close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
گزارش

دروغ‌های حکومت درباره درگیری با اشرار در ایذه؛ روایت متفاوت شهروندان

۷ شهریور ۱۴۰۲
مریم دهکردی
خواندن در ۸ دقیقه
در روزهای گذشته، خبر «درگیری نیروهای امنیتی با اشرار مسلح و سابقه‌دار» در ایذه در رسانه‌های حکومتی منتشر شد
در روزهای گذشته، خبر «درگیری نیروهای امنیتی با اشرار مسلح و سابقه‌دار» در ایذه در رسانه‌های حکومتی منتشر شد
مهدی الماسی یکم شهریور با شلیک نیروهای امنیتی در ایذه کشته شد
مهدی الماسی یکم شهریور با شلیک نیروهای امنیتی در ایذه کشته شد
بابک بهمنی نوجوان ۱۵ ساله مجروح و ربوده شده به دست نیروهای امنیتی
بابک بهمنی نوجوان ۱۵ ساله مجروح و ربوده شده به دست نیروهای امنیتی
کمر طهماسبی از دوستان حامد سلحشور که یکم شهریور ماه توسط نیروهای امنیتی کشته شد
کمر طهماسبی از دوستان حامد سلحشور که یکم شهریور ماه توسط نیروهای امنیتی کشته شد

ایذه، شهری در شمال‌شرق استان خوزستان در مناطق نیمه کوهستانی و قطب اکوتوریسم این استان، ماه‌هاست که رنگ آرامش به خود ندیده است. درست از روز ۲۵آبان۱۴۰۱ در جریان  برگزاری یکی از تجمعات اعتراضی که پس از قتل حکومتی «مهسا(ژینا) امینی» در این شهر برگزار شد، جمعیت معترض توسط نیروهای امنیتی به رگبار بسته شدند و دست‌کم ۷ تن، از‌جمله دو کودک (کیان پیرفلک و سپهر مقصودی) کشته شدند.

در روزهای گذشته، خبر «درگیری نیروهای امنیتی با اشرار مسلح و سابقه‌دار» در ایذه در رسانه‌های حکومتی منتشر شد.

یکم شهریور۱۴۰۲، «همشهری آنلاین»، رسانه شهرداری تهران نوشت: «بامداد امروز با شناسایی محل اختفاء و تردد اشرار مسلح و سابقه‌دار شهرستان ایذه،‌ دستور لازم برای دستگیری آن‌ها صادر شد که با مقاومت مسلحانه این افراد شرور مواجه و پس از تیراندازی متقابل، ۲ نفر از این افراد به هلاکت رسیده و ۳ نفر دیگر دستگیر شدند.»

روایت ساکنان ایذه اما چیز دیگری است.

***

در ایذه چه خبر است؟

شامگاه آخرین روز مرداد۱۴۰۲ تا بامداد اولین روز شهریور، ساکنان ایذه از صدای هولناک شلیک‌های پیاپی تیر، خواب به چشم‌شان نیامد. در شهر شایع شده بود که نیروهای «نوپو» برای دستگیری افرادی که در کار قاچاق مواد مخدر بوده‌اند، وارد شهر شده و این درگیری در میان قاچاقچیان و نیروهای امنیتی است؛ اما حقیقت ماجرا چنین نبود.

یک شهروند ساکن ایذه که در این درگیری یکی از نزدیکانش به نام «مهدی الماسی» را از دست داده، به «ایران‌وایر» می‌گوید: «بامداد اول شهریور از شدت صدای تیراندازی، همه شهر از خواب بیدار شده بودند. نیروهای نوپو از یکی دو روز قبل وارد شهر شده بودند و هیچ‌کدام از ماموران توی خیابان، از نیروهای انتظامی بومی ایذه نبود. در این درگیری‌ها یک جوان به نام "کمر(حسین) طهماسبی" و جوان دیگری که از نزدیکان ما بود به نام مهدی الماسی کشته شدند. یک نوجوان ۱۵ ساله متولد ۱۳۸۷ به نام "بابک بهمنی" که در حال رفتن به خانه‌شان در محله حافظ جنوبی(کانون درگیری‌ها) بود هم، از ناحیه هر دو پا به‌شدت مجروح و ربوده شده است. درباره بازداشت‌ها اما اطلاعات دقیقی وجود ندارد.»

