آسیب به عزت‌ نفس جامعه است

۳ تیر ۱۴۰۰
از روان‌شناس بپرسید
خواندن در ۱۲ دقیقه

آیدا قجر

هر هفته، ساعت هشت و ۳۰ دقیقه شب به وقت ایران، «شهرزاد پورعبدالله»، روان‌درمان‌گر در گفت‌وگوی زنده در صفحه اینستاگرام «ایران‌وایر» درباره یکی از مسایل مربوط به «سلامت روان» صحبت می‌کند.

در این دوره از انتخابات ریاست‌جمهوری، هم‌زمان با کمپین عدم شرکت در رای‌گیری، بسیاری از حس تحقیر جامعه گفتند؛ تحقیری که می‌تواند ماحصل ناتوانی در تغییر سرنوشت و اقدامات موثر برای بهبود آن باشد. هم‌راستا با این حس تحقیر، برخی هم از «ضرورت حفظ عزتنفس» سخن گفتند. به همین بهانه، با «شهرزاد پورعبدالله»، روان‌درمان‌گر درباره «عزت‌ نفس» صحبت کردیم که اصلا به چه معنا است، چه‌طور تضعیف می‌شود و برای بازسازی آن چه باید کرد؟ آیا افزایش پدیده‌های اجتماعی که به سلامت روان جامعه برمی‌گردد، نشانه‌ای از آسیب جدی به عزت نفس افراد آن جامعه است؟‌

***

برای شروع بحث، عزت نفس چیست و چه تعریفی دارد؟

  • عزت‌نفس مهم‌ترین مساله انسانی و پایه و اساس سلامت روح و روان است. در بیشتر مواقع مسایلی که افراد در زندگی با آن مواجه می‌شوند، یعنی گره‌گاه‌های زندگی‌ که حس می‌کنند راه‌حل‌هایی برای آن پیدا نمی‌کنند، به میزان عزت‌نفس درونی‌ آن‌ها برمی‌گردد. عزت‌نفس مجموعه دو مساله است؛ میزان ارزش‌مندی که هر فردی برای خود قائل است و دیگری، حس فرد درباره توانایی‌ها و قابلیت‌هایش. می‌توان گفت این دو بخش، اعتماد به نفس و احترام و ارزش به خود است؛ مثلا من همیشه می‌گویم دو سوال از خود بپرسید که من چه کسی هستم و چه طور انسانی خود را تعریف می‌کنم؟ دومین سوال هم این‌ است که چه توانایی‌هایی دارم. در سوال اول مثل این می‌ماند که خود را از نظر فیزیکی جذاب می‌دانم؟ صادق و دروغ‌گو هستم؟ آدم با پشت‌کار یا حسود، مهربان یا نامهربان هستم؟ یعنی تمام صفاتی که خود را با آن توصیف می‌کنیم. آن‌طور که ما خود را می‌بینیم، برمی‌گردد به مجموعه بازخوردهایی که از بدو تولد از اطرافیان درباره خودمان گرفته‌ایم. در واقع آن‌چه ما هستیم، تعیین‌کننده مسیر زندگی‌ ما نیست بلکه آن‌چه فکر می‌کنیم، هستیم و تصوری که در بازخوردها به ما داده شده، تعیین‌کننده عزت‌نفس ما است. بچه‌ای که به دنیا می‌آید، مشکل عزت‌نفس ندارد، نگران قضاوت نیست و درکی ندارد. از جایی‌ عزت‌نفس شروع می‌شود که ما بازخوردهای دیگران را متوجه می‌شویم.

اگر صرفا قضاوت و توصیفات دیگران از ما مطرح باشد، این مساله که می‌تواند مغایر باشد با آن‌چه ما درباره خود فکر می‌کنیم.

  • اگر شما در محیطی باشید که افراد درباره شما بازخورد می‌دهند، در نتیجه شما خودتان را همان‌طور می‌بینید. تعیین‌کننده میزان عزت نفس یک کودک، میزان دوست‌ داشته شدن و میزان ارزش‌مندی او است و همین‌طور اعتمادی که به تصمیم‌گیری‌هایش دارد. اگر کودک تشویق شود که به خودش اعتماد داشته باشد و تصمیم بگیرد، می‌تواند در رشد عزت نفس او نقش داشته باشد. این‌که ما کودک را تشویق کنیم که به استنباط خود و تصمیم‌هایش اعتماد داشته باشد و همیشه منتظر تایید ما نباشد، در واقع دادن حس دوست داشته شدن و حس ارزشمندی در کنار امکان انتخاب به کودک، عزت نفس او را شکل می‌دهد.

در واقع، تجربه زیسته، شرایط محیط و بازخوردهای اطرافیان شکل‌دهنده عزت نفس ما هستند که می‌توانند ضعیف یا قوی باشند. پس عزت نفس قابل تغییر است؟

  • بله. این تغییر بستگی به آن دارد که در مسیر زندگی چه کسانی سر راه ما قرار بگیرند. در بسیاری اوقات با افرادی مواجه می‌شوید که به خودتان می‌گویید چه اعتماد به نفس و عزت نفس بالایی دارند. البته عزت نفس خوب داشتن به معنای «من من» کردن و میزان خودبرتر پنداری نیست بلکه می‌تواند نشانه برعکس باشد. عزت نفس یعنی شما به خودتان و دیگران احترام می‌گذارید. کسی که ادعای برتری می‌کند یا با پایین قرار دادن دیگران، به خودش احساس خوب می‌دهد، نمی‌تواند رفتار محترمانه‌ای با دیگران داشته باشد و کسی که نتواند به دیگران احترام بگذارد، به خودش هم احترام نمی‌گذارد. این مساله رابطه عکس هم دارد؛ یعنی کسی که به خودش بی‌احترامی می‌کند، نمی‌تواند به دیگران هم احترام بگذارد. بلکه هر چه نشان می‌دهد، ترس از دست دادن است. کسی که عزت نفس دارد، با خودش و دیگران در جنگ نیست، خودش را می‌پذیرد و دیگران را هم می‌پذیرد و نیازی به اثبات خود ندارد. وقتی کسی مدام تلاش می‌کند که خود را اثبات کند، می‌تواند به معنای تلاش برای پوشاندن ضعف‌های خود باشد. کسی که عزت نفس بالایی دارد، حس او این است که در دنیایی قرار دارد که می‌داند بالا و پایین و شکست و ناملایمتی دارد اما فکر می‌کند از پس آن برمی‌آید چون می‌تواند خود را محک بزند و احساس می‌کند روی زندگی و اتفاقات آن مدیریت دارد. افرادی هستند که اضطراب و استرس کم‌تری دارند، خود را با دیگری مقایسه نمی‌کنند و حسادت کم‌تری دارند؛ یعنی حس کفایت دارند. ولی وقتی عزت‌ نفس پایین است، مدام حس ناامنی دارید و فکر می‌کنید از پس مشکلات برنمی‌آیید.

یعنی این مساله با کمال‌گرایان در تضاد است؟

  • به نظر من، کمال‌گرایی تاثیر منفی بر عزت نفس می‌گذارد. چون مرتب خود را با آن‌چه دور از دسترس است، قضاوت می‌کنید و در نتیجه سرخورده هستید. وقتی این سرخوردگی طول می‌کشد، باعث می‌شود شما دچار افسردگی و ناامیدی ‌شوید و حس نارضایتی مستمر خواهید داشت.

آیا موقعیت‌ها و رفتارهای خاصی هست که عزت نفس را تضعیف می‌کنند؟

  • دوران کودکی در میزان عزت نفس تاثیر دارد. برای آن‌که معیاری از میزان عزت‌ نفس و اعتماد به نفس خود داشته باشیم، همان دو سوالی را که ذکر کردم، از خود می‌پرسیم. نوعی ارزیابی از خود است که خودمان را چه‌طور تعریف می‌کنیم. در بسیاری از مراجعه‌کنندگان، ارایه تعریف از خود بسیار طول می‌کشد و حتی برخی اوقات من به آن‌ها تعریف می‌دهم؛ یعنی آن‌قدر با خودشان قطع ارتباط هستند که طول می‌کشد تا تعریفی از خود ارایه دهند.
    در محیط و شرایطی که ما ایرانی‌ها رشد کرده‌ایم، عموما خانواده‌ها روی تحصیلات و شغل و در واقع داشته‌های ‌ما تاکید داشته‌اند؛ مثلا می‌گویند رانندگی، ریاضی و آشپزی خوبی دارم. یعنی توان‌مندی‌های خود را بهتر برمی‌شمرند تا توصیف از خصایل خود. فردی می‌گوید من بی‌عرضه هستم، از او می‌پرسم در چه حوزه‌ای بی‌عرضه هستی؟ پاسخی که می‌دهد، نشان می‌دهد مساله‌ای را مد نظر قرار داده است که بسیاری از آدم‌های جهان از انجام آن عاجز هستند. ولی آیا این مساله نشان‌دهنده بی‌عرضه‌گی آن فرد است؟ در واقع ارزیابی منصفانه‌ای از خود ندارند.

