close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
گزارش

ویلیام مورگان شوستر: شاهد امیدهای بربادرفته ایران

۳ شهریور ۱۳۹۵
رولاند اليوت براون
خواندن در ۹ دقیقه
ارتش رضاخانی در سال ۱۹۲۶
ارتش رضاخانی در سال ۱۹۲۶
رضا شاه
رضا شاه
شوستر و همکاران آمریکایی‌اش در تهران در سال ۱۹۱۱
شوستر و همکاران آمریکایی‌اش در تهران در سال ۱۹۱۱
شوستر در دفتر کارش در تهران
شوستر در دفتر کارش در تهران

سال ها پیش از آن که انقلابیون ایران در سال ۱۹۷۹ امریکا را «شیطان بزرگ» بنامند، حکومتِ انقلابی دیگری در ایران برای حفظ استقلال خود از امریکا تقاضای کمک کرد.
در سال ۱۹۱۱ دولت ایران، «ویلیام مورگان شوستر»، حقوق دان، کارشناس امور مالی و حسابدار امریکایی را به ایران دعوت می کند تا ریاست کل خزانه داری را به عهده بگیرد و امور مالی نابسامان کشور را سر و سامان دهد. شوستر در مقطع حساسی در تاریخ ایران قدم به خاک این کشور گذاشت؛ دورانی که دموکراسی نوپا و شکننده ای تلاش می کرد در آشوب زمانه، به حیات خود ادامه دهد.

تنها پنج سال پیش از ورود شوستر به ایران، «انقلاب مشروطه» پیروز شده بود و مردم ایران توانسته بودند مظفرالدین شاه را به پذیرش مجلس و حکومت پارلمانی وا دارند. هواداران این نوع از حکومت معتقد بودند که مجلس می توانست راه را بر فساد شاهانی ببندد که یکی پس از دیگری منابع کشور را به جیب می زدند و دست روسیه و بریتانیا را برای سلطه بر اقتصاد کشور باز می گذاشتند. با تمام این اوصاف، جنبش مشروطه دشمنان و مخالفان سرسخت و صاحب نفوذی نیز داشت.

در ژانویه سال ۱۹۰۷ (۱۲۸۵) مظفرالدین شاه از دنیا رفت و فرزندش «محمدعلی» که با روس ها روابط دوستانه ای داشت، بر تخت سلطنت نشست. روسیه مخالف جنبش مشروطه بود و سعی می کرد تا از نفوذ خود در شمال ایران محافظت کند. در سال ۱۹۰۸، محمدعلی شاه که از یک سوء قصد نافرجام جان سالم به در برده بود، با حمایت روس ها، مجلس را محاصره کرد و به توپ بست و سران جنبش مشروطه را دستگیر و اعدام کرد. سال بعد، مشروطه خواهان محمدعلی شاه را خلع و تبعید کردند.

در آن سال ها، ایران تقریباً از نظر اقتصادی برشکسته بود. اروپایی ها و سران و رجال کشور با تبانی یک‎دیگر، خزانه ملی را به ته رسانده بودند و روسیه برای تضعیف حکومت تلاش می کرد. بنابراین، حکومت ایران برای آن که بتواند کنترل اوضاع کشور را به دست گیرد، می بایست فساد را ریشه کن می کرد و نظام مالیاتی کشور را سر و سامان می بخشید. این رسالتِ شوستر بود.

«ایران‎وایر» سلسله مقالاتی را بر اساس خاطرات ویلیام مورگان شوستر به نام «اختناق در ایران» منتشر خواهد کرد که اولین بار در سال ۱۹۱۲ انتشار یافته است.

 

قسمت سوم: امیدهای بربادرفته

دسامبر سال ۱۹۱۱، روسیه دوباره عرض اندام و بر سلطه خود بر شمال ایران تأکید کرد. در آن زمان، تجربه پارلمانی ایران به پایان رسیده بود و شوستر می دانست که رسالت او برای اصلاح اوضاع مالی کشور و تقویت نخستین تجربه دموکراسی در آن به فرجامی نرسیده بود. در این شرایط، مبالغ هنگفتی پول و غذا به نام دولت روسیه بین فقرا تقسیم می شد. شوستر در خاطرات خود می نویسد این طور سر زبان ها انداخته بودند که تنها چیزی که موجب قحطی شده، خصومت مجلس با روس ها است.
شایعاتی هم در تهران مبنی بر حمله به منزل و دفتر شوستر و همکاران امریکایی او راه افتاده بود. امریکایی هایی که به قول شوستر، بدون کارفرما و اعتبار قانونی مانده بودند، حالا دیگر چاره ای نداشتند جز این که خزانه داری را به «جوزف مرناردِ» بلژیکی بسپارند که رییس اداره گمرک ایران بود و روس ها نگاه مثبتی به او داشتند.

از نظر روسیه، بازپس گیری کنترل در ایران گامی حیاتی برای ایجاد امنیت در مرزهای امپراتوری روسیه بود. «عباس امانت»، استاد دانشگاه «ییل» می گوید: «امپراتوری روسیه از این که انقلابی مثل انقلاب ۱۹۰۵ در روسیه اتفاق بیفتد، بسیار برآشفته و نگران بود.»

اشاره امانت به سلسله آشوب ها و اعتراضاتی است که یک سال پیش از انقلاب مشروطه در روسیه اتفاق افتاده بود: «روس ها نگران فعالیت های انقلابی در منطقه قفقاز بودند؛ مثلاً در گرجستان و ارمنستان. مسلمانان قفقاز نیم نگاهی به ایران داشتند به عنوان یک نمونه موفق برای مقاومت علیه روس ها.»

روسیه در حوزه نفوذ خود در شمال ایران برنامه های مفصلی داشت و قدرت نظامی خود را با اشغال مناطق شمالی کشور، آن طور که شوستر تخمین زده است، توسط ۱۸ هزار قشون به رخ کشیده بود.

روز ۲۴ دسامبر، یعنی یک سال پس از آن روزی که «حسین قلی خان»، وزیرامور خارجه ایران به امریکا نوشته بود کسانی را که در امور مالیه امریکا مهارت تامی دارند، معرفی کند، به شوستر خبر می رسد نیروهای روس دست به کشتار مردم تبریز زده اند. آن ها در مقابل حمله روس ها به دفاع از شهر پرداخته بودند.
نایب الحکومه تبریز پیغام داد که در پیِ درگیری میان چند سرباز روس و نگهبان های ایرانیِ یک نظمیه، روس ها قصد کشیدن سیم تلفن را داشته اند که نگهبان ها اخطار می دهند و روس ها هم از پشت بام نظمیه شروع به تیراندازی می کنند.
گزارش شده بود که صدها غیرنظامی به دست روس ها کشته شده اند. «فداییان» مسلح برای دفاع از شهر، در ارگ شهر سنگر می گیرند ولی نیروهای روس چندین بار ارگ را به توپ می بندند.

در این گزارش آمده بود: «]روز دهم محرم[ حاکم نظامی روس که پرچم های کشورش را بر فراز ساختمان های دولتی تبریز به اهتزاز درآورده بود، "ثقةالاسلام"، امام جمعه شهر را با دو روحانی و پنج نفر دیگر... به دار آویخت.» (نقل از ترجمه فارسیِ اختناق ایران، ترجمه حسن افشار، نشر ماهی، ۱۳۸۹، ص. ۱۷۱)

