شادی جمشیدی؛ چشمهایش
«من اوایل ۲۰۱۷ با شادی آشنا شدم. قرار بود بهزودی ازدواج کنیم. مطمئن نبودیم که میخواهیم بچهدار شویم یا نه، ولی عشقی که به برادرزادههای کوچولویش داشت چیز دیگری میگفت. بهجز لبخند بیپایانش و چشمهایش که به نظر من قشنگترین چشمهای دنیا بودند، شخصیت قوی و خودساختهاش بود که من را شیفته خودش میکرد.»
اینها بخشی از حرفهای «نیما نیستانی» در گفتگو با ایرانوایر است. نیما فرزند «توکا نیستانی» کاریکاتوریست شناختهشده ایرانی ساکن تورنتو است که نامزد جوانش «شادی جمشیدی» در فاجعه شلیک موشک به هواپیمای مسافربری خط هوایی اوکراین در صبح ۱۷دی۱۳۹۸ جان خود را از دست داد.
شادی جمشیدی ۳۲ ساله بود. دوره لیسانس خود را در رشته مهندسی پلیمر در دانشگاه امیرکبیر در تهران گذراند و سال ۲۰۱۲ چمدان بست و برای ادامه تحصیل در مقطع فوقلیسانس عازم کلگری کانادا شد.
نیما نیستانی به ایرانوایر میگوید: «وقتی درس شادی تمام شد در جستجوی کار و به امید پیشرفت و زندگی بهتر راهی تورنتو شد. او در یک شرکت بزرگ در رشتهای که تحصیلکرده بود کار پیدا کرد و بهسرعت در حال پیشرفت بود. خیلی زحمت میکشید. ایران که بود خبر پروموشنی را شنید که مدتها برایش انتظار کشیده بود. قرار بود در سال جدید با شرکت محل کارش یک طرح تازه اجرا کنند و او هم عضو تیم اجرایی بود.»
او شادی جمشیدی را زنی سختکوش، معصوم و یک رنگ توصیف میکند: «شادی پر از شور زندگی بود. پر از امید به آینده. از آدمهایی بود که یک جا قرار نمیگرفتند. همیشه به دنبال تجربههای جدید بود. از لحظه لحظه زندگیاش استفاده میکرد انگار که بداند وقت زیادی ندارد.»
نیما نیستانی بهعنوان کسی که همراه با شادی برای آیندهای مشترک برنامهریزی میکردند ز آرزوهای او برای آینده مشترکشان حرف میزند: «روزی که شادی از این دنیا رفت، دقیقا ۲ هفته مانده بود به تولدش. همیشه آرزو داشت خانهای کنار آب داشته باشیم. عاشق آب بود، عاشق موسیقی بود و بیزار از سیاست. خوشحالی آدمهای دیگر همانقدر برایش مهم بود که خوشحالی خودش»
پس از اعتراف جمهوری اسلامی به شلیک موشک به هواپیمای مسافربری اوکراینی اغلب بازماندگان و خانوادههای جانباختگان خشم و غم را توامان تجربه میکنند.
«مانا نیستانی»، کاریکاتوریست شناختهشده و عموی نیما با انتشار کاریکاتوری با موضوع سقوط هواپیما در اینستاگرامش نوشت: «شادی عزیز، آیا وقاحتشان حدی دارد؟ برای شادی جمشیدی، نامزد برادرزادهام که در هواپیمای بوئینگ اوکراینی با دو موشک سپاه مفتخر به لقب شهید شد آنها سعی میکنند به شیوه رمان «۱۹۸۴» اورول واقعیت و تاریخ را با روایت خود تحریف کنند، ما تا زندهایم نخواهیم گذاشت.»
توکا نیستانی هم پس از صدور بیانیه نیروهای مسلح و اعتراف سپاه به شلیک موشک به هواپیمای مسافربری، تصویر خندانی از شادی جمشیدی را منتشر کرد و در اینستاگرامش نوشت: «شادی عزیزم، گفتند فقط خطای انسانی بود.»
