متین سجادی- شهروندخبرنگار
بهنظر میرسد در ایام عزاداریهای محرم، برخورد با افرادی که حجاب اجباری را کنار گذاشتهاند، افزایش یافته است. در این گزارش، روایت شهروندان از برخورد آمران به معروف و افرادی که بدون حجاب اجباری در معابر ترددمیکنند را میخوانید.
***
«گفت اگر شال را سرت نکنی مترو را نگه میدارم، من تهدید را جدی نگرفتم و سوار شدم. در واگن بسته شد و این موقعیت هم بهخیر گذشت. چند لحظه از حرکت مترو گذشته بود که زنی از بین مسافران به سمتم آمد و درخواست مامور انتظامات مترو را تکرار کرد. من مبهوت نگاهش میکردم؛ نمیتوانستم واکنشی نشان بدهم و این عصبیاش کرد، دستش را دراز کرد و بند کیفم را کشید، بعد هم لگدی زد و این کار توجه بقیه مسافران به سمت ما برگرداند. مهاجم شروع به مشتزدن به من کرد و در واکنش هلش دادم. از اینجا بود که بقیه به حمایت از من وارد معرکه شدند و او را از من دور کردند. کانون توجه از من برداشته شد و فقط صدای فحاشی آن زن را میشنیدم که در جمعیت محو و کمرنگ شد.»
این تجربه زنی جوان از تجربه سفر در روز عاشورا با مترو، در یکی از مراکز استانها است که آن را برای «ایرانوایر» روایت کرده است. روایات فردی در شبکههای اجتماعی و اخبار رسمی در رسانهها، حاکی از تشدید خشونت و تبعیض علیه زنان، بهویژه با دستاویز عدم رعایت حجاب اجباری از سمت آنها است. این فشارها در هفتههای اخیر و با شروع ایام عزاداری محرم، شکل محسوستری به خود گرفته است.
مهاجم میخواست شیشه تاکسی را بشکند
«زیبا»، زن سی ساله و دانشجو در یکی از شهرهای غرب ایران، به ایرانوایر میگوید: «چند روز پیش از شروع محرم برای انجام کاری اداری به تهران سفر کرده بودم. با تاکسی در ترافیک خیابان شریعتی حرکت میکردیم که موتورسوار مشکیپوشی به شیشه تاکسی زد. چشمدرچشم من دوخت و با اشاره بهم فهماند که باید موهایم را بپوشانم. اهمیتی ندادم. انگار این کفریاش کرد و با شدت بیشتری به شیشه کوبید و اینطور بود که راننده تاکسی هم وارد دعوا شد، اما در حمایت از من.»
به گفته این زن جوان، درگیری کلامی مختصری بین او و موتورسوار مهاجم در گرفت و در نهایت شخص آمر به معروف صحنه را ترک کرده است. زیبا میگوید یکبار دیگر هم در شهر زادگاهش با آمرین به معروف دچار تنش شده، اما در آنجا اثری از حمایت مردم ندیده است: «خانوادهام در استان مرکزی زندگی میکنند و من هم بهرغم فاصله مکانی زیاد و عدم تمایلم به حضور در بافت مذهبی شهر، گاهی به آنها سر میزنم. در آخرین سفرم اما خشونت کلامی بیسابقهای را تجربه کردم که نسبت به حضور دوباره در شهر دلسردم کرد؛ در پیادهرو حرکت میکردم که چند خانم چادری به سمتم آمدند و فریاد زدند که شما مملکت را به گه کشیدهاید و این چه طرز لباسپوشیدن است؟ مردم هم فقط تماشا میکردند و دریغ از یک واکنش همدلانه.»
گفتم من حقوقدانم و نمیتوانید فریبم دهید
«روژین»، پس از انجام چند کار ثبتی از دفتر اسناد رسمی در غرب تهران بیرون آمده و تنها چند دقیقه پیاده رفته تا اینکه چند نفر که به گفته او «گویی کمین کرده بودند»، راهش را سد میکنند: «شال و روسری سرم نبود. آنها چادر مشکی پوشیده بودند و وجنات آنها نشان میداد که احتمالا وابستگی سازمانی با نهادی امنیتی دارند. بعدا متوجه شدم که ون سفید بینشانی پشتیبانیشان میکند و یک مامور مرد هم در چند متری ایستاده بود. با تذکر حجاب بحث را باز کردند و گفتند بهت مشکوکیم و باید گوشیات را تفتیش کنیم. مقاومت کردم و گفتم طبق فلان بند فلان قانون، حق تفتیش بدون حکم قضایی را ندارید. کمی بحث کردند و در نهایت اجازه دادند بروم.»
نگران بروز درگیری در مغازهام بودم
«شهروز» شریک و فروشنده یک سوپرمارکت کوچک در تهران است. او به شهروندخبرنگار ایرانوایر میگوید: «قبل از تاسوعا بود، حدود ساعت ۲۳، یکی از همسایهها که خانم جوانی است با تیپ همیشگی و بدون حجاب آمد تا چند خردهریز برای خانهاش بخرد. همان موقع هم زن و مردی سیاهپوش با فرزندان خردسالشان که از هیات برمیگشتند، وارد مغازه شدند. این صحنه باعث استرسم شد و دوست نداشتم درگیریای بهوجود بیاید. چند نگاه از سر تخاصم را به سمت دختر جوان حس کردم، اما سخنی گفته نشد. دختر زودتر حساب کرد و رفت و تنش سرد شد.»
شهروز که خودش اعتقادات مذهبی دارد میگوید: «خب اینها هم مثل ما آدمند. چرا باید مثلا وقتی ما میرویم شمال هر تفریحی میکنیم، فلان خانم برای یک آبتنی ساده محدودیت داشته باشد؟»
این شهروند باور دارد که با آزاد شدن محدودیتهای اجتماعی، بسیاری از آسیبهای اجتماعی و جرم و جنایتهای جنسی کاهش پیدا میکند: «اولش ممکن است سر لخت زنها برای مردها جذاب باشد، ولی بعد میبینیم همه اینها عادی است. مگر ما مادر و خواهر و اقوام را با چادر میبینیم توی خانه؟ خب اینها هم مث خانواده ما. چه فرقی میکنند؟ مگر باید با دیدن موی کسی تحریک شویم؟»
شاید حجاب قبلا مطالبه مردم بود، حالا دیگر نه
«محمدحسین» را خانوادهای نسبتا مذهبی پرورش دادهاند. او میگوید در بین خویشاوندانش پس از خشونتهای سال گذشته حکومت علیه معترضان، یک نوع گیجی خاص پیرامون باور به حجاب مشاهده میکند: «بزرگترها همچنان شخصا پایبند به حجابند، اما در مورد اینکه آن را یک ضرورت برای همه بدانند، به شک افتادهاند. در گذشته حتی در بین آدمهای غیرمذهبی اطرافم مقاومت شدیدی در مورد حجاب نمیدیدم. حجاب تا چند سال پیش یک مطالبه و هنجار پذیرفتهشده در جامعه بود و مردم هم خیلی مشکلی با برخوردهایی چون گشت ارشاد نداشتند.
پدر همسر من شیرازی است. میگفت قبل از انقلاب در جشن هنر شیرازی تئاتری اجرا شد که صحنهاش پیادهرو خیابان رودکی شیراز بود و تماشاگران در داخل کافه نشسته بودند. شیشه کافه طوری بود که داخل کافه دیده نمیشد، اما حاضرین در کافه بیرون را میدیدند. نمایش هم این بود که دو بازیگر با هم در پیادهرو معاشقه میکردند، تماشاگران از داخل شاهد واکنش مردم کوچه و بازار به صحنه بودند. چیزی شبیه به دوربین مخفی. خب این صحنهها در آن زمان باعث ایجاد حساسیتهای زیادی در جامعه شد که یک واکنشاش هم حساسیت بیشتر قشر مذهبی به حجاب بود.»
محمدحسین باور دارد که حکومت هنوز نمیخواهد مسوولیت سرکوب حجاب پس از ماجرای «مهسا[ژینا]امینی» را بر را بهعهده بگیرد و در شرح چرایی این موضوع ادامه میدهد: «یک نشانهاش این است که در آن فیلم پر حاشیه حمله میکنند به پارک و از زنان بیحجاب فیلم میگیرند و بعد میبینیم صدای خودشان را پیش از انتشار فیلم تغییر دادهاند و میشنویم که موقع حمله ماسک زده بودند. علتش هم این است که آن زن بیحجاب دارد بهخاطر ارزشهایش هزینه میدهد و انتشار تصویر و بازداشت و تحقیر از سوی حکومت قطعا برایش سخت است، اما بعدا سند افتخارش میشود، درصورتیکه مامور میبیند افشای هویتش در نهایت حیات اجتماعی و آبرویش را به باد میدهد و این هزینهای نیست که حاضر به پرداخت آن باشد.»
اوایل تحسین میشدیم، الان متلکها مثل قبل شده
زینب یکی از همراهان جنبش «زن، زندگی، آزادی» است. او میگوید: «اوایل جنبش زن زندگی آزادی که حجاب را برداشته بودیم، برخوردهای همدلانه و مثبتی از سوی مردم شاهد بودیم. از شکلات و گل و یادداشت مهربانانه گرفته، تا لبخند محبتآمیز و علامت وی با انگشت، اما چند وقتی است که همان متلکهای قدیم و همان نگاههای هیز دوباره زیاد شده، بعضا از سمت همان قشر مهربان پارسال؛ گویی با سرد شدن شعله تحولات سیاسی و خلوت شدن حضور معترضین به خیابان، همهچیز در حال فراموششدن است.»
مطمئن نیستم که هنوز به مراسم محرم علاقه دارم یا نه
مستندسازی که در دهه هشتاد شمسی برای پژوهش پیرامون مراسم محرم از زادگاهش، شبهجزیره اسکاندیناوی، مدتی کوتاه به ایران سفر کرده بود، به شهروندخبرنگار ایرانوایر میگوید: «زمانی که شاهد مراسم محرم در ایران بودم نکاتی برایم جالب بود، مثلا اینکه چطور یک غم شخصی به شکلی فیزیکی و جمعی بروز داده میشود؛ اینکه گروهی از مردانی سیاهپوش با شرکت در آیینی جمعی با کمک چیزی شبیه به رقص [زنجیرزنی] و آواز [نوحه] به بیانی مشترک میرسند. مشاهده اینکه آنها از بدنشان بهعنوان ساز در این مراسم استفاده میکنند، روی من تاثیر عمیقی گذاشت. من این مراسم را شبیه به تئاتر یا یک سایکودراما دیدم.»
او با اشاره به این نکته که عزاداران محرم «انگیزههای مختلفی دارند»، میگوید: «یکی از روی اعتقاد و برای عزاداری، یکی برای تعلقات سیاسی و گروهی هم با هدف شفا گرفتن. من در ایران احترام زیادی دیدم و مراسم عزاداری برایم جالب بود، اما یک بار که میخواستم از یک هنرمند زن ایرانی درباره حجاب سوالی بپرسم، از سوی یکی از کسانی که ما را زیرنظر داشت به مشکل خوردیم و حلکردنش زمانی زیادی در آن روز از ما گرفت.»
این مستندساز در پایان گفتوگو میگوید: «نمیدانم همچنان علاقهمند به مشاهده این مراسم از نزدیک هستم یا نه؛ خصوصا اگر واقعا دارند بیشازپیش برای مقاصد سیاسی از آن استفاده میکنند.»
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر