close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
ورزش

از مصطفی دیوونه تا ممد پادگان!

۲۲ آبان ۱۳۹۴
پیام یونسی‌پور
خواندن در ۷ دقیقه
محمد دادگان طی دو سال اخیر بارها به دولت حسن روحانی انتقاد کرده و ناگهان در آستانه انتخابات فدراسیون فوتبال حامی دکتر روحانی شده است.
محمد دادگان طی دو سال اخیر بارها به دولت حسن روحانی انتقاد کرده و ناگهان در آستانه انتخابات فدراسیون فوتبال حامی دکتر روحانی شده است.
 محمد دادگان بعد از برکناری از فدراسیون فوتبال خود را از حامیان محمد خاتمی معرفی کرد.
محمد دادگان بعد از برکناری از فدراسیون فوتبال خود را از حامیان محمد خاتمی معرفی کرد.
محمد دادگان و محمود احمدی نژاد در تمرین تیم ملی پیش از جام جهانی 2006
محمد دادگان و محمود احمدی نژاد در تمرین تیم ملی پیش از جام جهانی 2006
مصطفی پادگان لات مشهور دهه 40 و 50 تهران
مصطفی پادگان لات مشهور دهه 40 و 50 تهران

چند سالی، کتاب بود به اسم «زیر گذر لوتی‌ها» روی جلدش را که نگاه می‌کردی، تصویری بود از طیب و شعبان جعفری و چند لات قدیم تهران که یکی با نیم تنه لخت و شلوار پادگانی روی جلدش نشسته بود.

نقل است که همان سومی، همان «مصطفی پادگان» یا همان «مصطفی دیوونه» شوش و خراسان، روزی شنیده بود که یک امریکایی به خاطر اینکه سگش از همسایه‌اش کتک خورده، او را زیر مشت و لگد گرفته. شبانه خفتش کرده بود کنج دیوار. تیزی را گذاشته بود زیر خرخره‌اش و گفته بود: «من، کاپیتال ماپیتال حالیم نیست! اینجا شهر منه، مال منه، خودت و سگ بی‌صاحابت رو تیکه تیکه می‌کنم.» بعد تیزی کشیده بود به صورتش و رفته بود.

امریکایی فریاد کشیده بود و تهدید کرده بود به شکایت به نظمیه! «مصطفی دیوونه» همان سپیده‌دم با خرده لات‌هایش مثل «رمضون یخی» رفته بود جلوی نظمیه. قمه کشیده و کوبیده بود به نشان «شیر و خورشید» و بعد نعره زده بود: «آی! ایهاالناس! شیر منم یا این؟»  

رئیس نظمیه متقاعد کرده بود آن امریکایی را که این مردک، لات خراسان و شوش است. بگذر که اگر نگذری، نه ما که آن کاخ سفید هم از عهده‌اش برنمی آید. یک شهر از دیوانگی‌هایش می‌ترسید!

به روح آقام می‌انداختمت بیرون!

خودذش می‌گفت کلید را از کلیددارش گرفته. در اتاق ریاست را از پشت قفل کرده و نشسته روبروی همان مردی که در ظاهر حامی‌اش بوده و در باطن، دشمن ارباب و حاکمش. در را از پشت قفل زده و به منشی گفته که کسی را راه نده. فریاد زده بود: «بگو جلسه است! خود رهبر هم آمد بگو جلسه است. بگو جلسه است...»

بعد نشسته بود روی مبل چرمی روبروی اجنبی. روبروی «برانکو ایوانکوویچ» همان مربی تیم ملی‌اش. فریاد زده بود: «می‌دونی من کی‌ام؟! می‌دونی؟ به من می‌گن پسر مصطفی دیوونه! ببین... مصطفی دیوونه می‌دونی کیه؟ من به تو باج نمی‌دم. من به گنده مملکتت هم باج نمی‌دم. من می‌گم اینجا چکار کنی. من می‌گم بهشون چی بگی...»

بعد رفته بود جلوتر، در یک نفسی صورتش. خودش می‌گفت که رضا (چلنگر مترجم برانکو) خشکش زده بود و نمی‌توانست همزمان ترجمه کند. بعد ادامه داده بود: «من می‌گم کی باشه و کی نباشه! اگر نگهت داشته واسه این نیست که قبولت دارم. دو زار... می‌دونی دو زار چقدره؟ دو زار قبولت ندارم! فقط نگهت داشتم چون همه می‌گن اخراجت کنم. به روح آقام اخراجت می‌کردم اگر همه موافقت بودن!»