شادی ده سال قبل مادرش را از دست داده و رنج فقدان را چشیده بود. پدرش در ایران بود و رنج این سفر را فقط برای تجدید دیدار با پدر و رفتن بر سر مزار مادرش به خود هموار میکرد. نیما میگوید: «عاشق خانوادهاش بود و عاشق پدرش. روز آخری که میرفت خیلی استرس داشت، مدام به من یادآوری میکرد که چهکار کنم و چه جوری از خودم مراقبت کنم. برایم سوال بود که چرا این حرفها را به من میزند، به او گفتم نگران نباش من بدون تو این ۳ هفته را دوام میاورم! انگار میدانست که دیگر قرار نیست برگردد.»
صدف حاجیآقاوند؛ او قوی و زیبا بود
در محاصره نیروهای امنیتی، ماموران دستکش به دست و سپاهیانی با چهرههای عبوس، زنی سیاهپوش روی تابوت افتاده و ضجه میزند. او دکتر «مریم جعفری» مادر «صدف حاجیآقاوند»، یکی از جانباختگان هواپیمای اوکراینی است. صدای مداح که بلند میشود گریهها جان میگیرند و دوربین از روی تابوت حرکت میکند و میرسد به میزی مملو از شمعهای روشن و گلهای پرپر سرخ زیبا و چهره زن جوانی که در قاب عکس میدرخشد.
نام صدف حاجیآقاوند کمتر در شبکههای اجتماعی منتشر شد. دختری ۲۷ ساله و دانشجوی سال دوم رشته منابع انسانی در دانشگاه یورک در استان اونتاریو کانادا.
«ناز موید»، یکی از دوستان صدف در گفتگو با وبسایت دانشگاه یورک که هر دو در آن به تحصیل مشغول بودند از علاقهمندی صدف به مدلینگ گفته است: «صدف بهعنوان مشاور زیبایی در یک فروشگاه محصولات بهداشتی کار میکرد. مدلینگ از علاقهمندیهایش بود. در یک عکاسی در تورنتو کار مدلینگ میکرد؛ با عشق»
صفحه فیسبوک استودیو آرش که در تورنتو به کار تصویربرداری و عکاسی از مجالس عروسی مشغول است و در طول یک سال گذشته صدف با آنها همکاری داشته است با انتشار تصاویر او برای خانواده و دوستان صدف آرزوی صبر کرده و نوشته است: «مطلع شدیم که یکی از همکاران ما در سال گذشته «صدف حاجیآقاوند» در هواپیمای مسافربری اوکراینی سقوط کرده جان باخته است. با عمیقترین همدردیها به خانوادهاش تسلیت میگوییم. با این امید که روح دختر شما در آرامش باشد.»
«امیرحسین سمیعزاده»، دوستپسر صدف حاجیآقاوند هم در گفتگویی که در وبسایت دانشگاه یورک منتشر شده است از او با عنوان «کسی که همیشه میخواست دیگران را بخنداند» یاد کرده و گفته است: «صدف همیشه میخندید. با صدای بچهگانه حرف میزد و من به او میگفتم نی نی. ولی روز قبل از پروازش به ایران هرچه کردم نخندید. خیلی مضطرب بود. هم نگران درسهایش بود و هم برای پروازش هنوز هیچ وسیلهای جمع نکرده بود.»
او میگوید صدف میخواست برای سه هفته به دیدار مادرش برود: «از این غصه میخورم که او قرار بود شش ژانویه برگردد اما مجبور شد بلیطش را عوض کنم و پروازش را به هشتم منتقل کند تا یک کار ناتمام را آنجا تمام کند.»
امیر از روحیه و امید به زندگی صدف حرف زده و گفته است: «روز قبل از پروازش به ایران یادم میآید درباره یک دوست نزدیک با او حرف میزدم که به سرطان مبتلا شده است. به او گفتم صدف من خیلی میترسم. صدف گفت امیر ترس به خودت راه نده. این زندگیست. باید به غمها بگوییم بروند.»
صدف حاجیآقاوند یک ماه قبل موفق شده بود محلی را برای انجام یکی از کارهای موردعلاقهاش بخرد و آماده کند. جعبههای مبلمان باز نشده آنجا به انتظار بازگشتنش باقی ماندهاند. امیر میگوید: «میگفت وقتی برگردم جعبهها را باز میکنیم و اینجا را دکور میکنیم. ما هیچوقت این شانس را پیدا نمیکنیم چون او هیچوقت برنمیگردد.»
ندا صدیقی؛ تلاش میکرد رنجهای خواهرزاده کوچکش را پایان دهد
داستان هواپیمای اوکراینی که با شلیک دو موشک از سوی سامانه پدافندی ایران ساقط شد هنوز در صدر خبرهاست. هر یک از مسافران آن پرواز ناتمام قصه و روایتی دارند. بعضیهایشان را آدمهای بیشتری میشناختند و بسیار دربارهشان سخن گفتهاند. داستان بعضی از آنها اما ناگفته مانده است. مثل داستان «ندا صدیقی»؛ پزشک و اپتومتریست ساکن کانادا که برای ملاقات با پدر سالمندش از تعطیلات ژانویه استفاده کرد و به ایران آمد.
ندا صدیقی، متولد شهرستان شاهیندژ، فارغالتحصیل رشته چشمپزشکی از دانشگاه شهید بهشتی تهران و دارای برد تخصصی چشمپزشکی انتاریو کانادا، محقق دانشگاه واترلو و پزشک کلینیک چشمپزشکی ریجموند هیل استان انتاریو کانادا بود.
دکتر صدیقی روز قبل از پرواز به ایران با همه همکارانش در کلینیک «ریچموند هیل» صبحانه خورد و به آنها قول داد وقتی برگردد همه آنها را برای شام دعوت کند. اتفاقی که با تراژدی سقوط هواپیما در صبح ۱۷دی۱۳۹۸ هرگز رنگ واقعیت نگرفت.
بیماران ندا پس از شنیدن اینکه پزشکشان جزو مسافران پرواز ناتمام بوده، راهی کلینیک او شدهاند: «بیمارانش وقتی خبر را شنیدند، به کلینیک آمدند. میخواستند مطمئن شوند خبر درست است. ندا هشت سال قبل به کانادا مهاجرت کرده بود و در شش سال اخیر در کلینیک ریچموند هیل کار میکرد. بیمارانش را میدیدم که گریه میکنند و از کلینیک خارج میشوند. ما هیچوقت او را فراموش نمیکنیم.»
ندا صدیقی، ۴۰ ساعت در هفته را با همکارانش در کلینیک ریچموند هیل میگذراند. همکارانش او را فردی مهربان، پرتلاش و امیدوار توصیف میکنند که پس از مهاجرت موفق شده بود بهخوبی در جامعه میزبان خود را بازیابد. او به گفته همکاران و دوستانش زنی سختکوش و مهربان بود و امیدوار بود بتواند آینده بهتری برای فرزند خودش و خواهرش رقم بزند.
مطالب مرتبط:
زندگی مجازی قربانیان سقوط (بخش اول)؛ خاموشی چند ذهن درخشان
زندگی مجازی قربانیان سقوط(قسمت دوم)؛ اندوهگین نیستم، من اندوه جهانم
زندگی مجازی قربانیان سقوط (بخش سوم)؛ آنها شور زندگی را نشانه گرفتند
زندگی مجازی قربانیان سقوط (بخش چهارم)؛ خشم، اندوه و همدردی ناظران فاجعه
زندگی مجازی قربانیان سقوط (بخش پنجم)؛ کودکی که هرگز زاده نشد
زندگی مجازی قربانیان سقوط (بخش ششم)؛ پسرم میخواست جاستین ترودو شود
زندگی مجازی قربانیان سقوط (بخش هفتم)؛ آرزوهایی که سوختند
زندگی مجازی قربانیان سقوط (بخش هشتم)؛ مصادره!
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر