close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
سیاست

ایران و عربستان، دو رقیب مسلمان

۱۰ تیر ۱۳۹۳
رولاند الیوت بران
خواندن در ۱۳ دقیقه
ایران و عربستان، دو رقیب مسلمان

روزگاری ایران و عربستان سعودی منافع مشترکی داشتند که دو کشور را در مسایل اصلی‌ ژئوپلتیک با هم متحد می‌‌کرد؛ ولی‌ انقلاب سال ۱۹۷۹ روابط را خصمانه کرد و دو کشور دشمن بلند پروازی‌های هم در منطقه شدند. از چشم عربستان، ادعای ایران در مورد رهبری دنیای اسلام تهدید کننده بود و نفوذ جمهوری اسلامی در منطقه شام و حمایتش از گروه‌های نظامی فلسطینی گواه این ادعا به شمار می‌رفت.

از نگاه جمهوری اسلامی، موقعیت عربستان سعودی از یک سو به عنوان مرکز عبادی مسلمانان و از سوی دیگر به عنوان یار و متحد غرب، دورویی تحمل ناپذیری بود. ایران نگران بود که عربستان دست ارتش امریکا را به خلیج فارس بیش از پیش باز کند.

هرچند در مواقعی، به ویژه در دوران ریاست جمهوری محمد خاتمی، روابط دو کشور رو به بهبود گذاشته و از شدت تنش خود کاسته ولی‌ در سال‌های اخیر هر دو کشور در جنگ سرد منطقه‌ایِ خود با هم درگیر بوده‌اند.

سیاست های سلطنتی

آن گونه که «گرِگوری گاوس» (Gregory Gause)، پروفسور روابط بین‌الملل و سیاست‌ خاورمیانه در دانشگاه «ورمنت» می‌‌گوید، رابطه عربستان سعودی با ایران در دوران محمدرضا پهلوی تا حدی بر این مبنا استوار بود که هر دو کشور از حکومت‌های سلطنتی برخوردار بودند؛ آن هم در دوره‌ای که این گونه حکومت‌ها، دهه‌ها پیش سرنگون شده و جایشان را به رهبران سکولار جمهوری خواهی‌ از قبیل «جمال عبدالناصر» داده بودند.

به گفته او، عربستان تلاش می‌‌کرد تا با استفاده از اسلام، راه را بر ناسیونالیسمِ سکولارِ عرب ببندد و شاه نیز از این تلاش استقبال و با عربستان در این زمینه همکاری کرد. دیری نگذشت که در نتیجه همین همکاری، در سال ۱۹۶۹ «سازمان کنفرانس اسلامی» تأسیس شد: «به نظر من، روابط در مسیر درستی‌ بودند؛ تا حدی محتاطانه و نه چندان گرم.»

در مورد بعضی‌ مسایل، هر دو کشور بدون شک موضع مشترکی داشتند؛ هیچ کدام از اتحاد جماهیر شوروی خوششان نمی‌‌آمد و هر دو در جریان جنگ سرد، متحد امریکا بودند. به اعتقاد گاوس، گرچه عربستان سعودی بیش‌تر نگران و دل‌مشغول ناصر، گروه‌ های مختلف چپی و حزب «بعث» عراق بود، از بلند پروازی‌ها و جاه طلبی‌های شاه نیز به نوبه خود نگران شده و متشنج بود:«شاه مدام از این حرف می‌‌زد که می‌‌خواهد قدرت برتر نظامی در منطقه باشد و کشور را به چنان نیروی دریایی مجهز کند که در اقیانوس هند مستقر شود. وقتی‌ کسی‌ بگوید که قصد دارد قدرت برتر منطقه باشد، دقیقاً به دلیل توازن طبیعی قدرت، دولت‌های منطقه نگران می‌‌شوند.»

