«فروغ تاجبخش»، مشهور به «مادر فروغ» که از مادران سرشناس جنبش دادخواهی اعدام شدگان دهه ۶۰ در ایران بود، روز گذشته در بیمارستان «طوس» تهران درگذشت.
فروغ تاجبخش، مادر «انوشیروان لطفی» بود؛ یکی از اعضای «سازمان چریکهای فدایی خلق»، شاخه «اکثریت» که در زمان پهلوی به علت فعالیتهای سیاسی به اعدام محکوم شد اما چندی بعد مشمول عفو قرار گرفت و حکم اعدامش به حبس ابد تقلیل یافت.
او بعد از انقلاب ۱۳۵۷ ، شروع به تحصیل در دانشکده فنی «دانشگاه تهران» کرد و کماکان بر خط مشی سیاسی خود باقی ماند. مرداد سال ١٣٦٢، زمانی که از شمال عازم تهران بود، در بین راه دستگیر شد. محل بازداشت او ابتدا «کمیته انقلاب» و سپس زندان «اوین» بود. او در مدت پنج سال بازداشت، تنها سه یا چهار بار با مادرش ملاقات داشت. در نهایت هم روز ششم خردادماه سال ۱۳۶۷ اعدام شد.
خبر اعدام انوشیروان لطفی که از اعضای ارشد سازمان فداییان خلق بود، دو روز بعد و در روز هشتم خردادماه سال ۱۳۶۷ در روزنامههای آن روزگار منتشر شد اما هرگز پیکر او به خانوادهاش تحویل داده نشد. بعدها فروغ جزو اولین مادرانی بود که با شناسایی لباسی که بر تن یک جسدِ به خاک سپرده شده در خاک «خاوران» بود، فرزندش را شناخت و با کمک سایر مادران خاوران، آن نقطه از گورستان را به نمادِ به خاک سپرده شدگان دهه ۶۰ تبدیل کرد.
او بارها برای دوستانش از آن روزی گفته بود که با کنار زدن خاکهایی که به تازگی زیر و رو شده بودند، پیراهن چهارخانه پسرش را شناخته بود: «با دستم خاک را کنار زدم. پیراهن چهارخانه تن پسرم بود. دیگر بیشتر از این نمی خواستم ببینم.»
یکی دیگر از «مادران خاوران» که آن روز در این گورستان، در جنوب شرق تهران، در کنار جاده خاوران حضور داشته است، به «ایرانوایر» میگوید: «از آن جایی که پیراهن چهارخانه را خواهر انوش برایش دوخته بود، فوری رد خطوط خیاطی را شناخت. مادر فروغ با روحیهای مقاوم و عجیب گفت روی فرزندانمان را بپوشانید. بهتر است خوابشان را آشفته نکنیم.»
این مشاهده، نقطه آغاز یک فعالیت شورانگیز در چهار دهه عمر مادر فروغ شد. او بیآنکه مدعی راهاندازی یک تشکیلات یا سازمان باشد و یا از خودش تصویر یک مادر شکسته و غمگین به جامعه پیرامونش بدهد، به نقطه اتکا و امید خانوادههای اعدام شدگان دهه ۶۰ تبدیل شد.
«شهرزاد بختیاریان» که آن روزها کودک بوده و تنها تصویر عموی اعدام شدهاش را ته خاطرش به یاد میآورد، در مورد مادر فروغ به «ایرانوایر» میگوید: «مامان فروغ به همراه چند تن از مادران خاوران برای زنان جوانی که همسرانشان را در آن روزها از دست داده و به همین دلیل هم درگیر مشکلات معیشتی فراوانی بودند، کار و سرپناه ایجاد میکرد یا به لحاظ مالی دستگیرشان میشد.»
به گفته او، هر سال مرسوم بوده است که خانوادههای خاوران هنگام سال تحویل یا سالگرد کشته شدن فرزندانشان، در خانه مادر فروغ جمع میشدند: «او یک عالمه خوراکیهای خوشمزه و اسباببازی برای بچهها تدارک میدید. ویژگی شخصیت او شادی بود. او همیشه از خانوادهها میخواست شاد باشند، لبخند بزنند و غمگین نباشند. میگفت دشمن میخواهد ما را غمزده ببیند و اینکه همیشه سرمان توی لاک خودمان باشد. ولی ما با این لبخندها است که آرزویش را به گور میبریم.»
«بانو صابری» که آن سالهای تاریک دهه ۶۰ به خاطر فعالیتهای سیاسی، تجربه زندان را از سر گذرانده و همسرش یکی از اعدام شدههای آن روزها است، یاد و خاطره روشنی از مادر فروغ در ذهنش دارد: «مادر فروغ همیشه مرا یاد "آنت" در "جان شیفته" میانداخت که چهطور بعد از مرگ فرزندش، مثل یک رودخانه جاری شد. او سرشار از انرژی بود و خانهاش، خانه امید ما جوانترها. یک عده به شوخی میگفتند یک دیگ جادویی دارد. چون وقتی در خانهاش جمع میشدیم، برای همه میهمانانش غذا داشت. وا میماندم که آن زن چه انرژی سرشاری داشت. با وجود همه آزارهایی که دیده بود، بسیار شجاع، نترس و دلیر بود.»
به گفته بانو صابری، مادر فروغ از زمانه خودش عقب نمانده بود: «او با اینکه تشکل رسمی نداشت اما خانهاش محل مراجعه همه گروهها بود؛ حتی از زمان قبل از انقلاب. چون جلوی اوین حاضر میشد، مرجع بسیاری از خانوادههای سیاسی بود. رفتآمدها را سازماندهی و کمک میکرد به افرادی که نمیتوانستند به خاوران بروند یا وسیله رفت و آمد نداشتند. برایشان ماشین میگرفت و آنها را همراهی میکرد و میبرد و میآورد.»
صابری میگوید مادر فروغ به نظرش از یک سازمان بزرگ، قدرت تشکیلاتی و سازماندهی بهتری داشت: «مادر فروع بسیار شاد و عاشق زندگی بود. سال ۲۰۰۹ یک سفر به امریکا داشت و ما با هم دیدار کردیم. حین دیدار، پسرم از ما چند عکس گرفت. در آن روز، من یک شلوار طوسی و یک بلوز تیره تنم بود. او خطاب به پسرم گفت دیگر عکس نمیگیری تا مادرت یک لباس شادتر بپوشد. با وجود آن همه سرزندگی، او زنی بیحاشیه بود. اگر کسی در مورد همسران اعدام شدهها قضاوتی یا در مورد پوشش یا روش زندگی آنها انتقاد میکرد، میگفت حق طبیعی این زنها زندگی و شادی است. اجازه قضاوتهای عامیانه نمیداد و روی اصولش که مهمترین آنها شادی بود، تا آخرین روزها ماند. همسرش یک نظامی بود. با این همه، وقتی زمان شاه شایعه شد که از سوی والدین انوشیروان برای فرزندشان درخواست عفو شده است و او در جریان ملاقات از مادرش گلایه کرده بود، مادر فروغ گفته بود من چنین درخواستی نکردم و به راهی که تو برگزیدهای، ایمان دارم. او به راه فرزندش ایمان داشت.»
به باور بانو صابری، یکی از کسانی که باعث شد تنور خاوران سالهای سال در غیاب خانوادههایی که مهاجرت کردهاند، زنده و روشن بماند، مادر فروغ بود.
مادر فروغ برای بانو صابری تعریف کرده بود که اولین بار وقتی به ملاقات رفته، پسرش قادر به راه رفتن نبوده است. برای همین هم زیر بغلش را گرفته بودند تا محل ملاقات: «گویا اولین ملاقات مادر فروغ با پسرش، اردیبهشت ماه سال ۱۳۶۲ بود. میگفت وقتی انوشیروان را آوردند، به تنهایی قادر به راه رفتن نبود و دو نفر زیر بغلش را گرفته بودند. یک پتو آوردند و ما روی آن نشستیم. پسرم یک شعر برایم خواند. از پاسداری که آنجا بود، درخواست کردم که این شعر را با خودم ببرم و آنها هم پذیرفتند. قبل از اینکه برسم خانه، ۵۰۰ نسخه از آن شعر را کپی کردم و به همه آدمهای دور و برم دادم.»