اشغال و کشتار تبریز حتی در میان مقامات روسیه هم به جنجال ها و مناقشات دامن زد. به نوشته شوستر، «پاکلیوسکی کوزیل»، وزیرمختار روسیه در تهران از فرمانده لشکرشان در تبریز می خواهد از آن جا که ترتیب امور در تهران داده می شود، جنگ را متوقف کند. ژنرال هم پاسخ می دهد که از فرماندار قفقاز در تفلیس دستور می گیرد نه از تهران.
روسیه که پیش از آن در جنگِ سال ۱۹۰۵ توسط یک قدرت غیر اروپایی، یعنی ژاپن تحقیر شده بود و از این گذشته، در همان سال شاهد انقلاب در بعضی از شهرهای خود بود، تلاش کرد تا خود را در ایران ثابت کند و به کرسی بنشاند. یکی از مقام های بلندپایه در وزارت امور خارجه روسیه در مصاحبه ای در سن پترزبورگ گفته بود تا زمانی که نسل «تفاله های انقلابی» تبریز برنیفتد، روسیه به خون خواهی از آن ها ادامه خواهد داد.
یکی از روزنامه های روسیه به صراحت نوشته بود که باید کل جمعیت تبریز را مجازات کرد. شوستر در خاطرات خود نوشته است: «بعید است که فجایع تبریز تماماً فاش شود.»  

 

خروج از ایران

شوستر با اندوه تمام آماده خروج از ایران می شود. برای آخرین بار برای ملاقات با «شاه صغیر»، «احمد شاه» که 13 سال بیش تر نداشت، راهی دربار شد. می نویسد: «از بابت قصد خدمتم به کشورش صمیمانه تشکر کرد.»

شوستر برای او آرزوی شادکامی و بهروزی می کند: «هرچند بعید می دانستم بگذارند یک روز آب خوش از گلوی او پایین برود.» (ترجمه فارسی، ص. ۱۷۴)
شاه جوان و نائب السلطنه اش، «ناصرالملک»، اتومبیلی را که تازه برای خود وارد کرده بودند و نیز راننده فرانسوی خود را در اختیار شوستر می گذارند تا او و خانواده اش را تا بندر انزلی بدرقه کند. شوستر می نویسد روزی که تهران را ترک می کرد، چند تن از نماینده های مجلس برای خداحافظی به دیدارش آمده بودند ولی شوستر احتمالاً برای جلوگیری از هر گونه خون ریزی، خواسته بود دست به تجمع و راهپیمایی نزنند. کابینه تازه تأسیسِ هوادارِ روس ها تحمل این کارها را نداشت.

روز ۱۱ ژانویه ۱۹۱۲ (۲۰ دی ۱۲۹۰) شوستر آخرین نگاه خود را بر کوه های پر برف شمال تهران می اندازد و به ناکامی های خود می اندیشد. او پای اتومبیل، «در میان دوستان غمگین امریکایی و ایرانی» خود ایستاده بود. می نویسد: «نمی توانستم شب ورودمان را به تهران، درست هشت ماه قبل از آن را به خاطر نیاورم. باز این فکر به سراغم آمد که امید ملت مسلمان صبور مظلوم به بازپس گیری جایگاهش در جهان با تاخت و تاز سپاهیان کشور مسیحیِ به اصطلاح متمدن، بی رحمانه نقش بر آب شده بود.» (ترجمه فارسی، ص. ۱۷۵)

آخرین تصویری که او از ایران به دست می دهد، وقتی است که اتومبیلش از مقابل باغ شاه می گذشت و او دسته هایی از ژندارم های خزانه را می دید که آن جا مشغول مشق بودند.

 

تأملاتی درباره معمای ایران

بعدها شوستر در خاطرات خود می نویسد: «خاطرات این هشت ماه مدام به ذهنم هجوم می آوردند.»