به نظر «افشین مولوی» از «بنیاد امریکای نوین» (New America Foundation)، در ده‌‌های ۶۰ و 70 میلادی، شاه روابط پر فراز و نشیبی با «شاه خالد» و «شاه فیصل» در عربستان سعودی داشت: «آن‌ها شاه را سلطه جویی‌ می دانستند که روابط نزدیکش با امریکا، محل تردید بود ولی آن چه بیش از هر چیز دیگری آن‌ها را نگران می‎کرد، روابط شاه با اسراییل بود.»

با این حال، گرچه هر دو کشور نگاه خصمانه‌ای به یک‌دیگر داشتند، از آن جا که قدرت‌های اصلی منطقه بودند، نمی‌‌خواستند موقعیت‌شان دستخوش انقلاب و ناآرامی شود. گواه این ادعا، دخالت نظامی شاه در عمان در سال ۱۹۷۳ است که تلاش کرد حکومت «سلطان قابوس» را در مقابل «شورش ظُفار» (Dhofar Rebellion) حفظ کند.

محمدرضا شاه و شاه فیصل مصلحت اندیشی‌های خود را با هم در میان می گذاشتند ولی‌ در عین حال، هیچ یک حاضر نبودند به این اندر‌زها و مشاوره‌ ها گوش بسپارند.

در اواخر دهه ۱۹۶۰، «بندر بن سلطان» به شبکه تلویزیونی «پی بی‌اس» گفت که شاه خطاب به شاه فیصل چنین نوشته است: «برادر من، لطفاً کشورت را مدرن کن؛ در‌های سرزمینت را به روی دنیا باز کن، تفکیک جنسیتی را از مدارس بردار و بگذار زنان دامن کوتاه بپوشند و به دیسکو بروند. مدرن باش، در غیر این صورت نمی‌‌توانم تضمین کنم که تاج و تختت دوام بیاورد.»

«نواف عبید» (Nawaf Obaid)، پژوهش‌گر «مرکز بلفر در علوم و امور بین‌الملل» (Belfer Center for Science and International Affairs) در مدرسه «کندی» (Kennedy) هاروارد و عضو تحقیقاتی‌ «مرکز شاه فیصل در مطالعات اسلامی» می گوید که شاه در پی‌ رشد و صنعتی‌ سازیِ ایران بر پایه الگوی غربی رفت: «مرحوم شاه فیصل خیلی به شاه نصیحت کرد که کمی‌ از سرعتش بکاهد تا مبادا پایه‌های بنیادیِ جامعه ایران که بر اسلام مبتنی‌ بودند، از هم بپاشد. با تمام این ها، شاه تصمیم گرفت راه خودش را برود و همین بود که به تنش‌ها و اختلاف‌های سال ۱۹۷۸ دامن زد که این هم به نوبه خود، به انقلاب سال ۱۹۷۹ منجر شد.»

مرزهای انقلاب

انقلاب ایران آغاز یک خصومت دو جانبه مدام را میان ایران و عربستان رقم زد. به قول گاوس، «جدا از این واقعیت که انقلاب ایران یک انقلاب پایین به بالا بود که همه حکومت‌های سلطنتی از آن ناخرسند و بیمناک هستند، پیام انقلاب ایران ذاتاً پیامی ضد سعودی بود.»

می‌گوید:«دو تا از بزرگ‌ ترین پیام‌های انقلاب ایران، "سلطنت، ضد اسلام است" و "روابط با امریکا، ضد اسلام است" بود. حالا به این‌ دیدگاه، این را هم اضافه کنید که ایران به دنبال صدور انقلاب خود نیز هست.»

شور و شوق انقلابی‌ ایران در آن سوی خلیج فارس با واقعی‌های سخت و بی رحمی رو به رو شد. عبید می‌‌گوید: «این شور انقلابی‌ که خمینی را به قدرت رساند، به پیروان او این باور را القا کرد که می‌‌توانند ایدئولوژی انقلابی‌ را بر دوش خود حمل کنند و آن را در سراسر جهان اسلام گسترش دهند. ولی انقلاب در کشوری با اکثریتی شیعه یک چیز است، عَلَم کردن جنبشی انقلاب‌-محور و ایجاد انقلاب و آشوب در کل جهان اسلام با جمعیت غالب سنی، یک چیز دیگر. این دو زمین تا آسمان با هم فرق دارند.»