هنوز طنین صدایش در گوشش مانده. جایی که فریاد می‌زد: «به من می‌گن پسر مصطفی دیوونه»! مترجمش هنوز مانده چطور ترجمه کند این تلقیب را!

هنوز فریادهایش در گوش بازیکنانی که در «ماه رمضان» و بعد از تمرین تشنه می‌شدند و می‌خواستند آبی بنوشند مانده که فریاد می‌زد: «زهرمار بخورید! ماه رمضونه... کاری نکنین دیگه رنگ تیم ملی رو نبینین!» یک بار «جواد کاظمیان» را در آلمان و حین جام جهانی و یک بار هم «علیرضا نیکبخت» را در بوسان کره جنوبی و بازی‌های آسیایی به دلیل پوشیدن شلوارک تا آستانه اخراج از تیم ملی برده بود. بر سر بازیکنان فریاد می‌زد: «شما از زن کمترین!» زن برایش کمترین بود؟!

گاو بیاورید!

می‌گفتند «طیب» لقب ندارد. نه بی‌مخ است و نه دیوانه، نه یخی است و نه جاهل! نوچه‌هایش می‌گفتند بس که لوتی بوده، اما انگار بس که جاهل بوده! چون روبروی «شعبان جعفری» می‌ایستاد، چون هواخواه هرچه روحانی و منبری بود، دار و دسته‌هایش بیشتر می‌شد. «طیب» دسته‌دار و هیئت دار بود.

می‌گویند شب تاسوعا بوده که شعبان جلوی دسته سینه‌زنی «طیب حاج رضایی» را گرفته. نعره کشیده که «کو این گنده لات خراسون؟ بگین خودش به یاد جلو تا راه وا کنم...»

پیغام «مصطفی دیوونه» را برای «طیب حاج رضایی» نقل می‌کنند. طیب تیزی بیرون می‌کشد و از میانه صف می‌زند بیرون. می‌رود جلو و رخ‌به‌رخ با مصطفی! لهجه و لحن گنده لات می‌چرخد. به نوچه‌هایش می‌گوید که گاو بیاورند. پیش پای طیب، سر گاو را از بیخ می‌برد و می‌گوید: «گفته بودم تا زیر پای طیب گاو نکشم، راه را باز نمی‌کنم...» روی هم نه تیزی کشیدند و نه سیلی زدند، اما کینه‌شان پاک نشد. طیب از مصطفی نفرت داشت، برای چرخش‌هایش، برای باد به پرچم بودنش، برای نعره کشیدن‌ها و پا پس کشیدنش! مصطفی از طیب نفرت داشت برای مقبولیت و محبوبیت و اول بودنش. خراسان و شوش و پامنار و بازار بود و یک طیب! مصطفی را دیوانه می‌خواندند، طیب را جوانمرد.

اما یک روز، یک شب، مصطفی متحول شد. گفته بود می‌خواهد روزه بخواند در مصیبت عاشورا! هیئت ساخته بود درست مثل طیب، با سی، چهل نوچه و دار و دسته‌اش. شهر را خبردار کرده بود که عاشورا خرج می‌دهد و سینه زنی دارند. دسته راه انداخته بود. از فردای عاشورا و سینه‌زنی و نوحه‌خوانی، نامش هم عوض شد... شده بود «مصطفی پادگان»! آن را هم وامدار بود از شلوار نظامی‌اش.

این‌ها را ننویس!

گفته بود: «خاموش‌کن این ضبط را تا بگویم...» بعد شروع کرده بود به اعتراض: «مرده شور به برن اون مملکتی رو که کشورش توی جنگه و تیم فوتبال داره! همین علی دایی رو ببین! به ولله قسم، به ارواح خاک پدرم اگر یه روز یه گلوله امریکایی توی این مملکت شلیک به شه آگه من بذارم علی دایی فوتبال بازی کنه! ننویسی این‌ها رو... به ما گفتن حرف سیاسی نزن. بدبخت‌ها ترسو هستن، اما من نه. فوتبال می‌خوام چکار؟ مگه این مملکت عین عراقه که من بذارم توی جنگ تیم ملی داشته باشه؟! من عین این‌ها نیستم بی‌وجود، من پسر «مصطفی پادگان» هستم. افتخار می‌کنم! اون عراقی‌ها رفتن تیم ساختن توی عربستان، توی امارات، توی قطر! من می‌گم خاک‌برسر ما آگه کشورمون توی جنگ باشه و فوتبال بازی کنیم.»  
بعد کوبیده بود روی میز و گفته بود: «ببین! می‌دونی چرا همایون شاهرخی همیشه باید کنار ما باشه؟! من نوجوون بودم. اومد به من گفت ممد! این یه توپ فوتبال، این یه جا نماز! من هنوز جا نمازش رو دارم...»  

بعد خبرنگار پرسیده بود که ملاکش فقط همان جا نماز است؟ رئیس گفته بود: «فقط همان جا نماز!»

تاخته بود به سیاست‌های مملکت: «فقط مانده بروند دست بیاندازند دور گردن امریکایی‌ها! این چه گندی است زده‌اند به این مملکت؟! آقا (محسن مهرعلیزاده) خودش را شومن مملکت کرده! رفته کاندیدای انتخابات ریاست جمهوری شده... چند تا زن و ضعیفه را برده ورزشگاه که رأی جمع کنه. این می‌شه مملکت امام زمان؟!»  

باز تأکید کرده بود که ننویس... باافتخار فریاد می‌زد که «به من می‌گن پسر مصطفی دیوونه!» بعد باز می‌کوبید روی میز عسلی روبروی میزهای چرمی که «ننویس!»

بعدها وقتی شنیده بود که دار و دسته «محمود احمدی‌نژاد» دارند برای صندلی‌اش نقشه می‌کشند، تصویرش با نشان لیاقتی که از دست «محمد خاتمی» گرفته بود را قاب کرد و نشاند به دیوار تک‌به‌تک اتاق‌ها. زیر تصویر نوشته بود: «نشانی که به سینه لیاقت نشست!»

در اولین کنفرانس خبری‌اش بعد از برکناری از فدراسیون فوتبال مقابل خبرنگاران نشست و این بار فریاد نزد که ننویس. بارها گفت تا بنویسند: «افتخار می‌کنم که از دست محمد خاتمی نشان لیاقت گرفتم و به دست دولت احمدی‌نژاد برکنار شدم!»

فرزند خلف همان پدر!

می‌گفتند شهر از مستی و لایعقلی «مصطفی» به جنون آمده بود! مست می‌کرد، شب‌های زمستان به خیابان می‌آمد، نعره می‌کشید، گاهی مزاحم آرامش اهل محل می‌شد تا به سفر کربلا رفت‌وبرگشت و ناگهان متحول شد. می‌خواست یکی باشد شبیه به «طیب» یکی که هرچه هست، نه مثل «مصطفی دیوونه» باشد و نه نزدیک به «شعبان جعفری»!

می‌گفتند این باد به پرچم بودنش، این تغییر کردنش، این در خلوت مست کردن و در عیان ذکر مصیبت گفتنش، عزلت نشینش کرد! او مصطفی پادگان داستان‌های گذر لوطی‌ها ماند! یکی از لات‌های خراسان و شوش... یکی که شبیه به هیچ کس نبود، چون نه شعبان بود و نه طیب.

می‌گویند «پسر کو ندارد نشان از پدر...»  

نیازی هم به بیگانه خواندنش نیست! دی‌ماه سال ۱۳۹۲ بود، بعد از انتخابات ریاست جمهوری و تعیین کابینه و انتخاب وزیر ورزش که «پسر» در نطقی آتشین، به «حسن روحانی» حمله کرد. او را متأثر از مشاوران «کم دانش» خواند و بعد مدعی شد که هرگز در دولت او حاضر نیست ریاست و مدیریتی را برعهده بگیرد. به ایسنا گفته بود که رفته است به دانشگاه آزاد تا تنها باشد و دور از تمام دولتی‌ها!

حالا صدایش عوض شده. سرزده رفته است به نمایشگاه مطبوعات و گفته: «برمی‌گردم به این شرط که آقای روحانی مرا بخواهد!» مثل پدر که روزی توبه کرد، او نیز شاید توبه کند. او تنها کسی بود که در زمان ریاستش، «مؤذنی» را با حقوق ماهیانه هفتصدهزار تومن (حدفاصل سال‌های ۱۳۸۱ تا ۱۳۸۵) استخدام کرد تا فقط در راهروهای ساختمان فدراسیون فوتبال، برای او اذان بگویند! اویی که روزی «برانکو» را اجنبی صدا می‌زد، حالا در گفت‌وگو با خبرنگاران در نمایشگاه مطبوعات، هواخواه کارلوس کی روش شده است.
او محمد دادگان است، فرزند خلف مصطفی...!

از بخش پاسخگویی دیدن کنید

در این بخش ایران وایر می‌توانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راه‌اندازی کنید

صفحه پاسخگویی

ثبت نظر

ویدیو روز

وکیل حقوق بشری چین

۲۲ آبان ۱۳۹۴
خواندن در ۱ دقیقه
وکیل حقوق بشری چین