در رابطه چه طور؟ روابطی که در آن تحقیر وجود دارد یا موقعیت‌هایی مثل مهاجرت که بسیاری از پناه‌جویان و مهاجران می‌گویند کرامت انسانی آن‌ها در این مسیر خدشه‌دار شده است و هویت و توان‌مندی‌هایشان را از دست داده‌اند هم روی عزت نفس تاثیر می‌گذارد؟

  • شرایط اجتماعی و ارتباطات ما می‌توانند تاثیرگذار باشند. در خارج از ایران با افرادی برخورد کرده‌ام که به خاطر علاقه به ارتباط با هم‌فرهنگ‌ها و هم‌زبان‌ها خود و به دلیل محدودیت‌ در انتخاب هم‌صحبت و دوست، وارد رابطه با کسانی می‌شوند که سیستم ارزشی یکسانی ندارند. در این روابط ممکن است احساس کنند منصفانه قضاوت نمی‌شوند یا بازخوردهای درستی نیست یا در روابط عاطفی قرار می‌گیرند که قبل از ورود به رابطه احساس می‌کرده‌اند که عزت نفس خوبی داشته‌اند اما ماندن در آن رابطه، به عزت نفس‌شان آسیب زده است و یا با آدم‌هایی زندگی می‌کنند که کمال‌گرا هستند و همیشه می‌خواهند نظارت نهایی روی طرف مقابل داشته باشند و بعضی احساس می‌کنند که بعد از مدتی، نمی‌توانند تصمیم بگیرند؛ مثلا از طرف مقابل حتی در آشپزی و پوشش، مدام تردید دارند و بدون تایید نهایی او نمی‌توانند تصمیم‌گیری کنند. این‌ مرحله، نقطه‌ای است که افراد باید از خودشان بپرسند چه اتفاقی برای آن‌ها افتاده است که این‌چنین تغییر کرده‌اند. بعضی اوقات افراد در روابطی می‌روند که هیچ چیز زندگی‌ به سلیقه آن‌ها نیست و کارهایی می‌کنند که اگر خودشان تصمیم‌ گیرنده بودند، آن را انجام نمی‌دادند. این یعنی رابطه‌ای نابرابر که جنسیتی هم نیست. این تجربه زیسته هم می‌تواند باعث شود فردی که از عزت نفس خوبی برخوردار بوده است، آسیب ببیند. درجه‌بندی در افراد مختلف فرق می‌کند اما صد در صد این است که عزت نفس تعیین‌کننده مسیر زندگی ما است.

چه‌طور؟

  • عزت نفس اساس انتخاب‌ها، قضاوت‌ها و تصمیم‌گیری‌های ما است. گاهی اوقات وقتی ما در مسیر زندگی به گره‌گاهی می‌رسیم، ممکن است تحلیل و برآورد درستی از آن موقعیت نداشته باشیم و واقعیت را به راستی نمی‌بینیم. شاید در انکار به سر می‌بریم یا ترس‌های ما، ما را هدایت کرد‌ه‌اند و اگر آن ترس‌ها نبودند، تصمیم دیگری می‌گرفتیم؛ مثلا افرادی که وارد رابطه نمی‌شوند و می‌گویند که من خیلی هم با تنهایی خود خوشحال هستم. ولی واقعا این‌طور نیست بلکه می‌ترسند در رابطه وارد شوند و نتوانند حد و مرز بگذارد یا مورد کنترل یا مورد سوءاستفاده قرار بگیرد. در حالی‌که تشنه قرار گرفتن در رابطه عمیق عاطفی باشند. بسیاری از آدم‌ها می‌ترسند که موفق نشوند؛ مثلا جلوی جمع نمی‌توانند صحبت کنند اما می‌گویند متنفر هستم از این‌که در جمع صحبت کنم. در حالی‌که دانش آن را دارند. از سوی دیگر، می‌ترسند که ناتوان جلوه کنند؛ به عنوان نمونه، خودم در مصاحبه‌ها ممکن است بخشی از صحبت‌هایم را فراموش کنم که در این صورت می‌گویم یادم نیست. خب چه اتفاقی می‌افتد؟ خودم باید بتوانم به خودم مجوز بدهم که ممکن است مطلبی را فراموش کنم، ضرب‌المثلی را جابه‌جا بگویم یا اشتباه کنم. وقتی در خانواده‌ای بزرگ شده‌اید که هیچ‌ جور انتظارات والدین برآورده نشده‌اند، یعنی نه ازدواج موفق، نه پول‌داری و موارد این‌چنینی اتفاق نیفتاده است، این مسایل باعث می‌شوند که افراد در ارتباط خود نگران محک زدن دیگران هستند و حتی قبل از قضاوت دیگری، خودشان شروع می‌کنند که مثلا من بی‌استعداد هستم.

آیا بیان توصیفات منفی درباره خود هم می‌تواند اعتماد به نفس و عزت نفس را بیشتر تضعیف کند؟

  • بله. به نظر من مثل این می‌ماند که مرتب خصایل منفی را در خودشان تایید می‌کنند.

به ایران برگردیم که افسردگی، غم و سرخوردگی در آن رشد داشته و سن امید به زندگی کاهش پیدا کرده است؛ جامعه‌ای که آن را غمگین و حتی تحقیرشده می‌خوانند از این جهت که انسان‌ها توانایی تغییر قدرت حاکم بر خودشان را ندارند و نمی‌توانند از حداقل‌های استانداردهای انسانی برخوردار باشند. آیا با توجه به چنین آسیب‌های اجتماعی، می‌توان گفت که عزت نفس این جامعه آسیب خورده و تضعیف شده است؟

  • به نظر من عزت نفس آدم‌ها در این‌چنین جوامعی پایین می‌آید. آدم‌ها باید تشویق شوند که به آن‌چه فکر می‌کنند درست است، عمل کنند. فکر می‌کنید چه قدر آدم‌های جامعه ایران می‌توانند چنین کنند یا به ارزیابی خودشان عمل کنند؟ در بیشتر مواقع احساس می‌کنند که پتانسیل آن را دارند ولی اجازه‌ عمل کردن ندارند. اگر یک نویسنده و نقاش خوب باشید اما آثارتان اجازه انتشار نداشته باشند، چه اتفاقی برای‌ شما می‌افتد؟ چندی پیش آثار «ونگوگ» را به عنوان نقاشی برجسته مرور می‌کردم که با وجود این همه توانایی، وقتی زنده بود، کسی سراغ آثارش نمی‌رفت. در نهایت خودکشی ‌کرد. انگار او را باور نداشتند. ما نیاز داریم که دیگران ما را باور کنند. باور به خود از میزان باورمندی دیگران به ما نیز تاثیر می‌گیرد. در جامعه‌ای که مدام احساس کنی سد‌های مختلف مقابل تو قرار دارند و علی‌رغم توانایی‌هایتان، کاری نمی‌توانید انجام دهید، در نهایت حس مفعول بودن و استیصال خواهید داشت. از آن‌جایی که انسان‌ها در چنین شرایطی خود را به دست سرنوشت می‌سپارند، نمی‌توانند به خودشان اعتبار دهند. شرایط طوری است که شما نمی‌توانید رشد پیدا کنید؛ یعنی هرچه جلوتر می‌روید، امکان این‌که سرنوشت‌تان را در اختیار خود بگیرید، کم‌رنگ‌تر می‌شود. شما آمار اقدام به خودکشی، پایین‌ رفتن سن خودکشی و خودسوزی را ببینید؛ یعنی امیدی به زندگی ندارید. چه زمانی به سمت خودکشی می‌روید؟ وقتی حس بی‌فایدگی، بی‌ارزش بودن و ناتوانی می‌کنید. وقتی کسی به این‌جا برسد که بودن یا نبودنش بی‌تاثیر است، ممکن است به خودکشی برسد.

چه‌طور می‌شود از عزت نفس محافظت کرد یا وقتی آسیب دیده است، آن را بازسازی کرد؟

  • مهم‌ترین مساله، خودآگاهی نسبت به خودمان است. چرا مساله‌ای ما را عصبانی می‌کند؟ واقعیت‌های اطراف ما چه چیزهایی هستند؟ افرادی هستند که واقعیت‌های زندگی را نمی‌بینند. اگرچه رویا پردازی خوب است اما سرخودگی‌ برخی افراد نتیجه توقعاتی است که از زندگی و خودشان دارند ولی امکانات را در نظر نگرفته‌اند. یعنی برآورد درستی از شرایط، بضاعت و توانمندی‌های خود ندارند. انسان‌ها بایستی واقع‌گرا باشند و از طرفی به این فکر کنند که برای رشد خود، چه می‌توانند انجام دهند؛ مثلا افراد مهاجری که مدام می‌گویند نمی‌توانند زبان یاد بگیرند، خب الان فراگیری زبان نیاز به هزینه هم ندارد و با فیلم دیدن و آموزش‌های آنلاین هم می‌توانند زبان دیگری را فرا بگیرند. همیشه در حالت قربانی ماندن، کمکی به رشد ما نمی‌کند.
    دومین مساله، پذیرش خود است. اکثر اوقات آدم‌ها خودشان را آن‌طور که هستند، نمی‌پذیرند. این به معنای تغییرناپذیر بودن نیست بلکه برآورد درست از نقاط قوت و ضعف داشتن، کمک کننده است. بعضی اوقات افراد نمی‌توانند بپذیرند آن‌چه هستند، قابل تغییر نیست؛ مثل قد افراد. می‌خواهید مدل شوید ولی مقیاس قد ۱۷۰ سانتی‌متر است اما شما ۱۵۰ سانتی‌متر هستید. خب سرخوردگی ندارد. پذیرش خود یعنی وارد شدن به پروسه رشد. پذیرش خود می‌تواند مقدمه‌ ایجاد تغییر با تصمیمات درست باشد.
    سومین مساله، رهایی از احساس گناه است. اکثر آدم‌ها در احساس گناه هستند. کارهایی که کردیم یا نکردیم، احساس گناه به ما می‌دهند. این احساس گناه باعث می‌شود ارزش خود را پایین بیاوریم. بسیاری افراد مدام خود را توضیح می‌دهند تا خود را اثبات کنند؛ یعنی خودتان خود را مقصر می‌دانید. این مساله سمی برای عزت نفس است. در نمونه‌ای دیگر، در زندگی کارهایی کرده‌ایم که یادآوری آن‌ها برای‌ ما سخت است چون ما را یاد مثلا بی‌عرضه‌گی‌ یا بی‌لیاقتی‌ خود می‌اندازد. به خودمان که فکر می‌کنیم، بپرسیم که این احساس گناه از کجا نشات گرفته است، برچه اساسی خودمان را قضاوت کرده‌ایم و استناد ما به چیست؟ مثلا در خانواده‌ای بزرگ شده‌اید که افراد به شما تلقین کرده‌اند که کندذهن هستید یا شما را با دیگران مقایسه کرده‌اند؟
    بعضی اوقات با آن‌که سن‌مان بالا است اما همان صداهای بیرونی ما را قضاوت می‌کند. باید بتوانیم به منشا این قضاوت واقف باشیم.
    آخرین نکته این است که وقتی خودمان را قضاوت می‌کنیم، متاسفانه تمایل داریم به تعمیم آن؛ مثلا می‌گوییم من آدم بی‌استعدادی هستم. وقتی این قضاوت به سراغ شما می‌آید، باید از خودتان بپرسید که در چه چیزی بی‌استعداد هستید؟ همه‌چیز؟ قرار نیست همه آدم‌ها استعداد همه‌چیز را داشته باشند بلکه هرکس در یک شرایطی توانمند است. وقتی می‌خواهیم خودمان را قضاوت کنیم، باید ببینیم تعمیم می‌دهیم یا حوزه خاصی را در نظر داریم؟ این تمرین خوبی برای ما است.

از بخش پاسخگویی دیدن کنید

در این بخش ایران وایر می‌توانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راه‌اندازی کنید

صفحه پاسخگویی

ثبت نظر

گزارش

چه‌گونه محدودیت‌های شدید در مطبوعات به ترویج دروغ‌پراکنی در چین کمک می‌کنند؟

۳ تیر ۱۴۰۰
ایران وایر
خواندن در ۶ دقیقه
چه‌گونه محدودیت‌های شدید در مطبوعات به ترویج دروغ‌پراکنی در چین کمک می‌کنند؟