 به اعتقاد عبید، تمام این تلاش‌ها ناکام ماندند. او می‌‌گوید خمینی به درستی‌ و به حق، عربستان سعودی را محافظ حرمین شریفین می‌‌دانست و در واقع، عربستان را آخرین مانع بر سر راه صدور انقلاب اسلامی تلقی‌ می‌‌کرد. از آن سو، در جنگ ایران و عراق، عربستان حمایت خود از عراق را تلاشی می‌‌دانست تا نهضت خمینی را از حرکت باز دارد.

او می‌افزاید: «شاید، به تعبیری، اختلاف بین این دو کشور در کارزار جنگ شروع شده باشد ولی‌ ریشه اختلاف به زمانی‌ بر می‌‌گردد که خمینی قدرت را در تهران در دست گرفت. ایران می‌‌خواست شور انقلابی‌ خود را حفظ و همان طور که خودش هم تصدیق می‌‌کند، انقلابش را به کشور‌های دیگر صادر کند؛ این بود که با عراق شروع کردند، آن هم با یک منطق ساده: نجف و کربلا در عراق هستند؛ یعنی‌ مراکز آموزشی شیعه دوازده امامی در عراق قرار دارند. همین منطق به خمینی و هوادارنش مشروعیت و توجیهی را که برای جنگ به دنبالش بودند، عطا کرد.»

عربستان سعودی به عراق کمک‌های مالی‌ فراوانی رساند. مولوی می‌‌گوید جمله مشهوری هست که شاه فهد به صدام حسین گفته «تو رجال را فراهم کن، ما ریال را.»

 به گفته گاوس، «عربستان اعلام کرده که در دوران جنگ، چیزی در حدود ۲۴ یا ۲۷ میلیون دلار به عراق کمک کرده و شکی‌ نیست که از نظر دیپلماتیک نیز از عراق پشتیبانی می‌‌کرده است.»

ولی‌ مولوی بر این نظر است که عربستان در عین حال، سعی‌ کرد تا از طریق دیپلماتیک به جنگ خاتمه دهد:«این نکته حتماً به نیازِ مدامِ عربستان سعودی برای حفظ ثبات در کشور و منطقه بر می‌‌گردد. آن‌ها هیچ خوش ندارند که تانکر‌های نفت و گاز در خلیج فارس یکی‌ پس از دیگری منفجر شوند. این رویدادها، بازار تجارت را از سکه‌ می‌‌اندازند.»

دومین ضربه جدی بر روابط جمهوری اسلامی و عربستان، در سال ۱۹۸۷ در مکه رخ داد. از همان اوایل دهه ۱۹۷۰، خمینی از طریق زائران مکه، پیام‌های ضد استعماری و اسلام گرایانه می‌‌فرستاد و این در حالی‌ بود که عربستان چندین بار به استفاده او از حج در راستای منافع سیاسی اعتراض کرده بود.

گاوس می‌‌گوید ماجرای حجاج مکه آخرین قطره‌ای بود که کاسه صبر را لبریز کرد. پیش از آن، ماجراهایی پیش آمده بود که این قدر‌ها خشن و تند نبودند اما داستان سال ۱۹۸۷ فراتر از تمام این‌ها بود.

در درگیری میان حجاج ایرانی‌ و نیروهای امنیتی سعودی، نزدیک به ۴۰۰ نفر کشته شدند که بیش‌ترشان هم ایرانی‌ بودند:«پس از آن ماجرا، سعودی‌ها بالاخره روابط دیپلماتیک خود را با ایران قطع و قانونی را تصویب کردند که تعداد زائرانی را که هر کشور اجازه داشت به حج بفرستد، تعیین می‌‌کرد. این اصلا به مذاق ایرانی‌‌ها خوش نیامد.»

چرخش پراگماتیک

در فاصله سال‌های ۱۹۷۹ تا ۱۹۸۹ – سالی که خمینی درگذشت- بد‌ترین دوره در روابط ایران و سعودی بود. آن گونه که مولوی می‌‌گوید: «اگر خمینی زنده می‌‌ماند، ما شاهد بهبود و از سرگیریِ روابط نمی‌‌بودیم. چیزی از مرگ خمینی نگذشته بود که هاشمی رفسنجانی ضدیت و انزجار او را از رژیم سعودی به فراموشی سپرد و کمپینی برای توسعه روابط به راه انداخت.»

 به اعتقاد مولوی، در آن دوره سیاست‌ها کاملاً بر مبانی عملی‌ و پراگماتیک شکل می‌‌گرفتند. رهبر جدید ایران، علی‌ خامنه ای، زبان تحقیرآمیز خمینی را در مورد رهبران سعودی به کار نگرفت ولی‌ در عین حال، به دنبال روابط بهتری هم نبود؛ فقط نزدیکی ظاهری دو کشور را تحمل می‌‌کرد. در سال ۱۹۹۱، دو کشور روابط دیپلماتیک خود را از سر گرفتند.

پیامدهای منفی‌ِ دشمنی میان ایران و عربستان بیش از پیش بر نخبگان پراگماتیک ایران آشکار می‌‌شد. یکی‌ از مهم‌ترینِ این پیامدها، خطر شکاف میان سنی و شیعه بود که ایران را در موقعیت ضعیفی قرار می‌‌داد. گاوس می‌گوید: «ایرانی‌‌ها ترجیح می‌‌دادند شاهد تنش‌های قومی نباشند. موضع رفسنجانی این بود که اگر می‌‌خواهید از این تنش‌ها دوری کنید، یک راهش این است که روابط خود را با عربستان سعودی بهبود بخشید.» 

به نظر مولوی، اوج روابط جمهوری اسلامی با عربستان سعودی در فاصله بین سال‌های ۱۹۹۷ تا ۲۰۰۳ بود؛ یعنی‌ در دوران ریاست جمهوری خاتمی: «ملک عبدالله احساس کرد که رابطه با ایران اهمیت دارد. او، هم با رفسنجانی و هم با خاتمی روابط دوستانه‌ای برقرار کرد.»

 به گفته مولوی، یکی‌ از لحظه‌های مهم در تاریخِ روابطِ دو کشور، زمانی بود که ملک عبدالله در نشست سازمان کنفرانس اسلامی در تهران در دسامبر ۱۹۹۷ شرکت کرد: «فضای روابط بسیار خوب و مثبت شده بود. با این که فاصله این دو کشور واقعاً چندان زیاد نیست، حقیقت این است که یک‌دیگر را خوب نمی شناختند. تقریباً ۲۰ سال بود که مقامات دو کشور میزبان یک‌دیگر نبودند. ایران یک باره در‌ها را باز کرد.»

گسل‌های پایدار

با این که اکراه خمینی از عربستان سعودی سال‌ها خفته مانده بود و به نظر بعید می‌‌آمد که با قوتی دوباره سر از خواب بیدار کند، نفوذ نگاه خمینی هم‌چنان در میان تندرو‌های ایران زنده و پابرجا است.

گاوس می‌‌گوید: «مسأله صدور انقلاب به کلی‌ از میان نرفته است. هنوز هستند کسانی‌ که هیچ وقعی به سعودی نمی‌‌نهند و از رویارویی با آن‌ها خشنودند؛ "نیروی قدس"، شاخه ای از سپاه پاسداران که مسوؤل است تا از متحدان ایران در دیگر نقاط دنیا حمایت و پشتیبانی کند. آن ها سعودی‌ها را یکی‌ از دشمنان اصلی‌‌ خود می دانند.»

حمله امریکا به عراق در سال ۲۰۰۳ و ریاست جمهوری محمود احمدی‌ نژاد در سال ۲۰۰۵ از عواملی بودند که روابط دو کشور را پرتنش کردند. مولوی بر این نظر است که حمله امریکا به عراق، لحظه تعیین کننده‌ای بود: «آن جا بود که سعودی‌ها به نقش و دخالت ایران در اوضاع عراق پی‌ بردند. شاه سعود الفیصل در سال ۲۰۰۵ سخنرانی معروفی‌ در سازمان "شورای روابط خارجی‌" (Council on Foreign Relations) کرد که در آن خطاب به امریکایی‌ها گفت شما کل کشور [یعنی‌ عراق] را دو دستی‌ تقدیم ایران کرده اید.»

روابط «ملک عبدالله» که سلطنت خود را از سال ۲۰۰۵ آغاز کرد، با محمود احمدی‌ نژاد بسیار بد بود: «ملک عبدالله، رهبری سنتی‌ است که به احترام و اکرام در روابط میان سران کشور‌ها عمیقاً باور دارد و معتقد است هرگز چنین چیزی را در احمدی‌ نژاد ندیده است. به نظرش، احمدی‌ نژاد شارلاتان است.»

نشست سازمان کنفرانس اسلامی در سال ۲۰۱۲ در مکه، گویای روابط جدید میان دو کشور بود. مولوی می‌‌گوید: «واقعاً لحظه بدی بود؛ ملک عبدالله داشت تلاش می‌‌کرد که نگاه‌ تازه به جهان اسلام را عرضه کند - رنسانسی صنعتی‌ و اقتصادی - ولی‌ احمدی‌ نژاد با اظهارنظرش در مورد "محو اسراییل از نقشه"، تمام سرفصل‌های خبریِ دنیا را ربود. احمدی‌ نژاد و حامیانش در سپاه پاسداران سعی‌ داشتند شخصیت‌های اصلاح طلب و پراگماتیک را که می‌‌خواستند روابط جدیدی با عربستان برقرار کنند، به حاشیه برانند.»

بحران سوریه

با شروع ناآرامی‌ها در سوریه در سال ۲۰۱۱، ایران و عربستان در نقطه مقابل هم قرار گرفتند؛ ایران برای بقای بشار اسد می‌‌جنگید و عربستان سعودی سعی‌ می‌‌کرد تا سقوطش را سرعت بخشد.

عبید می‌‌گوید: «از نظر عربستان، بشار اسد و گروهی که با او حکومت را به دست گرفته‌اند، باید بروند. ولی برای ایران، این یک مساله بنیادین استراتژیک است؛ به این معنا که اگر چنین اتفاقی بیفتد، پروژه مسیانیک یا منجی‌باورانه ایران برای صدور نفوذ خود تا لبنان با شکست روبه‌رو می‌‌شود.»

به اعتقاد عبید، ایران در این پروژه شکست می‌‌خورد: «هیچ زمانی‌ در تاریخ، چه در تاریخ اروپا و چه در آفریقا و آسیا، نبوده که حاکمی که تا این حد به کشور خود ستم کرده باشد، بتواند برای دوره‌ای طولانی قدرت را حفظ کند. نمی‌‌فهمم چرا اسد باید استثنا باشد. فکر کنم دیر یا زود او هم سقوط خواهد کرد.»

آن گونه که مولوی می‌‌گوید، ایران بشار اسد را هم از نظر مالی‌ و هم از نظر ذخیره‌های نفتی‌ کمک کرده و نیروهای حزب الله و سپاه پاسداران را برای دفاع از اسد به خدمت گرفته است.

عربستان سعودی بحران سوریه را با تردید نگاه کرد و در برخورد با آن، ابتکار عمل به خرج داد. گاوس می‌‌گوید: «سعودی‌ها کمی‌ دیر وارد ماجرای سوریه شدند.»

 عربستان چند سالی بود که سعی‌ می‌‌کرد اسد را از رابطه نزدیک با ایران برحذر دارد ولی‌ ناکام ماند. وقتی‌ تظاهراتِ مسالمت آمیز در سوریه، به دلیل واکنش خشونت آمیز رژیم اسد، به جنگی داخلی‌ بدل شد، قطر و ترکیه پیش از عربستان وارد کار شدند. البته سعودی‌ها نیز در اواخر سال ۲۰۱۱ به شدت درگیر شده بودند.

گاوس می‌‌گوید: «سعودی‌ها این را بهترین فرصت برای کاستن از نفوذ ایران در شرق دنیای عرب دانستند.»

نآرامی‌های دنیای عرب، سعودی‌ها را بر آشفته کرده است. مولوی می‌‌گوید: «خط مشی سعودی که بیش‌تر محتاطانه بوده، ناگهان به شدت ماجراجویانه شد.»

 به گفته مولوی، شاهزاده بندر بن سلطان گفته اگر شیعه «حزب‌الله میلییشا» دارد، سنی‌های سوری هم میلیشیا می‌‌خواهند. به اعتقاد مولوی، این استراتژی برای عربستان غیرمعمول است: «البته استثناهایی هم بوده ولی‌ به طور کلی‌، عربستان سعودی همیشه خواهان حفظ وضع موجود بوده است. این که عملاً در سیاست‌ های خود اعلام کنند که قصد دارند حکومتی را بیندازند، کاملاً جدید است. این، ایران و عربستان را در نقطه مقابل هم قرار می‌‌دهد و روابط ‌شان را خدشه دار می‌‌کند.»

به سوی صلح سرد

روابط دو کشور دوباره شروع به تغییر کرده است. به نظر مولوی، «در ایران، رؤسای جمهور اهمیت دارند و تعیین کننده اند حتی اگر قدرت اصلی‌ در دست آن‌ها نباشد چون می‌‌توانند دیدگاه‌ های اصلی‌ را تغییر دهند. وزرای خارجه هم مهم هستند. از وقتی‌ حسن روحانی و جواد ظریف بر کرسی‌های خود نشسته اند، خواسته اند روابط گرمی‌ با ریاض برقرار کنند.»

اگرچه عربستان در ابتدا تن به تماس‌ها و مقدمه چینی‌‌های ایران نمی‌‌داد، شاهزاده «سعودی الفیصل»، وزیر خارجه عربستان سعودی گفته که از دیدار ظریف از این کشور استقبال خواهد کرد (ظریف قرار است به عربستان سفر کند ولی‌ هم اکنون مذاکرات هسته‌ای در اولویت کاری او قرار دارند). به نظر مولوی، ایران و عربستان سعودی باید منازعات خود را با دقت طبقه بندی کنند و کارزار‌های خارجی‌ خود را به کنار نهند.

چه بسا بحران اخیر داعش در عراق موجب شود ایران و عربستان سعودی با مصالحه‌ای سیاسی، مُهر پایانی بر اختلاف سنی-شیعه بزنند و حکومت جدیدی را بر سر کار گذارند که به شکوه‌ ها و گلایه‌ های مشروعِ اهل تسنن، بهتر و کارآمدتر رسیدگی کند.

مولوی می‌‌گوید: «اگر عربستان و ایران همکاری کنند، می‌‌توانند کار‌های فوق‌العاده‌ای انجام دهند. این رابطه تا به حال برای هر دو کشور به یک اندازه تلخ بوده است.»

پیش‌بینی‌ مولوی از روابط آتی، بلند پروازانه نیست: «می‌ توان دید که روابط ایران و عربستان مثل سال‌های ۸۹ تا ۹۷ شود و این راهی‌ است که دو کشور برای دست‌یابی به صلحی‌ سرد پیموده اند.»

از بخش پاسخگویی دیدن کنید

در این بخش ایران وایر می‌توانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راه‌اندازی کنید

صفحه پاسخگویی

ثبت نظر

بلاگ

هتل تک ستاره٬ یادداشت های روزانه زندان (بخش دوازدهم )

۱۰ تیر ۱۳۹۳
عیسی سحرخیز
خواندن در ۱۰ دقیقه
هتل تک ستاره٬ یادداشت های روزانه زندان (بخش دوازدهم )