close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
بلاگ

از روان‌شناس بپرس؛ چه‌طور از ترسیدن نترسیم

۲۸ مرداد ۱۴۰۰
از روان‌شناس بپرسید
خواندن در ۱۰ دقیقه

هر هفته، ساعت هشت و ۳۰ دقیقه شب به وقت ایران، «شهرزاد پورعبدالله»، روان‌درمان‌گر در گفت‌وگوی زنده در صفحه اینستاگرام «ایران‌وایر»، درباره یکی از مسایل مربوط به «سلامت روان» صحبت می‌کند. این هفته درباره «ترس» صحبت کردیم؛ به‌ویژه این که با افزایش آمار مرگ ایرانی‌ها بر اثر شیوع ویروس کرونا، ترس و وحشت به دل بسیاری در داخل و خارج از کشور افتاده و ممکن است روی مدیریت ذهن آن‌ها تاثیر بگذارد. از همین‌ رو، به تشخیص ترس از اضطراب و چگونگی مدیریت ذهن در شرایط بحران پرداختیم.

***

شما هم می‌ترسید؟ شاید همگان تجربه‌ای از ترس داشته و بلکه به حمله‌های «پانیک» دچار شده‌ باشند؛ به‌ویژه وقتی مردم ایران بر اثر ناکارآمدی مسوولان جمهوری اسلامی، مثل برگ درخت می‌ریزند و می‌میرند و از جمعیت کشور کم می‌شود. اما گاهی این ترس به اضطراب تبدیل و گاهی هم باعث می‌شود که در شرایط بحران، مثل رویارویی با ابتلای عزیزی به ویروس کرونا، مدیریت ذهن را از دست بدهیم و این منجر به آسیب به خود یا دیگران شود.

«شهرزاد پورعبدالله» در این گفت‌وگو توضیح می‌دهد که ترس طبیعی‌ است، اضطراب از کجا ناشی می‌شود و در شرایط بحران، چه بر ما می‌گذرد. دانستن این موارد بلکه بتواند به ما کمک کند تا در این روزگار یا شرایط مشابه، بهترین مدیریت را داشته باشیم.

برای شروع بحث، شاید بد نباشد اصلا بدانیم ترس چیست و آیا انسان نترس در جهان وجود دارد؟

  • احتمالا استثنا در همه‌ چیز هست و ممکن است آدم‌های نترس هم وجود داشته باشند. ولی به شکل عمومی، همه آدم‌ها می‌ترسند زیرا ترس یک واکنش طبیعی است و به بقای ما کمک می‌کند. اگر کسی نترسد، ممکن است خودش را در شرایط خطرناکی بگذارد که بقایش تهدید شود. باید توجه کرد که ترس واکنش غیرارادی و زودگذر است و چیزی نیست که مداوم باقی بماند. یک تلنگر و اتفاق باعث ایجاد این حس در انسان می‌شود. ترس تحت مدیریت یک‌ سری از بخش‌های مغز ما است. آن‌ چه حس ترس در ما ایجاد می‌کند، ارزیابی شرایط محیط توسط مغز ما است.

معمولا در خصوص افرادی که کارهایی مثل پریدن از کوه یا پشت‌بام‌های خانه‌ها انجام می‌دهند، گفته می‌شود آن‌ها انسان‌های نترسی هستند. آیا از نظر فیزیکی و هورمونی تفاوتی وجود دارد؟

  • البته من پزشک نیستم ولی ساختار مغز انسان‌ها متفاوت است. طبق تحقیقات و عکس‌برداری از مغز انسان، متوجه شده‌اند که به عنوان نمونه، ساختار عصبی مغز روان‌پریشان با دیگر افراد متفاوت است. مدتی پیش مستندی می‌دیدم درباره مرد جوانی که بدون هیچ طناب و ابزار کمکی، صخره‌نوردی می‌کرد. با عکس‌برداری از مغز او، متوجه شده بودند که این ساختار در مغز این جوان متفاوت است. من موقع دیدن آن مستند نمی‌توانستم آرام بنشینم اما او بدون کمک، از صخره‌ای عمودی بالا می‌رفت. اگر او مثل من می‌ترسید، نفس‌نفس می‌زد و کنترل خود را از دست می‌داد. البته مورد‌های نادری هستند که ساختار مغز متفاوتی دارند. به نظر می‌رسد یک بخش مغز که فعال می‌شود و احساس ترس می‌کنیم، غددی از مغز اطلاعات را می‌گیرند و بخش دیگری از مغز به نام «هیپوتالاموس» فعال و باعث ترشح هورمون‌هایی مثل «آدرنالین» می‌شود که واکنش‌های رفتاری در پی دارد. در ادامه، بخش دیگر مغز به اسم «کورتکس» که مسوول تجزیه و تحلیل است، فعال می‌شود. افرادی که مدیریت بهتری روی ترس دارند، بخش کورتکس مغز آن‌ها قوی‌تر عمل می‌کند و قدرت مدیریت را در فرد بالا می‌برد. در نتیجه، انسان‌هایی هستند که خودشان را سریع‌تر می‌توانند کنترل کنند.

خیلی وقت‌ها گفته می‌شود که ترس بالا ممکن است به حمله‌های پانیکی تبدیل شود. چه اتفاقی باعث می‌شود ترس به مرحله پانیک برسد؟

  • پانیک به اضطراب مربوط است. اضطراب وقتی‌ است که افراد در شرایط مزمن ناامنی قرار می‌گیرند؛ مثلا بارها درباره شرایط ایران صحبت کرده‌ایم. این شرایط ناامنی که ما ایرانی‌ها یا افغانستانی‌ها در شرایط فعلی به آن دچار هستیم، ناامنی مزمن است و به نظر می‌آید سال‌ها است ادامه دارد. این مساله موجب اضطراب می‌شود و با ترس فرق می‌کند.

یعنی تجربه زیسته انسان‌ها می‌تواند باعث اضطراب مزمن و بعد حمله‌های پانیک شود؟

  • ساختار روح و روان انسان‌ها متفاوت است. بسیاری معتقدند که این ساختار از زمان جنینی شکل می‌گیرد و عوامل مختلف روی آن تاثیر می‌گذارند؛ یعنی تجربه‌های زن در دوران بارداری می‌تواند روی جنین تاثیر بگذارد. الان در افغانستان زن بارداری را تصور کنید که در شرایط ناامنی امروز قرار دارد. آیا نوزادی که از او متولد می‌شود، همان ساختاری را دارد که نوزادی در سوییس به دنیا می‌آید؟ قطعا نه. تجربه زیستی قطعا تاثیرگذار است. دوران بارداری و اولین سال‌های زندگی مهم هستند و سه سال اول واقعا تعیین‌ کننده است. برای همین، بسیاری از افراد مقاوم‌تر هستند؛ یعنی تاب و توان تحمل آن‌ها بیشتر است. بخشی از آن ژنتیکی است و بخشی به دوران جنینی و سال‌های اول تولد مرتبط است.

می‌توانیم بگوییم در زمان حمله پانیک، ممکن است اتفاقی که رخ داده است، فرد را به اتفاقات تجربه زیستی او ربط داده باشد یا توهمی باشد؟

  • از اصطلاح توهم درست نیست استفاده کنیم. در مورد کسانی‌ که دچار اضطراب‌های زیادی می‌شوند، بخشی از مغز که مسوول است تا داده‌ها را بگیرد و احساس خطر کند و ما را از مهلکه نجات دهد، بعضی اوقات به غلط فعال می‌شود؛ یعنی عوامل بیرونی مشخصی وجود ندارند تا آن بخش فعال شود. ممکن است من و شما در یک شرایط مشابه باشیم اما شرایط برای من و شما یکسان نباشد. مثال بزنم؛ در دوره‌ای من و همکارم برای پروژه‌ای شب‌ها باید در خیابان حضور داشتیم. من از بودن پلیس احساس امنیت می‌کردم چون سال‌ها در بلژیک زندگی می‌کردم اما همان پلیس به همکارم که تازه از ایران آمده بود، احساس ناامنی می‌داد. همین مساله نشان‌ دهنده تفاوت تجربه زیسته ما است. وقتی بدن ما احساس خطر می‌کند، سه حالت واکنش پیش می‌آید؛ از توان می‌مانیم یا به اصطلاح، «فریز» می‌شویم. مثل این‌ که در طبیعت حیوانی که می‌فهمد حیوان دیگری قرار است به او حمله کند، در جای خود ثابت می‌شود تا خطر برطرف شود. این بخش قدیمی مغز ما شبیه جانوران است. واکنش دیگر می‌تواند این باشد که ضربان قلب بالا می‌رود و برای آن‌ که بتوانیم خود را از مهلکه نجات دهیم، عضلات‌مان فعال می‌شود؛ مثل دو حیوانی که با هم درگیر می‌شوند و حالت تهاجمی پیدا می‌کنند. یعنی شما یا می‌جنگید یا فرار می‌کنید و یا ثابت می‌شوید. ترس به خودی خود مشکلی ایجاد نمی‌کند ولی وقتی این سیستم فعال می‌شود، باعث خواهد شد عمل‌کرد خود را از دست بدهیم؛ یعنی جایی‌ که باید واکنش نشان بدهیم، نمی‌دهیم و دچار شوک می‌شویم. مشکل این‌‌جا است؛ مثل وقتی که فرزندمان در آب افتاده است، به جای نجات او، در جای خود ثابت می‌شویم و فرزند جان می‌بازد.

یعنی برای بعضی افراد، در شرایط بحران، کنترل رفتار از دست می‌رود؟

  • ترس باید یک مساله زودگذر باشد. یک سری از افراد به نظر می‌آید کورتکس‌ مغزشان مدیریت لازم را بر بخش دیگر مغز ندارد. به ماجرای کرونا برگردیم. همه می‌دانیم که این ویروس خطرناک است و یک سری از افراد جان سالم به در نمی‌برند. به افرادی اشاره کنم که از خانواده خود دور هستند. یک سری از افراد نمی‌توانند این نگرانی را کنترل کنند و عمل‌کرد خود را از دست داده‌اند و زندگی‌شان از ترس مختل شده است. خواب و خوراک ندارند و دچار افسردگی شده‌اند. یک‌سری دیگر در حین داشتن این نگرانی، زندگی خود را می‌کنند و می‌توانند خود را آرام کنند. این اضطراب است که باعث چنین شرایطی می‌شود؛ یعنی می‌ترسید دچار شوید و احساس ناامنی در شما ایجاد می‌شود که همین ناامنی، اضطراب است. اضطراب فرم خاصی ندارد و برای همین، ما معمولا آن را روی شی یا شرایطی می‌افکنیم و از آن می‌ترسیم و با کنترل آن، سعی می‌کنیم خودمان را کنترل کنیم.

چه مثالی می‌توان زد؟

  • مثلا من آدم مضطربی هستم و نمی‌توانم آن را کنترل کنم. ممکن است روزی احساس کنم که نمی‌توانم سوار آسانسور شوم، برای همین شش طبقه را با پله می‌روم تا از آسانسور استفاده نکنم. آسانسور را می‌کنم عامل اضطراب، در حالی‌ که دلیل اضطراب من چیز دیگری است و من اضطرابم را روی آسانسور فرافکنی می‌کنم. اکثر فوبیاها همین هستند؛ مثلا ترس از تاریکی، عنکبوت و موش. در واقع اضطراب است. یعنی اضطراب را از درون خود خارج می‌کنیم و روی یک موضوعی در دنیای بیرون می‌افکنیم تا با مواجه نشدن با آن، اضطراب خود را کنترل می‌کنیم؛ مثلا کرونا احساس ناامنی و اضطراب ایجاد کرده است و معلوم نیست چه سرنوشتی داریم. آیا همه به یک اندازه با کرونا مواجه می‌شوند؟ افرادی هستند که وقتی خرید می‌کنند، هشت ساعت طول می‌کشد تا آن‌ها را ضدعفونی کنند ولی بعضی‌ها از این مرحله گذشته‌اند و مواد خریداری شده را در کمد یا یخچال می‌گذارند. پس واکنش افراد متفاوت است.

یک‌سری دیگر افراد مدل دیگری واکنش دارند؛ مثلا اگر کسی از نزدیکان آن‌ها کرونا بگیرد، در ذهن‌ خود سناریو را تا انتهای مراسم دفن عزیزشان می‌برند و حتی سوگواری می‌کنند. در حالی‌ که تنها جواب تست عزیزشان مثبت شده است. این چه نوع واکنشی است؟

  • بعضی افراد از بس در تجربه زیسته خود از دست داده‌اند، خودشان را بدشانس می‌دانند یا واقعا اتفاقاتی را تجربه کرده‌اند که کوچک‌ترین اتفاقی، نگرانی از دست دادن را در آن‌ها بیدار می‌کند. بعضی اوقات هم این مکانیزم دفاعی است که اگر از دست دادم، از الان در پروسه عزاداری می‌روم. انگار آماده می‌شویم تا غافل‌گیر نشویم. این هم روشی برای کنترل بر خود است تا مقابل مساله‌ای غیرمترقبه قرار نگیریم. چون وقتی کنترل داریم، به ما آرامش می‌دهد. بسیاری از افرادی که با آن‌ها کار می‌کنم، مدام به مرگ خودشان فکر می‌کنند. انگار کاری هست قبل از مرگ‌شان که باید انجام دهند. انگار چون کنترلی روی سلامت خود ندارند، با تصور سناریو، خودشان تصمیم می‌گیرند که بعد از مرگ‌شان چه اتفاقی برای دیگران می‌افتد.

