تازه از سفر به شمال فرانسه و جنگلهای «کاله» برگشته بودم که قرار شد بار سفر به سوی یونان ببندم؛ کشوری که دهلیز پناهجویی به سمت اروپای غربی است. مسافرانی که به مقصد رسیده بودند، روایتهایشان پر از وحشت از این کشور بود؛ چه وقتی از ترکیه به یونان رسیده و چه زمانیکه از یونان به مقصد رهسپار شده بودند. بیشتر روایتها آمیخته با حس تعلیق، انتظار و دست و پنجه نرم کردن با مرگ بود. پس به سوی یونان به راه افتادم و آنچه دیدم، تصویری شفاف از قاچاق انسان، بیکاری، روزمرگیهای پرخطر، مواد مخدر، بیماری و درد و روزگاری خاکستری بود.
پیش از سفر، از قاچاقبری که ساکن جنگلهای شمال فرانسه است خواستم که شخصی مطمئن به من معرفی کند. خندید و گفت: «همه قاچاقبرها خطرناک هستند، برخی فقط بهترند.»
و ادامه داد: «به میدان "آمونیا" برو، همه چیز دستگیرت میشود.»
قبل از رسیدن به میدان آمونیا، کولهپشتی خود را برداشتم و به میدان «مونستراکی» رفتم. گوشهای به تماشا نشستم. میدان پر بود از مهاجرانی که روی سکوهای میدان نشسته بودند و شیشههای آبجو در دست داشتند. عدهای شیشه میشکستند و به همه چیز لگد میزدند، عدهای هم گوشهای در تنهایی کز کرده بودند. مشغول تماشا بودم که گروهی آفریقاییتبار با باند موسیقی سر رسیدند، بساط خود را پهن و شروع به خواندن کردند. به زبان فرانسوی میخواندند و از تنهایی و آوارگی می گفتند.
رو به سمت مهاجرانی که در میدان نشسته بودند چرخاندم که ناگهان صدای آوازی به زبان فارسی به گوشم خورد. «داریوش» بود که با صدایی گیرا میخواند. به سراغش رفتم.
داریوش پناه جویی که حالا به المان رسیده است خسته و تلخ در میدان مونستراکی اتن می خواند
داریوش مثل بیشتر مهاجران در این مسیر، پیاده از ایران راه افتاده و به ترکیه رسیده و بعد از مدتی، از راه دریا به یونان آمده بود. در حال مستی میگفت که مرگ را در دریا به چشم دیده است. بعد از رسیدن به یونان، در جنگلها گیر کرده بود که پلیس او و ۷۰ نفر دیگر را دستگیر میکند و به زندان میاندازد. چند ماه زندان و بعد چندین ماه زندگی در کمپ پناهجویی خستهاش کرده بود. کفشهایش را درآورد و آثار بیماری قارچی را که در این مدت مبتلا شده بود، نشانم داد. چهار هزار یورو به قاچاقبر داده بود تا او را هوایی به آلمان برساند. آخرین شبی که در یونان به سر بردم، پیغام داد و عکسی از آلمان فرستاد که بالاخره به مقصد رسیده است. همان شب اول به من گفت: «در شهر که بچرخی، ایرانیهای زیادی را میبینی.»
به توصیهاش گوش دادم. شبها تا نزدیکیهای صبح در خیابانها بودم و روز کاری من از ساعت 9 صبح شروع میشد. تمام روها و شبها را در خیابانهای آتن و جزیرههایش می چرخیدم تا هم دنیای قاچاق انسان از یونان را به چشم ببینم و هم زندگی پناهجویی در این کشور را تجربه کنم؛ دنیایی پر از خشونت، تنهایی، تعلیق، انتظار و درد. در مقابل، اقدامات دولتی را که نه پاسخگو است و نه توانایی مدیریت این همه پناهجو را دارد.