او هیچ وقت نمی نالید، غمگین نبود و به جریان جاری زندگی ایمان داشت. بانو صابری به جز یک بار، هرگز ندیده بود مادر فروغ گریه کند: «بسیار خویشتندار بود. من فقط یک بار وقتی هاشمی رفسنجانی داشت دم از آزادی و احترام به حقوق بشر میزد، دیدم که اشک ته چشمخانهاش دوید. اما به سرعت خودش را کنترل کرد. او به قوت قلب ما جوانترها و نقطه امیدمان تبدیل شده بود و شبکه مادران خاوران را به شکل محسوسی زنده نگه میداشت.»
نتیجه تلاش فروغ تاجبخش، ایجاد شبکه غیر رسمی ارتباط بین مادران خاوران بود؛ کاری که «جعفر بهکیش» هم به آن اشاره میکند. بهکیش که هفت تن از اعضای خانوادهاش، از جمله پنج تن از خواهران و برادرانش در سالهای دهه ۶۰ کشته شدهند، در مورد مادر فروغ به «ایرانوایر» میگوید: «خانم لطفی یکی از موثرترین و شناخته شدهترین مادران خاوران بود. من سالهای طولانی و از سال ۱۳۵۶ که مادر لطفی به ملاقات فرزندش میآمد، از پشت دیوارهای زندان اوین با او آشنا شدم. از همان زمان به خاطر دارم که ایشان به مفاهیمی چون حقوق زندانیان سیاسی و حقوق بشر واقف و به خوبی آگاه بودند و در این زمینه تلاش میکردند.»
به گفته او، مادر فروغ در همه تجمعها و برنامههایی که آن سالها برای حمایت از زندانیان سیاسی برگزار میشد، شرکت میکرده است: «در تحصن دی ماه و بهمن ماه سال ۱۳۵۷ فعالانه حضور داشتند و از سال ۱۳۶۲ که مجددا پسرشان دستگیر شد، فعالیتشان را آغاز کردند. ایشان بسیار مورد اعتماد و قابل تکیه بودند و خانهشان محل گردآمدن خانوادههای داغدار بود.»
جعفر بهکیش معتقد است مادر فروغ صرفا به خاطر مادر بودنش وارد این حوزه نشده بود بلکه مشارکتش از سر آگاهی و علم به مسایل روز بود: «شاید در ابتدا در سایه فرزندش شروع به فعالیت کرد اما در ادامه مسیر، برای دستیابی به مفاهیمی همچون زندگی بهتر و آزادی تلاش میکرد. او شرایط را میشناخت و حقوق ضایع شده خانوادهها را میدانست. با اینکه این تلاشها با نام فرزندش گره خورده بودند اما ماجرا فقط داخواهی نبود بلکه تلاشی موثر برای توسعه حقوق بشر بود.»
جعفر بهکیش با اشاره به کتاب «ریشه در خاک »، نوشته «زهره تنکابنی» که سرگذشت ۱۲سال زندان خانم تنکابنی است، میگوید رد پای تلاشهای خانم فروغ تاجبخش را در این کتاب میبینید: «مادر فروغ کتابخوان بود و به ضرورتهای زمانهاش آگاهی داشت. شاید او بود که نگذاشت راه و یاد و نام انوشیروان فراموش بشود. وجه مهمش این بود که او به مسیر انوشیروان باور داشت. بخشی از خانهاش شبیه به معبدی بود که تمامی کتابهای انوش و دست نوشتههایش را آنجا گردآوری میکرد. با اینکه فرزندانش بیرون از ایران بودند اما ماندن در ایران را انتخاب کرده بودند.»
حالا مادر فروغ رخت سفر بسته است و «فرخ نگهدار» در رثای او مینویسد: «اگر برای نسل مبارزان سالهای قبل و بعد از انقلاب، انوشیروان لطفی نماد شجاعت و ایثار و صداقت بود، مادر فروغ همان نماد انوش بود با قلبی گشاده به روی هر کس که داغ و درفش حاکمان ستمگر بر جسم و جانش خلیده بود. در طول ۵۰ سالی که گذشت، سالی نبود که حضور گرم و پر مهر مادر فروغ تسلیبخش جگر سوختگان از ظلم استبداد نبوده باشد.»
مطالب مرتبط:
هفت سال و نیم زندان برای زنی که پیگیر قتل های دهه شصت بود
زنان تاثیرگذار ایرانی: زنانی که از انقلاب تاکنون توسط حکومت کشته شدهاند
روشن شدن نقاط تاریک اعدام های دهه شصت، مطالبه ای که از خاطر نمی رود
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر