close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
صفحه‌های ویژه

چشم‌هایش؛ واحد روزنورد: ضارب را به مادران داغ‌دار می‌سپارم

۱۵ تیر ۱۴۰۲
آیدا قجر
خواندن در ۶ دقیقه
سرکوبگر از فاصله ده متری به «واحد روزنورد» شلیک کرد و یک چشم او را گرفت. واحد به ترکیه رفت، می‌خواست قاچاقی به یونان برود، سر مرز اما پلیس او را کتک زدد، اموالش را گرفت و به ترکیه دیپورت کرد
سرکوبگر از فاصله ده متری به «واحد روزنورد» شلیک کرد و یک چشم او را گرفت. واحد به ترکیه رفت، می‌خواست قاچاقی به یونان برود، سر مرز اما پلیس او را کتک زدد، اموالش را گرفت و به ترکیه دیپورت کرد
واحد هم مثل بسیاری از پسرهای دیگر، رویایش فوتبالیست شدن بود. وقتی تحصیل می‌کرد، در تیم فوتبال مدرسه، توپ می‌زد. اما ترک تحصیل، ورود به بازار کار و مشکلات مالی، این رویا را هم از او گرفت
واحد هم مثل بسیاری از پسرهای دیگر، رویایش فوتبالیست شدن بود. وقتی تحصیل می‌کرد، در تیم فوتبال مدرسه، توپ می‌زد. اما ترک تحصیل، ورود به بازار کار و مشکلات مالی، این رویا را هم از او گرفت

احتمالا شما هم با «واحد روزنورد» طی ماه‌های اخیر در رسانه‌ها آشنا شده‌اید. جوانی که یک چشم خود را در همان نخستین ماه آغاز اعتراضات سراسری ۱۴۰۱ از دست داد و یک ماه و نیم می‌شود که ایران را ترک کرده است. او یکی از آسیب‌دیدگان از ناحیه چشم است که می‌خواست قاچاقی از ترکیه به سمت اروپا برود  اما پلیس یونان در مرز زمینی، واحد و همراهانش را گرفت، مورد ضرب‌وشتم قرار داد، تمامی اموال‌شان را اخذ کرد و آن‌ها را به ترکیه برگرداند.

واحد کمتر از دو ماه وقت دارد که از ترکیه خارج شود، وگرنه اقامت قانونی‌اش به پایان می‌رسد و با خطر دیپورت به ایران مواجه می‌شود.

این گزارش، روایتی از زندگی واحد، آسیب‌دیدنش، ترک ایران و روزگار پناهجویی‌ او است.

***

پناهجویی در ترکیه برای آن‌ها که ملیت کرد دارند، به مراتب دشوارتر از دیگر پناهجویان است. در کنار نداشتن حق کار، حق بیمه، حق جابه‌جایی آزادانه در کشور ترکیه، کردها با خشونت‌های مضاعف و خطرات بسیاری مواجه هستند. همان‌گونه کردهای ترکیه نیز تحت فشار به‌سر می‌برند. 

آن‌چه بر «واحد روزنورد» طی ماه‌های اخیر گذشت اما، او را ناچار کرد که ایران را ترک کند، قدم به دنیای پناهجویی بگذارد و خطر زندگی در ترکیه و خروج قاچاقی از مرزهای این کشور را به جان بخرد. اما خروج غیرقانونی، خطر مواجهه با مرزبانان کشورهای دیگر را هم در پی دارد؛ حکایتی سراسر خشونت و آسیب. 

برخی از آسیب‌دیدگان در ترکیه، به انتظار ویزای درمانی یا ویزای بشردوستانه هستند. تعدادی دیگر هم ترجیح می‌دهند ماه‌ها بدون چشم‌اندازی روشن ننشینند و خطر سفری غیرقانونی را به جان بخرند. در این میان، واحد یکی از آن‌ها است که از ۲۰مهر۱۴۰۱ تاکنون، همواره مورد خشونت، تهدید و حتی ضرب‌وشتم پلیس یونان قرار گرفت. پلیس یونان، در کنار اخذ اموال واحد از جمله تلفن و پول‌هایش، مدارک پزشکی و داروهای چشم او را هم گرفت و واحد را به ترکیه دیپورت کرد. اما طی ماه‌های اخیر، چه بر واحد گذشت؟ 

۲۰مهر۱۴۰۱ بود که خیابان‌های شهر «مهاباد»، مثل بسیاری از شهرهای دیگر ایران، پر از دود و آتش و خون شده بود. واحد یکی از معترضانی است که از نخستین روز اعتراضات قدم به خیابان گذاشت، اما آن شب، آخرین شبی بود که او توانست در جمع معترضان باشد. نیروی سرکوبگر ده‌ها ساچمه بر تن واحد نشاند که یکی از آن‌ها کره چشم چپ‌اش را شکافت و او را کور کرد. یک ساچمه دیگر هم به پلک چشم راست واحد برخورد کرد که باعث ضعیف شدن بینایی‌اش شده است. ساچمه‌های دیگر در صورت، گردن و بالاتنه واحد همچنان جا خوش کرده‌اند. 

 

واحد هدف مستقیم شلیک بود

آن شب واحد و رفقایش مثل شب‌های دیگر به خیابان رفته بودند. محل تجمع آن‌ها خیابان «منبع» در شهر مهاباد بود. ساعت ۱۰ شب شده بود و معترضان شعار می‌دادند. نیروهای سرکوبگر هم با گاز اشک‌آور و انواع سلاح‌های گرم، به مقابله برخاسته بودند. 

سرکوبگران، پیاده، با موتور و با خودروهای خود، به سرکوب مشغول بودند. وقتی شروع به تیراندازی مستقیم به سمت معترضان کردند، واحد و دوستانش فرار کردند و به کوچه پس‌کوچه‌های اطراف رفتند. برای سرکوبگران اما، پراکنده شدن جمعیت معترض کفایت نمی‌کرد، به‌دنبال آن‌ها در کوچه‌ها افتادند. 

نیروی سرکوبگر که پوشش یگان‌ویژه داشت و نقاب به صورت کشیده بود، به فاصله ده متری واحد رسید و دست به ماشه برد. صدای شلیک به هوا برخاست. ناگهان جهان مقابل واحد سیاه شد. به زمین افتاد و صورت و بالاتنه‌اش پر خون شد. 

سرکوبگر پس از شلیک مستقیم به واحد، رفته بود و دوستانش از راه رسیده بودند. آن‌ها به سمت جمعیت معترض رفتند و واحد را از محل درگیری دور کردند. واحد در مسیر رسیدن به محلی امن، دو بار بیهوش شد. 

 

یک چشمش را کور کردند، تهدیدها شروع شد 

مهاباد به‌عنوان یکی از مراکز تجمع طی اعتراضات در کنار سرکوب گسترده و شدید، با حضور نیروهای امنیتی در بیمارستان‌ها مواجه بود. روایت‌های بسیاری از بازداشت معترضان و آسیب‌دیده‌ها در بیمارستان وجود دارد. برای همین واحد هم وقتی آسیب دید، ترجیح داد که به بیمارستان مراجعه نکند. 

او می‌خواست برای درمان به «عراق» و اقلیم کردستان برود. اما همان وقت، سپاه پاسداران به محل استقرار نیروهای کرد در خاک کردستان حمله کرده بود؛ برای همین منصرف شد. 

دو روز از آسیب واحد گذشته بود که برای مداوا، راهی «تبریز» شدند. او را یک شب بستری کردند و فردای آن روز، عمل جراحی انجام شد و دیگر او را نپذیرفتند. ساچمه‌ای که به پایین چشم راست واحد برخورد کرده بود نیز، باعث ضعیف شدن آن چشم شده است. 

دکتر «روزبه اسفندیاری»، پزشک هسته‌ای و مشاور «ایران‌وایر»، با مشاهده مدارک واحد می‌گوید: «ساچمه‌ از بخش فوقانی چشم چپ حدود شش میلیمتر وارد کره چشم شده است. یک ساچمه دیگر روی حلقه استخوانی تحتانی، یعنی استخوان زیر چشم چپ قرار گرفته است. سومین ساچمه روی بافت نرم گونه سمت راست، و چهارمین ساچمه روی حلقه استخوانی تحتانی چشم سمت راست قرار گرفته است. ضمن خونریزی چشم چپ، صلبیه چشم پاره و عدسی همین چشم هم از جای خود تکان خورده است؛ یعنی احتمالا شدت ضربه بسیار شدید بوده است. برای تشخیص میزان آسیب شبکیه چشم، لازم به انجام سونوگرافی است.» 