حتی در مناطق توریستی آتن هم که قدم بزنید، با موج بیخانمانهای یونانی مواجه میشوید؛ مردان و زنانی که در کنار خیابان میخوابند و حالا با فرا رسیدن فصل سرما، خطر مرگ را نه در دریا و جنگل، که در خیابانهای شهر از سر میگذرانند.
در این سفر، پناهجویان بسیاری دیدم از ملیتهای مختلف که مقابل کمپها به انتظار چادر میزنند تا بلکه مجوز ورود پیدا کنند. آنها همراه خود کودکانی دارند که در این سفر قاچاقی به دنیا آمدهاند. برخی از این پناهجویان که توانستهاند به داخل کمپها راه پیدا کنند، چون نامشان در لیست مهاجران کمپ ثبت نشده است، ناچارند بدون غذا و پوشاک مناسب، گوشه کمپهای مختلف شب را به صبح برسانند؛ وضعیتی که بیانگر ناتوانی دولت یونان در سازمان دهی آنها است.
پناه جویان در مقابل کمپ الئانوس در انتظار مجوز ورود به آن هستند
کمپ الئانوس تنها کمپ پناه جویی داخل اتن
در سفر به یونان، به مکانهایی رفتم که محل تجمع و زندگی پناهجویان هستند؛ میدان های آمونیا و «ویکتوریا»، پارک «الکساندرا»، کمپهای «الئانوس»، «اینوفتیا» و «مالاگاسا»، جزیره «میتیلینی» معروف به «لسبوس» و کمپ «موریا» که به نمادی از ناتوانی دولت یونان در اداره مهاجران معروف شده است. هر کدام از آنها را در گزارشهای مفصل و جداگانه روایت خواهم کرد. تمامی این مناطق پر بودند از ایرانیهایی که به هر دلیل و با هر پروندهای راهی اروپا شده بودند و حالا از این کشور به عنوان «باتلاق» یاد میکردند. زندگی پناهجویی در یونان فقط انتظار است و تلاش برای رسیدن به مقصد.
پناهجویان به هرطریقی که به یونان برسند، اگر توسط پلیسهای مرزی بازداشت شوند، به مدت حداکثر سه ماه به زندان میافتند؛ زندانهایی فاقد امکانات بهداشتی و درمانی. آنها حتی نمیدانند چه مدت قرار است در این زندانها بمانند. فقط شب را به روز و روز را به شب میرسانند. بسیاری از پناهجویان برایم روایت کردند که زندانها مملو از بیماری و مرگ هستند. مقابل چشمان بسیاری از آنها، کودک و بزرگ جان داده اند بدون آنکه مسوولی پاسخگو باشد.
آنها بعد از زندان به کمپهای پناهجویی معرفی میشوند که گاه از زندان هم بدترند؛ و باز هم تعلیق و انتظار. این پناهجویان پس از بازداشت توسط پلیس، انگشتنگاری می شوند و مدرکی به نام «سه برگه» دریافت می کنند که در آن مدت زمان اقامتشان و تاریخی برای مصاحبه پناهندگی درج شده است.
تا پیش از تابستان ۲۰۱۸، کشور یونان عضو قانون «دوبلین» نبود و در نتیجه انگشتنگاری پناهجویان مساله مهمی تلقی نمیشد و فقط برای ثبت آنها در اداره پلیس بود. اما از تابستان امسال با پیوستن یونان به این قانون، پناهجویان به هرکجا که بروند و درخواست پناهندگی دهند، اگر در یونان انگشتنگاری کرده باشند، به این کشور دیپورت میشوند.
میان پناهجوهای یونان شایع است که دستکم باید شش ماه در این کشور بمانند. به قول خیلی از آنها، اگر بتوانی شش ماه در یونان دوام بیاوری، هرکجای دنیا میتوانی زندگی کنی! در پاتوق پناهجوها اگر ساعتی تامل کنید، صدای ایرانیهایی را میشنوید که سرحال یا مست، نشئه از مواد مخدر یا خسته از راه، دور هم جمع شدهاند. گپ و گفتها چیزی جز روایتهایی از قاچاقبرها یا تلاشهای آنها برای گذر از یونان نیست؛ کشوری که حالا برای بسیاری از پناهجویان مثل زندان شده است و دنیایشان در رقابت میان قاچاقبرها و پلیس میگذرد. آن ها زندگی خود را در اختیار قاچاقبرانی قرار دادهاند که می گویند جز پول چیزی نمیشناسند.
به میدان ویکتوریا رفتیم و وارد یک رستوران افغانستانی شدیم. رابط من به زنی که پشت دخل کار میکرد، گفت که مسافر برای قاچاقبر آورده است. اکثر رستورانها، آرایشگاهها، مغازهها و سوپرمارکتهایی که در این مکان هاهستند، به قاچاق انسان مشغولاند. زن ما را راهی میزی کرد تا برایمان غذا بیاورد و گفت منتظر باشیم. قاچاقبر با چشمانی بادامی و لاغراندام در حالیکه لباس ورزشی به تن داشت، پشت میز مقابلمان نشست و گفت چهار هزار یورو برای پرواز هوایی از من میگیرد. لحظات ترسناکی بود و اگر لو میرفتیم، هم خودم در خطر می افتادم و هم رابطم. البته از سرم گذشت و اطلاعات خوبی به دست آوردم.
در روزهایی که دیگر با خیابانهای آتن آشنا شده بودم، بعدازظهرها در میدان آمونیا مینشستم و افرادی که فکر میکردند پناهجو هستم، به سراغم میآمدند. میگفتند جعلکار مدرک، آدمپران یا رابط قاچاقچیان هستند. دنیای قاچاق انسان چنان به وضوح خود را به رخ میکشید که حتما اگر پلیس و دولت یونان بنای مقابله با آن را داشتند، آسانتر از انکار آن بود.
پارک ویکتوریا محل تجمع و خواب پناهجویان ایرانی و افغانستانی
زندگی پناهجویی در شب های آتن پارک ویکتوریا
بیشتر پناهجویان در یونان ناچارند دستکم چند ماه را در این کشور به سر برند. واحد پول یونان یورو است و تبدیل تومان به آن هزینهبر است. بسیاری از مهاجران ایرانی در این کشور یا پولهایشان تمام می شود و به فقر مینشینند یا قاچاقبرها آن چه با خود آورده اند را از چنگشان در میآورند. پس باید راهی برای پول درآوردن در کشوری پیدا کنند که ورشکسته اقتصادی است و شهروندانش دست به گریبان بیکاری هستند.
یکی از رایجترین راههایی که شماری پناهجویان به آن روی میآورند، همخوابگی است. در آتن مکانهایی برای اجاره تن وجود دارد که به «خانه لامپی» مشهور هستند. پناهجوها به این مکانها میروند و در ازای ۱۰ تا ۲۰ یورو، تن خود را برای ساعتی اجاره میدهند. مردان مهاجر به این خانهها میروند، زنان کارگر جنسی مزایده برپا میکنند، قیمت روی پناهجویان میگذارند، به آنها پول میدهند و همخوابگی اتفاق می افتد.
در روایتهای پناهجویان و همینطور گپهای شبانهای که میان آنها وجود دارد، همواره نام بارِ هم جنسخواهی به گوش میرسد؛ «سامی بار». گفته میشود مردان پناهجو به آن وارد میشوند و در ازای دریافت ۵ تا ۱۰ یورو، به همخوابگی با پیرمردهای یونانی در میآیند. برای همین به سراغ سامی بار رفتم؛ باری با دیوارهای قرمز و لوسترهای کریستال که دورتادور آن پیرمردهای یونانی مشغول نوشیدن بودند و پناهجوها را انتخاب میکردند. با رییس سامی بار حرف زدم؛ مردی قد بلند، خوشبرخورد و با دلی پر از زندگی پناهجویی در یونان. خودش هم پناهجو است؛ مردی ایرانی که ۱۴ سال است در آتن گیر افتاده و هنوز نتوانسته است اقامت بگیرد.
او زمانی میخواست به ژاپن برود اما از آتن سر درآورد و با معرفی خود به پلیس، در این کشور ماندگار شد. در حال حاضر مهاجران برای رسیدگی به امور خود به اداره مهاجرت مراجعه میکنند اما سالهای پیش همه امور در اختیار پلیس بود. برای همین با تغییرات اداری پیش آمده، قدیمیترها که هنوز امورشان پیش نرفته است، دچار سردرگمی شدهاند و هم چنان در این کشور زندانی هستند و راه عبور ندارند.
شبی که برای خریداری مواد غذایی، پوشک و شیر برای کوکان پناهجویان مقابل کمپ پناه جوها، کنار فروشگاهی ایستاده بودم، دو پسر جوان روی پلههای خانهای توجه من را جلب کردند که از بیپولی گلایه داشتند. در میان گپهایشان میشنیدم از اجاره تن میگفتند و قاچاقبری که پولهایشان را بر باد داده بود. انگار که ماهها بود در این کشور گیر افتاده بودند.
وارد کمپ شدم و با پناهجویانی که تازه رسیده بودند و تعدادی که بیش از دو سال در کمپ بودند، حرف زدم. قصههای سفر قاچاقی خود را برایم تعریف می کردند.
در بیشتر حرف های آن ها ناآگاهی از مسیری که به آن قدم گذاشته بودند، موج میزد. از من میپرسیدند جلوتر فضا چه طور است؟ و من برای آنها دنیای پناهجویی در کشورهای مقصدشان را توضیح میدادم. گاه شوکه میشدند و گاه ناراحت که اصلا برای چه به این مسیر قدم گذاشتهاند. بسیاری از آنها جای خواب نداشتند و در خیابانها آواره بودند. مدتها در پارکهایی شب را به صبح رسانده بودند که معتادان و بیخانمانها اسکان داشتند. بعضی از آنها می گفتند بیخانمانها و معتادان با سرنگ دنبالشان کرده بودند. شاید برای همین بود که شماری از این پناهجویان به بیماری «هپاتیت سی» مبتلا شده بودند. آنها اما با داشتن برگههایی از سازمان پزشکان بدون مرز، هم چنان در خیابان زندگی میکردند و هیچ مسوولی پاسخگویشان نبود.
این در حالی است که دولت یونان برای حمایت از پناهجویان از اتحادیه اروپا کمک دریافت میکند. این مبلغ در تابستان ۲۰۱۸ افزایش یافت تا پناهجویان از شرایط بهتری برخوردار شوند اما هیچ تغییری در زندگی آنها ایجاد نشده است. پناهجویان که در یونان «رجیستر» میشوند، یعنی اعلام پناهندگی میکنند، باید ماهیانه مبلغ ۱۵۰ یورو دریافت کنند. این مبلغ در «کارتهای پول» به آنها داده میشود. اما در بیش تر مواقع، ماهها میگذرد و آنها هنوز این کارتها را دریافت نکردهاند. اعتراضهایشان هم به جایی نمیرسد. در عینحال، اگرچه اجازه کار دارند اما کاری نیست که به آن مشغول شوند. تا مشغول به کار نشوند هم از حساب بانکی خبری نیست. شاید برای همین است که در بیش تر موارد، آنها برای گذراندن روزگار سخت خود، به مواد مخدر روی میآورند. در دسترسترین نوع مخدر برای آنها، «ماریجوانا» است که در بستههای پنج یورویی هم به فروش میرسد.
اعتراض پناهجویان ایرانی به عدم دریافت کارت پول
پناه جویان ایرانی به فقدان پاسخ گویی دولت یونان اعتراض دارند
مواد مخدر در مناطق پناهجویی به وفور پیدا میشود؛ در شبانههایی که پر از دعوا و زد و خورد است. این دعواها را میتوان در خیابانهای آتن به وضوح دید؛ همان اتفاقی که در کمپها نیز رخ میدهد. بیش تر ایرانیها درگیر دعواهای بین افغانستانیها و آفریقاییها میشوند. تعداد پناهجویان ایرانی هرچه قدر هم زیاد باشد، باز هم مقابل افغانستانیها، اعراب و مهاجران افریقایی کمتر است. برای همین اگر هم نخواهند، باز هم به اجبار درگیر این دعواها میشوند؛ دعواهایی که گاه بر سر غذا، پوشاک، دزدی و خستگی راه اتفاق می افتد. بسیاری اما از روی بیخانمانی به آنارشیستها روی میآورند.
دعوای پناهجویان در آتن، یونان
منطقهای در آتن در اختیار آنارشیستها است به نام «اگزارخیا». بسیاری از پناهجویان که در این مناطق سرپناهی به دست آوردهاند، برایم روایت کردند که در مقابل سقف بالای سرشان، ناچارند با آنارشیستها همکاری کنند؛ یعنی مقابله با پلیس و فاشیستهایی که گاه درگیریهایشان به رویارویی خیابانی میرسد. در این منطقه، ورود پلیس ممنوع است و اگر به آن وارد شوند، با خشونت از سوی آنارشیستها مواجه میشوند.
پناهجویان ایرانی در تلاش هستند که از یونان خارج شوند. بسیاری از راه هوایی اقدام میکنند، برخی زمینی و گروهی از راه دریا. پناهجویان اگر قاچاقبری داشته باشند، با پرداخت هزینهای نزد صراف یا به خود قاچاقبر، بیش تر راه هوایی را برای خروج از یونان انتخاب می کنند. قاچاقبران یا خودشان با تهیه آیدی کارت یا پاسپورتهای جعلی و یا شباهتی، بلیت مقصد را میخرند، وارد فرودگاه میشوند و به سمت پرواز مورد نظر میروند. پاسپورت جعلی یعنی عکس خود پناهجو بر مدرک شناسایی درج میشود و پاسپورت شباهتی یعنی مدرک شناسایی اصل است و از راه دزدی یا راههای دیگر به دست قاچاقبر رسیده است. اما داشتن استرس، اضطراب، سرچرخاندنهای ناگزیر، طرز لباسپوشیدن و هر حرکت آنها میتواند افشایشان کند. برای همین پلیس در فرودگاه آتن مراقبت ویژهای دارد و مدارک هویتی را به دقت کنترل میکند. اگر مسافران در فرودگاه آتن گیر بیفتند، چند ساعت بازداشت میشوند و سپس پلیس با انگشتنگاری، رهایشان میکند. اما اگر قبلا انگشتنگاری شده باشند، به راحتی آزاد میشوند.
پلیس در فرودگاه آتن مسافران را زیر نظر دارد
این مساله در شهرها و جزیرههای یونان متفاوت است. اگر مسافران در یکی از جزیرهها بازداشت شوند، به حکم دادگاه حق ندارند از آن جزیره برای خروج اقدام کنند. اگر باز هم تلاش کنند، به زندان و کمپ منتقل میشوند.
اما مسیر خروج فقط هوایی نیست؛ برخی از مسافران که هزینه کمتری به قاچاقبر میپردازند یا به تنهایی اقدام میکنند، میخواهند پیاده از مرزهای شمالی یونان خارج شوند. آنها به مقدونیه میروند و از راه آلبانی یا صربستان خود را به کرواسی میرسانند تا مسیر خود را ادامه دهند. بسیاری از پناهجویان در مرزهای هر کشوری بازداشت می شوند و مورد ضرب و شتم قرار میگیرند یا به یونان برگردانده میشوند. عبور از جنگل و خلاصی از قاچاقچیان انسان کار راحتی نیست و گاه به قیمت هتک حرمت آنها یا دزدیده شدنشان، گروگان گرفتنشان یا زندگی در کمپهای مرزی تمام میشود. برای همین برخی راه دریایی را در پیش میگیرند. آنها با رساندن خود به بندر «پاترا» یا «کمونزیا»، سوار بر کامیونهایی میشوند که به داخل کشتی میروند تا خود را به ایتالیا برسانند و از آنجا به مقصد راهی شوند. سوار شدن بر کامیون یکی از پرخطرترین راههای سفر قاچاقی است. مسافران یا با نشستن زیر محور کامیون این اقدام را انجام میدهند یا قاچاقبر آنها را در کانتینر جای میدهند. مسافران باید بتوانند از چشمان پلیس پنهان شوند و گاه ساعتها زیر کامیون یا در کانتینر و بارهایی از هندوانهاند تا لاستیک، طاقت بیاورند. اما کنترل پلیس با اشعه یا سگها کار مسافران را سختتر کرده است.
دنیای پناهجویی در یونان بسیار تلختر، خاکستریتر و سختتر از این گزارش است. برای همین در ادامه این گزارشها به روایت مسافرانی میپردازم که به هر دلیلی قدم در این راه گذاشتهاند. بهترین راوی، خود آنها هستند که از خطرها و مصیبتهایشان برایم گفتهاند. در این مقدمه، صرفا نمایی ارایه داده ام از آنچه در آتن میگذرد. چهبسا شرایط در جزیرههایی که پناهجوها در آن سرگردان هستند، به مراتب تلختر و سختتر است؛ روزگاری که راه هر قضاوتی را در مورد آنها میبندد. خشونت و درد بستر زندگی پناهجویی در یونان است؛ انسانهایی که برای رویای زندگی بهتر و برخورداری از آزادیهای نسبی اجتماعی، اقتصادی یا سیاسی بار سفر بستهاند، جانشان را در اختیار قاچاقبران قرار دادهاند و در مبارزهای هر روزه، به تنهایی و بدون هیچ پشتیبانی، قدم برمیدارند. روزگاری که برایشان پر از شهامت و دست از جان شستن است.
***
شما هم میتوانید خاطرات، مشاهدات و تجربیات خود از قاچاق انسان، پناهندگی و مهاجرت به اشتراک بگذارید. اگر از مسئولان دولتی یا افراد حقیقی و حقوقی که حق شما را ضایع کردهاند و یا مرتکب خلاف شدهاند شکایت دارید، لطفاً شکایتهای خود را با بخش حقوقی ایران وایر با این ایمیل به اشتراک بگذارید: [email protected]
مطالب مرتبط:
از فرانسه تا ترکیه؛ قاچاق انسان و پناهجویی
روایت اول؛ افسر نیروی انتظامی که قاچاقی به ترکیه گریخت
روایت دوم,حامد فرد؛ زندان، پناهجویی، کارگری و زندگی که از هم پاشید
روایت سوم؛ تنها به عشق فرزندم در کوههای ایران و ترکیه زنده ماندم
روایت چهارم، نغمه شاهسوندی؛ مادری خسته و پشیمان از پناهجویی
روایت پنجم؛بیش از یک ماه در مسیر قاچاق به ترکیه فقط به خاطر مادر
روایت ششم؛ انعام دهواری و درگیری بلوچستان با قاچاق بخش اول
انعام دهواری؛ زندگی در ترور و خاطراتی که فراموش شدند بخش دوم
روایت هفتم: دیدار با قاچاقچی در استانبول؛ مسافری هستم به سمت فرانسه
روایت هشتم: قاچاق سکس؛ زنان ایرانی در بارهای استانبول
دنیای پناه جویی در ترکیه؛ جهانی پر از ترس و ناامنی
روایت دهم؛ روایتی کودکانه از سفر قاچاقی به ترکیه
روایت یازدهم؛ از پناهجویی تا دلالی برای قاچاقبر
روایت دوازدهم؛ دانیال بابایانی، فرار قاچاقی کنشگری از ترکمنصحرا
روایت سیزدهم؛ شبی که در همراهی یک قاچاقبر به سمت مرز ترسیدم
ثبت نظر