وقتی ایران را ترک می کرد، مصمم بود که جهان را از شرایط اسفناک ایران آگاه سازد و از کارنامه و عملکرد خود دفاع کند. او همکاران ایرانی خود را کامل و بی نقص تصویر نمی کند؛ از خصومت های شخصی و حقیر میان مردان جوانی که با دموکراسی آشنا نبودند و نیز از خودخواهی و جاه طلبی اعیان و اشراف در «میان به اصطلاح طبقات حاکمه ایران» اظهار تأسف می کند اما از کارنامه و شأن اعضای مجلس به نیکی یاد می کند.
از نظر شوستر، مشروعیت و کفایت نمایندگان مجلس کلیدی ترین مسأله ایران است. او شکی در این ندارد که اعضای جوان پارلمان، نماینده آرمان ها و آرزوهای تازه و البته به حق ملت ایران هستند.

شوستر به مسخره می پرسد: «از کی بی تدبیریِ یک مأمور دولتی به دولت دیگری حق داده است که ۱۸هزار سرباز به خاک کشور دوست بفرستد و مردم بی گناه را از دم تیغ بگذراند؟» (ترجمه فارسی، ص. ۱۸۹)

از نظر او، نکته اصلی این بود که تجاوز روسیه به ایران خلأیی را پر کرده بود که به دلیل محاسبات ژئوپلتیک بریتانیا ایجاد شده بود. شوستر بر این نظر است که گرچه هم بریتانیا و هم روسیه مطابق قرداد ۱۹۰۷ متعهد بودند به حاکمیت ملی ایران احترام بگذارند ولی بریتانیا عملاً نشان داد که با توجه به قدرت گرفتن امپراتوری آلمان، برای حفظ روابط دوستانه اش با روسیه بهتر است ایران را رها کند. بریتانیا مدام به صورت علنی شوستر را برای دخالت در منافع بریتانیا و روسیه به باد انتقاد می گرفت.

شوستر می پرسد: «این منافع ویژه کدام هستند که مدام عنوان می شوند اما مشخص نمی شوند؟» (ترجمه فارسی، ص. ۲۰۳)

او در تحقیقات خود به سندی دست می یابد که نشان می دهد بریتانیا به دولت ایران ضمانت داده که هدف از «قرارداد روس و انگلیس» این بوده که به یک‎دیگر اجازه ندهند به بهانه حفظ منافع خود، در ایران دخالت کنند.
این سند نخستین بار در کتاب «انقلاب ایران، ۱۹۰۵-۱۹۰۹»، نوشته «ادوارد گرانویل براون» به چاپ رسیده است.

شوستر بر این نظر است که اقدامات روسیه و بریتانیا به نابودی ملیت ایرانی انجامید بی آن که حتی عذرهایی امپریالیستی برای آن تراشیده باشند؛ عذرهایی مثل «توسعه مدنیت یا ایجاد نهادهای سیاسی برتر». شوستر معتقد است که بریتانیا اعتبار و جایگاه خود را در جهان اسلام از دست داده است؛ جهانی که بیش ترِ مردمان آن با انقلاب مشروطه ایران هم‎دلی دارند.
از نظر او، بریتانیا پیش از این اعتبار خود را در دنیای مسیحیت نیز از دست داده بود. شوستر تأکید می کند که برنامه اقتصادیِ انقلاب مشروطه می توانست منابع کشور و دولت مرکزی نیرومندی را که برای اجرای آرمان های انقلابی نیاز داشت، حفظ و تأمین کند.
به نوشته او، تنها راه نجات ایران، بازسازی مالیه ورشکسته آن بود. (ترجمه فارسی، ص. ۲۳۹)

شوستر گفته بود: «]روسیه[ ناخواسته با ترس از توفیق ما، مایه غرور ما شد.» (ترجمه فارسی، ص. ۲۳۹)

 

از بخش پاسخگویی دیدن کنید

در این بخش ایران وایر می‌توانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راه‌اندازی کنید

صفحه پاسخگویی

ثبت نظر

تصویری

طرح جمع آوری اوراق فروشی های میدان شوش

۳ شهریور ۱۳۹۵
ایران وایر
طرح جمع آوری اوراق فروشی های میدان شوش