close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
بلاگ

هتل تک ستاره٬ یادداشت های روزانه زندان (بخش پنجاه و دوم )

۹ مهر ۱۳۹۳
عیسی سحرخیز
خواندن در ۸ دقیقه
هتل تک ستاره٬ یادداشت های روزانه زندان (بخش پنجاه و دوم )

 شنبه5/4/89

اين بيماري كه بدون مقدمه و ناگهاني از راه رسيده دمار از روزگارم درآورده است. تاكنون چنين فشار بالايي را تجربه نكرده بودم، آن هم در شرايطي كه با سردردهاي ميگرني همراه شده است، سردردي كه سال‌هاي سال است مرا رها كرده بود. امروز فشارم اگرچه از سطح 19 روي 12 آخر وقت ديشب پايين‌تر آمده است، اما به کمتر از 15 روي 10 بازنگشت.

سردرد ميگرني هم به موازات افزایش فشار، كم كم شدت گرفت! يك طرف سرم را فلج كرد. رگ‌هاي گردنم را تحت فشار قرار داد و به حدقه‌ي چشمم زد و حالت تهوع شدید را در پي داشت. سردرد کشنده اي كه مصرف قرص مسكن نیز اندكي از شدت آن نكاست و موجب نشد كه بتوانم حتی يك سطر كتاب بخوانم. با توجه به اين مساله بيشتر اوقاتم در رختخواب گذشت. تلاشم براي رفتن به بهداري هم تا سه تا چهار بعدازظهر بي‌ثمر بود و بعد هم كه با مراجعات متعدد دوستان به زیر هشت اين كار عملي شد، پزشكان چاره‌ را تنها در زدن يك آمپول مدر ديدند و تجویز استامينوفن. بکار گرفتن آمپول مدر برای تخلیه مایعات بدن جهت کاهش فشار خون، مرا به ياد مادر خدابيامرزم انداخت که در شبی که تا پای مرگ رفته بود، پس از خوردن این آمپول دائم می گفت: "دارد از من آب مي‌رود!". او ادرار را آب فرض كرده بود و "پاك". فشارش که پائین آمد اصرار داشت که با همین وضع وضو بگیرد و نماز بخواند!

علت اين بيماري را بايد كشف كنم، بايد ببينم كه علت فشار خون ناپرهيزي و خوردن غذاي چرب و پرنمك زندان بوده است يا اين كه مشکل جنبه‌ي رواني داشته است و برمي‌گردد به آن حرف چند روز پيش یک دوست و ضرورت تلفن نزدن. سر منشأ اين ماجرا نيز برايم نامشخص است، نمي‌دانم برآمده از مشكلات دروني است يا عامل بيروني و توصيه ‌هایي خاص- توصيه‌اي كه زماني به او شده بود برای فاصله گرفتن از من!

به هر حال علت هر چه باشد روال زندگي‌ام در زندان با بازگشت اين بيماري مي‌تواند به شدت به هم بخورد، همين طور كه همين يك دور روزه به هم خورده است و حتي حال مراجعه به هواخوري را نداشته‌ام و خواندن و مطالعه کردن معمول را. به همين دليل میزان نوشتن هم سير نزولي يافته است.

هر چه باشد بايد در انتظار روزها و شب‌هاي بعد بمانم، يا علت را كشف كنم يا با كمك دكتر و دارو بيماري را مهار.

عصر يكشنبه 6/4/89 ساعت: 19:30 حسينيه سالن 8 بند3

*****

يكشنبه 6/4/89

اكنون بيش از يك هفته است كه از فرصت نوشتن در محوطه‌ي هواخوري كارخانجات كه اصطلاحات اينجا به آن "جهاد" مي‌گويند محروم هستيم. چند روز آخر هفته و ديروز شنبه که تعطيل رسمی بود. روزهاي پيش از آن هم هر روز به علتي اين كار به تعويق افتاد.

اين در شرايطي است كه سایه سارهاي كوچك اينجا به گونه‌اي است كه انسان فراموش مي‌كند تابستان شروع شده و گرما در شهر، به ويژه تهران در مرز 35 درجه سانتيگراد قرار دارد و كولرها توان از زدودن دما و خنك كردن مردم را ندارد. هر چه باشد استفاده از اين فرصت و اين نعمت، به ويژه نسيم خنكي که از كوه‌هاي اطراف مي‌وزد يا هواي خنكي كه صبحگاهان از سمت دشت به سوی بلندی ها حركت مي‌كند، يك هفته‌اي است که از دست رفته و معلوم نيست در آینده نیز چندان در دسترس باشد.

در پي انتشار نامه‌ي خانواده‌هاي زندانيان سياسي رجايي شهر به دادستان و پوشش گسترده‌اي آن و بروز سه مورد جانبي- خبر بيماري من، حمله به عروس اصانلو و مطلب روز جهاني آموزش در خصوص بداقي و دیگر دوستان معلمش- اين ذهنيت در برخي از دوستان ايجاد شده است كه امكان برخورد با ما يا انجام نقل و انتقال بالا رفته است.

ديشب، نيمه‌شب گويا مهدي و مسعود هم زمان با صرف سحري درمورد اين نگراني مباحثه‌ي مفصلی داشته‌اند و اين امكان كه حفاظت بخواهد با ما در خصوص ارسال و انتشار نامه برخورد كند. در شرايطي كه من به دليل حال نامساعدم، همچنين ضرورت رفتن به بهداري و معاينه و گرفتن نسخه‌هاي شخصي، امروز به كلاس پرورش قارچ نرفتم. مسعود وقتي از مدرسه باز مي‌گشت توبيخ شد، كرماني مسؤول حفاظت زندان او را در كريدورهاي منتهي به بند 3 ديده بود و به اين بهانه كه چرا تنها باز مي‌گردي و ماموري در معيت تو نيست با او برخورد كرده بود و به تجسس بدني‌اش، از جمله بازرسي دفترچه تلفن و... پرداخته بود.

هنوز براي ما روشن نيست كه اين اقدامي از سر اتفاق بوده است يا اين كه بر اساس برنامه‌اي حساب شده بوده است؛ و احيانا واكنش اوليه نسبت به اخبار و گزارش‌هاي منتشر شده در رسانه‌ها در خصوص فشارهاي وارده به زندانيان سياسي و اوضاع نامساعد زندان رجايي شهر. به هر حال بايد منتظر ماند و ديد كدام نظريه بيشتر درست است. شاید هم علت ديگري پشت اين جريان بوده باشد.

چند روزي می شود كه گرامي رئيس بند را نديده‌ام. هم او به علت تعطيلات و... حضوري محسوس در حسینیه نداشته است و هم من عمد داشته‌ام كه زير هشت آفتابي نشوم و سراغش را نگيرم. هدف من اين بوده است كه به گونه‌اي محترمانه به او بگويم بودن و نبودنش زياد توفيري به حال ما نمي‌كند! از جمله این که دستورهاي شفاهي‌اش در خصوص دادن وقت تلفن خاص به من- پيش و پس از ساعات اعلام شده- اجرا نمي‌شود و هر افسر نگهباني به گونه‌اي از زير اجراي دستور رئیس بند شانه خالي مي‌كند و يا دقيق‌تر این که نمي‌خواهد زير بار مسؤوليت اجراي دستور شفاهي برود. در واقع همه ی آنها به صورت رسمي و غيررسمي سخن از ضرورت صدور و ارائه ی دستور كتبي يا بخشنامه مي‌كنند تا اگر مساله‌ي غیرمترقبه ای پيش آمد، خود را كنار بكشند يا مامور و معذور معرفي كنند.

كار تايپ دفاعيه دادگاه هم تقريبا خوب پيش مي‌رود و اميدوارم تا روز پنجشنبه، زمان ملاقات بتوانم نسخه تايپ شده مقدماتي را دريافت كنم. اميدوارم مرتضي با دقت و حوصله‌اي كه دارد بتواند آن را خوب ويرايش كند و پيش از برگرداندن به رضا هم نشان دهد. او امروز پيشنهاد مي‌كرد كه به جاي نهج‌البلاغه فيض‌الاسلام از نسخه‌ي جديدتري براي ترجمه استفاده كند. به او گفتم قصدم اين است كه موضوع واقعی تر باشد و بگويم در زمان بازداشت اين نسخه را تنها در اختيار داشته‌ام، بعد هم از توضيحات و حاشيه‌هاي مورد اصلی در جاي جاي دفاعيه استفاده كنم.

مرتضی هم همچون داوود نظرش اين بود كه چند صفحه‌اي را كه در ارتباط با مصرف موادمخدر ... است، و در زندان به نکات جالبی در مورد آن پی برده بودم، حذف كنم! چون قرارم بر اين است كه تنها در اين بخش به توصيه ها‌ي دوستان عمل كنم و تن به سانسور محتوايي مطالب نیز بدهم، به مرتضی گفتم كه اين چند صفحه را همراه با مقدمات مرتبط با آن از نسخه ی نهایی حذف كند. او هم چون دیگر دوستان عقیده دارد كه دادگاه ام را به صورت غيرعلني و بدون حضور هيات منصفه برگزار خواهند كرد. امري كه تقريبا بديهي به نظر می رسد. به وی گفتم كه هدف اصلی ام اعتراض به اين مساله و نوعی افشاگری در مورد رعایت نشدن اصل 168 قانون اساسي در دادگاه های جمهوری اسلامی است، و گرنه نحوه ی انتشار دفاعیه ام به گونه ای خواهد بود که انگار دادگاه در برابر هیات منصفه، روزنامه نگاران و افکار عمومی داخلی و خارجی برگزار می شود. از هر زاويه كه نگاه كنيم دادگاه بايد بر اين اساس تشكيل شود؛ چه جرم مرا مطبوعاتي فرض كنند كه امر غالب است و چه اتهام سياسي. خوشبختانه مطلبی هم در پرونده وجود ندارد که با استناد به آن بگویند انتشار مطالب دادگاه "خلاف عفت عمومي" است. مي‌ماند مطالبي كه می تواند به بهانه ی اشاره به رهبري و شخص آيت‌الله خامنه‌اي عليه امنیت عمومی تفسیر شود. به هر حال طي سه هفته‌اي كه تا زمان برگزاري دادگاه باقی مانده است بايد تصميم بگيرم كه كل دفاعيه را هم زمان با برگزاري دادگاه- در جلسه اول- منتشر كنم، يا پیش يا پس از آن. برخي از دوستان تصور مي‌كنند - البته به مواردي هم به عنوان مصداق اشاره دارند - كه چنين رفتار و كرداري از جانب من باعث تشديد اتهام‌ها و يا حتي گرفتن ايراد و نقص به پرونده و بازگرداندن آن و شروع مجدد بازجويي‌ها، بازپرسي‌ها و تفهيم اتهام‌هاي جديد خواهد شد. برخی نیز حلوتر می روند و می گویند با این کار احتمال دارد که موارد حذف شده از کیفرخواست، بر اساس دفاعیات بازپرسی، دوباره در پرونده گنجانده شود. طي سه هفته‌ي باقيمانده بايد اين مساله را از زواياي گوناگون بررسی کنم و منافع و مضار هر کدام و پيامدهايشان را سبك و سنگين كنم.

اوضاع حسينيه و شرایط ما در حال حاضر در مجموع تثبيت شده است. گرامي فردي است كه گويا چندان از تغيير و تحول خوشش نمي‌آيد و تصميم‌هايش را با آهستگي و همراه با شوخي و جدي پيش مي‌برد. يكي ديگر از دلايل تمايل به نديدن و ملاقات‌ او هم اعتراض به اين مساله است، چرا که بيش از دو هفته گذشته و هيچ‌كدام از درخواست‌هاي خريد ما عملي نشده و وسايل مورد نياز ما به دست مان نرسيده است- از فرش و يخچال بگير تا پلوپز وضبط صورت.

این نگرانی نگراني توام با خرافات نیز وجود دارد كه چون موارد گذشته رسيدن دستور خريد وسايل هم زمان شود با انتقال به بند يا زنداني ديگر! البته اين ثبات و سكوت از سوی دیگر مي‌تواند به گونه‌اي نشان از وجود آتش زير خاكستر باشد و پیامدهای احتمالی از جمله انتقال و جابه‌جايي از مکانی كه به قضاوت تقريبا تمامي دوستان، طي يك سال گذشته بهترين بند و زندان بوده است.

صبح دوشنبه 7/4/89 ساعت: 11:00 هواخوري كارخانجات، بند3 كارگري

از بخش پاسخگویی دیدن کنید

در این بخش ایران وایر می‌توانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راه‌اندازی کنید

صفحه پاسخگویی

ثبت نظر

بلاگ

راهنمای گام به گام پناهجویی (طنز)/ فصل پانزدهم/ کیس بهایی + یک...

۸ مهر ۱۳۹۳
شراگیم زند
خواندن در ۴ دقیقه
راهنمای گام به گام پناهجویی (طنز)/ فصل پانزدهم/ کیس بهایی + یک خاطره