به گفته این فرد، خانواده بابک بهمنی نوجوان ۱۵ ساله رهگذری که در جریان این درگیری مجروح شده، تماسی ده ثانیه‌ای از او داشته‌اند که فقط به آن‌ها گفته زنده است: «از منابع غیررسمی هم شنیده‌ایم که بابک را به یکی از بیمارستان‌های اهواز منتقل کرده‌اند، اما نام بیمارستان به خانواده اعلام نشده به آن‌ها هم گفته شده فعلا امکان ملاقات با او را ندارید. نهاد بازداشت کننده و دلیل بازداشت هم روشن نیست.»

این شهروند ساکن ایذه می‌گوید یک شب پیش از کشته شدن کمر طهماسبی و مهدی الماسی و زخمی شدن بابک بهمنی، درگیری بسیار سنگینی در نزدیکی پارک جنگلی «محمد رسول الله» شهر ایذه رخ داد: «صدای ممتد تیر می‌آمد و شنیدیم که یک نفر با تیر جنگی کشته شده، اما هویتش را تا الان اعلام نکرده‌اند.»

 

علت درگیری‌ها چه بود؟

۲۲اردیبهشت‌۱۴۰۲، چند فرد مسلح سوار بر یک خودرو ال ۹۰، به یک کافه در شهرستان ایذه حمله کرده و با شلیک گلوله، «اکبر لیموچی» از فعالان رسانه‌ای ساکن ایذه را به قتل رساندند. رسانه‌های حکومتی در ایران مدعی شده‌اند که کمر طهماسبی و مهدی الماسی، دو تن از افراد دخیل در این عملیات مسلحانه بوده‌اند.

این ادعا اما از سوی منبع نزدیک به مهدی الماسی رد می‌شود: «ببینید، از ۲۵آبان که کیان پیرفلک و چند شهروند بی‌گناه دیگر در ایذه توسط ماموران امنیتی کشته شدند، حکومت شروع به ساختن روایت‌های جعلی کرد تا مبارزان و معترضان ایذه را عامل قتل همشهری‌های خودشان معرفی کند. ادعاهایی صد‌در‌صد کذب و غلط که با مقاومت و افشاگری خانواده‌های دادخواه ایذه به نتیجه نرسید. درباره قتل اکبر لیموچی هم فارغ از اینکه نظر مردم شهر در مورد ایشان چه بود، پای هیچ‌کدام از بچه‌های ایذه در میان نبود، اما حکومت دست از روایت‌های مجعول بر نمی‌دارد.»

به گفته این فرد آگاه، کمر طهماسبی از دوستان «سید مصطفی احمدپور» و «حسین سعیدی» بود: «این‌ها جوانان در اعتراضات "زن، زندگی، آزادی" بسیار فعال بودند. تمام این‌ بچه‌ها از شبی که کیان کشته شد تصمیم گرفتند دادخواه او و بقیه جان‌باخته‌های ایذه باشند. شبی که پیکر شکنجه شده حامد سلحشور را بردند در جایی غریب و دور از عزیزانش به خاک سپردند، این‌ها برای خارج کردن و انتقال پیکر حامد به قبرستان خانوادگی‌شان به خانواده‌ او کمک کردند. علت دشمنی حاکمیت با این جوانان همین است. چون جنایت آن‌ها را درباره بدن شکنجه شده حامد سلحشور افشا کردند.»

حامد سلحشور، جوان ۲۳ساله اهل ایذه، روز ۴آذر۱۴۰۱ در راه اصفهان به ایذه، توسط نیروهای اطلاعات سپاه پاسداران بازداشت شد و پنج روز بعد، مقامات پس از شناسایی جسد از سوی خانواده، او را به‌طور مخفیانه به خاک سپردند.

خانواده سلحشور پس از پیدا کردن محل دفن او در روستای «قلعه تل»، با کمک شماری از جوانان ایذه، پیکرش را به قبرستان خانوادگی‌شان منتقل و به خاک سپردند.

فرد مطلعی که با ایران‌وایر گفت‌وگو کرده، می‌گوید: «مردم تک‌تک بچه‌هایی که اسم‌شان این روزها به‌عنوان جان‌باخته یا بازداشت شده و محکوم به اعدام شنیده می‌شود را می‌شناسند. حامد سلحشور یک پراید داشت که با آن مسافرکشی می‌کرد. جوانی محجوب و شریف که علی‌رغم وضع مالی خوب خانواده‌اش، دلش می‌خواست روی پای خودش بایستد و نان بازویش را بخورد.»

او یکی‌یکی جوانانی را نام می‌برد که در راه مبارزه برای تحقق شعار «زن، زندگی، آزادی» به خیابان آمده و جان شیرین خود را باخته‌اند: «سید مصطفی احمدپور، حسین‌ سعیدی، مجاهد کورکور، محمود احمدی، اوول کورکور،  کمر طهماسبی و مهدی الماسی، همه جوان‌بودند و آرزوها داشتند؛ اما برای آزادی ایران از جان گذشتند. حاکمیت هم برای مشروعیت بخشیدن به خود و توجیه جنایت‌هایش، به این جوانان انگ خلافکار بودن و اراذل‌و‌اوباش می‌زند.»

 

از کشته‌شدگان ایذه چه می‌دانیم؟

ایذه شهری است که وقتی به آن وارد شوید، فکر می‌کنید به یک خانواده بزرگ وارد شده‌اید. شهروندان این شهر اغلب سببی یا نسبی با هم فامیل هستند. مهاجرها هم در این شهر در میان جمعیت بومی جا افتاده‌اند. جوان‌ها زنان سن بالاتر را خاله صدا می‌زنند و مردها را دایی خطاب می‌کنند. نشانه‌ای از آداب‌و‌رسوم بختیاری‌ها که خواهر و برادران مادران خود را بسیار دوست دارند.

منبع مطلعی که با ایران‌وایر گفت‌وگو کرده است، با تاکید بر همین مقوله می‌گوید: «چرا روایت‌های حکومتی علیه مردم ایذه را کسی باور نمی‌کند؟ چون چیزی که گفته می‌شود با شناخت چندین و چند ساله مردم شهر از هم مطابقت نمی‌کند. مثلا شایعه می‌کنند که سید مصطفی احمدپور و بقیه بچه‌های کشته و بازداشت‌شده خلافکار بودند. ما همه خانواده سید مصطفی را می‌شناسیم به‌قدری خوب و مهربان و شریف هستند و هرچقدر از سواد و هوش او بگویم کم گفته‌ام. مهدی الماسی که همین یکم شهریور کشته شد، اهل هیچ خلاف و بزهکاری نبود. یک ماشین داشت و راننده اسنپ بود. رضا شریعتی که شب ۲۵آبان کشته شد، کارگر کارواش بود. آدم زحمت‌کشی که برای یک لقمه نان حلال صبح تا شب عرق می‌ریخت.»

به گفته این منبع آگاه، رضا شریعتی، حسین سعیدی و محمود احمدی، همان شب ۲۵آبان تعدادی از دختران معترضی که توسط نیروهای امنیتی مورد ضرب‌و‌شتم قرار گرفته بودند، از مهلکه نجات دادند: «رضا را همان شب توانستند بکشند و حسین و محمود را بعدا کشتند.»

محمود احمدی و حسین سعیدی، روز ۲۹آذر با حمله ماموران حکومتی به روستای پَرسوراخ کشته شدند و پیکرشان تا امروز به خانواده تحویل داده نشده است.

سه تن دیگر از جان‌باختگان شب ۲۵آبان در ایذه، «آرتین رحمانی»، «علی مولایی» و «میلاد سعیدیان‌جو» بودند. سه شهروند خودساخته که روزگار سختی بر آن‌ها گذشته بود.

فرد آگاهی که با ایران‌وایر گفت‌وگو کرده است می‌گوید: «آرتین جوان جسور و آگاهی بود که با علم به اینکه ممکن است جان خود را در راه اعتراض برای مطالبات شهروندی از دست بدهد، از روستای پیان ایذه به شهر می‌آمد. حتما نامه‌ای که با دستخط او منتشر شده دیده‌اید.»

اشاره این منبع مطلع، به دست‌نوشته منسوب به آرتین رحمانی است که پس از کشته شدن او منتشر شد. آرتین خطاب به مادر نوشته بود: «شرمنده‌ام مادر. می‌خواهم در راهی قدم بگذارم که شاید جوانی‌ام را نبینی.»

او  قبل از پیوستن به اعتراضات در صفحه اینستاگرام خود نوشته بود: «این سرزمین برایم هیچ سودی نداشت، ولی می‌زارم سر زمین براش.»

این منبع آگاه همچنین درباره علی مولایی می‌گوید: «تازه داماد شهر فقط یه روز از عقدش گذشته بود. علی به‌قدری انسان‌دوست و شریف بود که وقتی طالبان به افغانستان حمله کرد، بعضی از مردم فراری از دست طالبان را با ماشینش به نقطه امنی در ایران رساند مدام می‌گفت دور از انسانیت است که ما به‌عنوان همسایه بنشینیم و نگاه کنیم که آن‌ها کشته می‌شوند.»

بعد از کشته شدن علی مولایی، ویدیویی از مراسم تشییع پیکر او منتشر شد که در آن همسرش با لباس سفید عروسی در مراسم حاضر شده بود.

میلاد سعیدیان‌جو، جوان دیگری که در ۲۵آبان در ایذه کشته شد، در کودکی پدرش را از دست داده بود و مادرش او را به خون‌دل بزرگ کرد. او برای کمک به معیشت خانواده‌اش در دوره دبیرستان مجبور به ترک‌تحصیل شد تا سرکار برود و قبل از اینکه با گلوله ماموران امنیتی جان خود را از دست بدهد، در یک مغازه نان فانتزی در اهواز کار می‌کرد.

منبع آگاهی که با ایران‌وایر گفت‌وگو کرده است، می‌گوید: «میلاد و خانواده‌اش خیلی شریف و آزاده‌اند. مادر میلاد حالا در پارک شهر ایذه دستفروشی می‌کند، اما زیر بار پذیرفتن وعده و وعیدهای حاکمیت برای شهید خواندن پسرش نرفته و با همه وجودشان برای دادخواهی تلاش می‌کنند.»

این شهروند ایذه‌ای با گلایه از بایکوت خبری ایذه در رسانه‌های فارسی‌زبان می‌گوید: «مردم ایذه اغلب ملی‌گرا و طرفدار سلطنت هستند، اما ما اگر می‌خواهیم در مسیر توسعه قرار بگیریم، حقوق‌بشر باید اولویت و خط قرمزمان باشد. همه ما با هر نوع تفکر و عقیده، یک دشمن مشترک داریم. ۲۵شهریور نزدیک است و داغ مهسا(ژینا) و باقی بچه‌ها داغ همه ماست. سکوت در مورد کشتار ایذه و پذیرفتن اخبار رسانه‌های حکومتی، خیانت در حق جنبش "زن، زندگی، آزادی" است.»

از بخش پاسخگویی دیدن کنید

در این بخش ایران وایر می‌توانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راه‌اندازی کنید

صفحه پاسخگویی

ثبت نظر

بلاگ

دخالت بی‌سابقه وزارت کشور در اخراج استادان دانشگاه‌های ایران نشانه چیست؟

۶ شهریور ۱۴۰۲
فرامرز داور
خواندن در ۴ دقیقه
دخالت بی‌سابقه وزارت کشور در اخراج استادان دانشگاه‌های ایران نشانه چیست؟