close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
استان خوزستان

مرگ ناگهانی ابراهیم عالی پور شاعر جوان ایذه ای

۵ مرداد ۱۳۹۵
شهرام رفیع زاده
خواندن در ۱ دقیقه
مرگ ناگهانی ابراهیم عالی پور شاعر جوان ایذه ای
مرگ ناگهانی ابراهیم عالی پور شاعر جوان ایذه ای

استان وایر: ابراهیم عالی پور شاعر و پژوهشگر، روز پنجم مرداد ۱۳۹۵ در ایذه به مرگی ناگهانی جان سپرد.

سایت ادبیات اقلیت گزارش داده که این شاعر جوان و تجربه گرا که متولد ۱۳۶۸ بود، در آخرین نوشته‌اش، این چنین خداحافظی کرده است که "همیشه این روز را پیش خودم تجسم می‌کردم که بعد از خواندن عاشقانه‌ترین شعر وقتی دارام برای کسانی که دوستشان داشتم ولی نتوانستم مراقبشان باشم اشک می‌ریزم زندگی‌ام تمام می‌شود، و دلهره‌ام مرا عذاب می‌دهد که هنوز کتاب‌های زیادی هست که نخوانده‌ای که هنوز فیلم‌های زیادی که ندیده‌ای، اما چیزی عمیق‌تر مرا با تاریکی می‌کشاند که تمام شد، باید خود ات را در تاریکی خاک کنی. باید بتوانم و قطعاً می‌توانم، می‌توانم."

اخبار غیررسمی می گویند که ابراهیم عالی پور را در اثر شلیک گلوله به سرش در اتومبیل شخصی و در مقابل بیمارستانی در ایذه به زندگی خود خاتمه داده است اما منابع رسمی تاکنون چگونگی مرگ این شاعر را اعلام نکرده اند.

خبرگزاری ایلنا هم بدون اشاره به چگونکی درگذشت ابراهیم عالی پور با اعلام اینکه "ابراهیم عالی پور از شاعران جوان کشورمان، در روز سه‌شنبه پنجم مراد درگذشت"، نوشته است: "ابراهیم عالی پور نویسنده و شاعر جوان متولد 1368 و از اهالی ایذه، جزء شاعران تجربه‌گرایی است که بنیان شعرهایش بر سه محورفضا، زبان و لحن استوار بود" و " معناگرایی و ثبت روایت‌های تصویری از شاخصه‌های بارز شعر عالی‌پور شمرده می‌شد."

ابراهیم عالی پور شعرهایش را در وبلاگی به نام فکر خواب منتشر می‌کرد و نقدهایی نیز دربارۀ شعر و ادبیات نوشته است و از او مجموعه شعری با عنوان "استعداد روانی" در سال 1392 و همچنین "ابزار فرار" در سال 1393 به چاپ رسیده است.

از بخش پاسخگویی دیدن کنید

در این بخش ایران وایر می‌توانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راه‌اندازی کنید

صفحه پاسخگویی

ثبت نظر

بلاگ

نامه‌ای به سانسورچی؛ می‌خواستم آن کتاب را برای مادرم امضاء کنم

۵ مرداد ۱۳۹۵
ادبیات و شما
خواندن در ۶ دقیقه
نامه‌ای به سانسورچی؛ می‌خواستم آن کتاب را برای مادرم امضاء کنم