آیا می‌توانیم بگوییم هر چه‌قدر این آسیب‌دیدگی‌ها بیشتر باشند، مدیریت ذهن در شرایط بحران سخت‌تر است؟

  • انسان‌هایی هستند که آسیب‌های زیادی خورده‌اند اما مدیریت خوبی دارند چون از این افتادن‌ها، به آدم‌های قوی‌تری تبدیل شده‌اند. آن‌ها هم انسان‌های مقاوم‌تری بوده‌اند مقابل دیگران. ممکن است کرونا انسان مسنی را مبتلا کند و آن فرد به سلامت از این ویروس خلاص شود ولی جوانی ۳۰ ساله بمیرد. مصائب زندگی هم همین‌طور هستند. مطالعه کرده بودند بر انسان‌هایی که تجربه مواجهه با زلزله را داشتند. برخی از افراد که همه زندگی‌ خود را از دست داده بودند، سریع‌تر به زندگی برمی‌گشتند و عده‌ای دیگر دیرتر. در این مطالعه مشخص شده بود که زنان خیلی مقاوم‌تر هستند و زودتر به زندگی برگشته‌اند. یا آن‌هایی که سریع‌تر برگشته بودند، تجربه ناملایمتی‌های زندگی را داشته‌اند. انگار آنتی‌بادی در آن‌ها باشد. چون یک‌بار بلند شده‌اند و بلدند که دفعه بعد خودشان را جمع کنند؛ مثل تجربه مهاجرت. شما ناگهان از صفر برخاسته‌ای و در مهاجرت بعدی، سریع‌تر خودت را جمع می‌کنی؛روی پایه تجربه اول. مواقعی هم هست آدم‌هایی که مصائب زیادی را تجربه کرده‌اند، با یک اتفاق ناگهان فرو می‌ریزند. بخشی از آن به این خاطر است که اثر ماجراهای قبلی را دیده‌اند ولی درمان نکرده‌اند. انگار جرقه‌ای به آن‌ها نشان داده است دیگر توان مقاومت ندارند. هر اتفاق بدی که می‌افتد، افراد باید محیطی داشته باشند که آسیب‌های ناشی از ضربات زندگی را بیان کنند و بفهمند که چه تاثیری روی آن‌ها گذاشته و چه عواقبی بر آن‌ها داشته‌اند. در برخی مواقع، این مقاومت، ژنتیک است و در برخی دیگر، ناشی از زیستن در خانواده‌هایی است که مقاومت در آن‌ها قوی است و یاد گرفته‌اند با بحران چه طور مواجه شوند. آن‌هایی که این توانایی را ندارند، قطعا باید کمک حرفه‌ای بگیرند تا آثار مخرب این ضربه‌ها را بشناسند و روی آن‌ها کار کنند تا بتوانند در آینده مدیریت کنند.

آیا پیشنهادی دارید برای ارتقای این توانمندی؟

  • اکثر ما تمایل به این داریم که وقتی به هم می‌ریزیم، صورت مساله را حذف کنیم. خیلی وقت‌ها علایم در ما هستند ولی سعی می‌کنیم به آن‌ها نپردازیم. مکانیزم‌های دفاعی عملکرد خود را در دراز‌مدت از دست می‌دهند. بالاخره یک روزی عامل اضطراب‌ها گریبان ما را می‌گیرند. باید بفهمیم از چه می‌ترسیم. وقتی ما مشکل را نگاه می‌کنیم، می‌توانیم برای آن راه‌ حل بیابیم. همه ما تجربه زیسته‌ای داریم و بلایایی را تجربه کرده‌ایم و به اصطلاح، شاخک‌های تیزتری داریم. اما اگر روی آن‌ کار نشود، دچار استرس پس از وقوع حادثه می‌شویم؛ مثلا کرونا این استرس را مضاعف کرده است. در تراپی، ما کمک می‌کنیم که انسان‌ها پازل‌های تجربه‌های زیسته خود را کنار هم بگذارند تا شناخت دقیق‌تری از خود به دست آوردند. وقتی این آگاهی در افراد ایجاد می‌شود، در آینده، وقت رویارویی با نشانه‌ها، سریع‌تر و مدیرانه‌تر عمل می‌کنند.

از بخش پاسخگویی دیدن کنید

در این بخش ایران وایر می‌توانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راه‌اندازی کنید

صفحه پاسخگویی

ثبت نظر

گزارش

عزاداری بدون ماسک و فاصله اجتماعی

۲۸ مرداد ۱۴۰۰
شما در ایران وایر
عزاداری بدون ماسک و فاصله اجتماعی