اما مراجعه‌های بعدی واحد به بیمارستان بی‌نتیجه ماند و هربار پاسخ گرفت که هیچ کاری نمی‌توانند برای او انجام بدهند. از سوی دیگر، تهدیدها هم شروع شد. از بسیجی‌های محل، تا آشناهایی که یک روز نان‌ونمکی با هم خورده بودند. آن‌ها هروقت که واحد را در خیابان می‌دیدند، او را تهدید می‌کردند که گزارشش یا خودش را به نیروهای امنیتی خواهند داد. فشارها به قدری بالا گرفت که احساس ناامنی، وجود او را پر کرد و تصمیم به خروج از ایران گرفت. واحد این روزها، به انتظار راه نجات از زندگی پناهجویی نشسته است. 

 

جوانی که از کودکی کار می‌کرد 

واحد روزنورد، متولد ۱۳۸۰ است. پسری که کودکی‌اش در روستا زندگی می‌کرد و بعدتر همراه خانواده‌اش به مهاباد رفت. او آخرین فرزند از خانواده‌ای هفت‌نفری است که از کودکی به کار مشغول بود. وقتی یازده ساله بود، هم درس می‌خواند، هم فروشندگی می‌کرد و هم در معدن سنگ، به کار سخت مشغول بود. 

تامین هزینه‌های تحصیل برای او و خانواده‌اش چنان دشوار شد که واحد ترک تحصیل کرد و از کلاس دهم به بعد، قدم به بازار کار گذاشت. هرچند رفتار معلم‌هایش هم لطمه بزرگی به او وارد کرده بود. 

واحد هم مثل بسیاری از پسرهای دیگر، رویایش فوتبالیست شدن بود. وقتی تحصیل می‌کرد، در تیم فوتبال مدرسه، توپ می‌زد. اما ترک تحصیل، ورود به بازار کار و مشکلات مالی، این رویا را هم از او گرفت. 

چند سالی میشد که واحد آرایشگری می‌کرد، کارش را دوست داشت، اما از وقتی یک چشم او را کور کردند و چشم دیگرش هم ضعیف شد، نتوانست به اشتغال برگردد. خصوصا که مدام هم از بسیجی‌های محل، تهدید می‌شد. کارش را هم از دست داد و معیشت‌اش سخت‌تر از پیش شد. 

 

رفیقش را کشتند، لحظه‌هایش تاریک شد 

ماندگارترین لحظه‌ای که از خشونت‌بارترین سرکوب جمهوری اسلامی در خاطر واحد مانده است، همان لحظه‌ای است که سرکوبگر ماشه را کشید. صدای انفجار، آن سیاه شدن جهان مقابل چشم‌هایش و صدای سرکوبگر که فریاد می‌زد: «برگردید. هیچ کاری نمی‌توانید انجام دهید» ،هنوز هم در کابوس‌ها و بیداری‌های واحد جریان دارد. 

او تا مدت‌ها نه می‌توانست بخوابد، نه غذایی از گلویش پایین می‌رفت. بعضی‌ وقت‌ها به خودکشی هم فکر می‌کرد. آن‌چه را دیده بود و آن‌چه بر سرش آمده بود، نمی‌توانست بپذیرشد. 

واحد رفیقش را که همسایه‌شان هم بود، در همین اعتراضات از دست داد. «محمد احمدی‌گاگش» دوست واحد بود. مادر محمد، پس از کشته شدن عزیزش، هر بار که واحد را می‌دید، او را در آغوش می‌کشید، می‌بویید و می‌بوسید و اشک می‌ریخت. 

می‌گویند واحد همیشه گفته است: «من که یک چشمم را از دست دادم اما ضارب را به مادران داغدار می‌سپارم. آن‌ها بهتر می‌دانند که با او و دیگر ضاربان چه باید بکنند.»

از بخش پاسخگویی دیدن کنید

در این بخش ایران وایر می‌توانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راه‌اندازی کنید

صفحه پاسخگویی

ثبت نظر

اخبار

تایید حکم تبعید و حبس سهند نورمحمدزاده در دیوان عالی کشور

۱۴ تیر ۱۴۰۲
خواندن در ۲ دقیقه
تایید حکم تبعید و حبس سهند نورمحمدزاده در دیوان عالی کشور