مستندسازی شلیک هدفمند به چشمهای معترضان طی یک سال اخیر، حاکی از برخوردهای مختلف با آنها در خانواده و جامعه است. بسیاری شغل خود را از دست دادهاند و گروهی از سوی خانوادههایشان طرد شدند، یا مورد احترام ویژهتری قرار گرفتهاند.
تبعات از دست دادن چشم یا چشمها توسط قدرت حاکم بر ایران، منظرهای جامعهشناسی بسیاری دارد.اما اینبار در گفتوگو با «آزاده کیان»، استاد جامعهشناسی در پاریس، به بعد دیگری پرداختیم که کمتر مورد توجه قرار گرفته است.
این جامعهشناس، شلیک سیستماتیک به چشمهای معترضان را از زاویه «داغ ننگ»، طبق نظر «اروینگ گافمن» آمریکایی کاناداییالاصل بررسی میکند.
***
آزاده کیان، پیش از موشکافی هدفمندی شلیک سیستماتیک به چشمهای معترضان در اعتراضات سال ۱۴۰۱، به معنای کور کردن معترضان از سوی قدرت اشاره میکند. یعنی همان گرفتن دیدن، از انسانهای معترض به تبعیضها و ظلمهای حکومت: «ندیدن چشم، معانی بسیاری دارد. اینکه افراد را اینطور بهشکل سیستماتیک از دیدن محروم کنند، معانی بسیاری دارد. چون با دیدن فجایع، نابرابریها و ظلم است که جامعه یا فرد، به مقاومت کشانده میشود. آنها میخواهند این دید را بگیرند. "استیگما" یا "داغ ننگی" که وارد میکنند، ایدئولوژیک و سیاسی است. میخواهند به دیگر افراد جامعه بگویند که این معترض را ببینید و بشناسید. در واقع منظور از داغ ننگ، همان دیده شدن است».
داغ ننگی که جمهوری اسلامی بر چشمها میگذارد
این استاد جامعهشناسی، با تاکید بر «سیستماتیک» بودن شلیک به چشم معترضان در جنبش «زن، زندگی، آزادی»، مساله «استیگما» را چنین شرح میدهد: «من میخواهم این موضوع را از نظر "استیگما" مورد بررسی قرار دهم. موضوعی که اروینگ گافمن، جامعهشناس آمریکایی کاناداییالاصل به آن پرداخته است. استیگما را در فارسی "داغ ننگ" ترجمه میکنند و بنا به تعریف گافمن، صفتی است که در زمینه روابط اجتماعی میتواند احترام افراد را در اجتماع از بین ببرد. از طرف دیگر اما این امکان هم وجود دارد که احترام اجتماعی فرد از بین نرود. داغ ننگ یا استیگما، در شرایطی میتواند نشان افتخار هم باشد».
این مساله را میتوان در اظهارات بسیاری از آسیبدیدگان چشمی مشاهده کرد. بسیاری از آنها در صفحههای خود در شبکههای اجتماعی، چشم از دست رفته خود را «نشان افتخار» خواندهاند. اما شماری از آنها هم هستند که در سکوت، بدون آنکه اسمی از ایشان به میان باشد، زخم خود را به دوش میکشند.
در گفتههای برخی از آسیبدیدگان همچنین، به نمونههایی از برخوردهای بسیجیهای محل، یا نیروهای امنیتی اشاره شده است. به طوریکه بهعنوان نمونه، یکی از آسیبدیدگان برای «ایرانوایر» روایت کرده بود در محلهشان از سوی بسیجیهای همان محله، مورد آزار قرار میگیرد. یا نمونهای دیگر که فرد آسیبدیده در مکان عمومی بهخاطر تغییر حالت چشم خود پس از آسیب، مورد شناسایی نیروهای گشت امنیتی قرار گرفته بود.
این دوگانگی برخورد با آسیبدیدگان همان مسالهای است که آزاده کیان به آن میپردازد: «برای مثال کسی که چشمش را در تظاهرات اعتراضی از دست داده است، مجبور میشود آن را بپوشاند یا عینک بزند. بسته به اینکه این فرد در چه مکانهایی رفتوآمد دارد و با چه کسانی کنش و واکنش خواهد داشت، ممکن است با او برخوردهای متفاوتی صورت بگیرد».
این جامعهشناس ادامه میدهد: «نخستین سوالی که از فرد میشود این است که چه اتفاقی برای چشمش افتاده است؟ این سرآغاز دو شرایط متفاوت برای فرد آسیبدیده است؛ پذیرفته میشود یا خیر؟ این احتمال وجود دارد که فرد آسیبدیده بعد از اینکه به این سوال پاسخ میدهد و میگوید که در تظاهرات اعتراضی چشمش را از دست داده، نتواند در بخشهای دولتی یا نیمهدولتی شغلی داشته باشد. احتمالا رفتارها در این مکانها با او رفتارهای خوبی نخواهد بود.در شرایط دیگر و در اجتماعات دیگر، چشمی که از دست داده برای او نشان افتخار خواهد بود. مخالفان رژیم او را بهعنوان قهرمان مبارزه ارزشگذاری میکنند. در واقع مورد احترام بودن شخص، وابسته به اجتماعی میشود که در آن قرار میگیرد».
پروسه غیرانسانی کردن سرکوبگران
تصمیمها و فرمانهای حکومتی را که کنار بگذاریم، با این سوال مهم مواجه خواهیم شد که چه بر سر جامعهای میآید که از دل آن، عدهای به خود اجازه میدهند، چشم دیگری را نشانه بگیرند؟
آزاده کیان این سوال را از این زاویه پاسخ میدهد که شلیککنندگان و بهطور کلی ماموران سرکوبگر، پلیسها و نظامیان عادی نیستند. او معتقد است که آنها در کلاسهای ایدئولوژیک خاص، مغزشویی میشوند: «چنانکه نازیها این کار را میکردند».
هرچند بهنظر میرسد هر آنچه که در کلاسهای ایدئولوژیک رژیم میگذرد، به ایجاد شکافی عمیق میان افراد جامعه میانجامد. همانطور که آزاده کیان دربارهاش میگوید: «در کلاسهای ایدئولوژیک در ذهن این ماموران سرکوب اینطور جا میاندازند که اینها با ما، با مذهب و نظام ما مخالف هستند. برای آنها اینطور جا میاندازند که معترضان با نهاد خانواده و همه ارزشهایی که شما دارید، مخالفند. همه این تفکرات طی آموزشهای زیاد، در این افراد نهادینه میشود».
اما تفاوتها و اختلافها، همه ذهنشویی نیروهای نظام نیست. بلکه به باور این جامعهشناس، جمهوری اسلامی نیروهای خود را از انسانیت تهی میکند: «در واقع در این کلاسها، روند "غیرانسانی کردن" طی میشود. همزمان با مغزشویی، این افراد از خصائل انسانی تهی میشوند. مثل یک ماشین، مطیع کامل میشوند. وقتی فرد از خصائل انسانی تهی میشود، دیگر سوالی هم برایش مطرح نمیشود. خاصیت نیروهای سرکوبگر یگانویژه این میشود که دیگر فکر نمیکنند. میگویند بروید چشمها را نشانه بگیرید، چشمها را نشانه میگیرند. چون به آنها گفته شده که این فرد که به چشمش شلیک میکنی، دشمن درجه یک اسلام و نظام و خود تو است. این پروسه البته خیلی پیچیدهتر از کلاسهای ایدئولوژیک سپاه یا ارتش است. درست مثل اتفاقی است که برای یک داعشی میافتد، یا برای تروریستی که به خودش بمب میبندد و در میان جمعیتی خودش را منفجر میکند. من بین اینها شباهت میبینم؛ کاملا تحتالامر و بدون هیچ فکری».
سلطه بر بدن معترضان؛ پیام جمهوری اسلامی
تحلیل آزاده کیان از پیام مستتر در اقدام جمهوری اسلامی برای گرفتن چشمهای معترضان بر «سلطه بر انسانها»، که خواسته جمهوری اسلامی است، دلالت دارد. او معتقد است: «یکی از مهمترین شیوههای سلطه بر انسانها، سلطه بر بدن آنهاست. جمهوری اسلامی بهرغم همه تلاشهایش نتوانست به لحاظ فرهنگی خود را مسلط کند. بنابراین بیشتر به موضوع سلطه بر بدن فشار آوردند».
به عقیده این جامعهشناس، حجاب اجباری، نمونه بارزی از مالکیت بدن زنان در قدرت جمهوری اسلامی است: «حکومت اسلامی از ابتدا با اجباری کردن حجاب برای زنان ایرانی، اعلام کرد که مالک بدن زن ایرانی است. زنها بهخاطر بچهزایی و تولید نسل برای آنها مرکزیت دارند و بدن زن برای حکومت اسلامی اهمیت خاصی دارد. با این کار حتی مردها را هم از حفظ ناموسشان برحذر داشت و به آنها این پیام را داد که زن ایرانی، ناموس من است».
از سر برداشتن روسریها، نماد بارز این بود که جمهوری اسلامی در تسلط فرهنگی بر همه اقشار جامعه شکست خورده است. آزاده کیان میگوید: «[حکومت جمهوری اسلامی] با افرادی مواجه است که حجاب را برمیدارند و ارکان نظام را زیر سوال میبرند. بنابراین میگویند حالا که فکرت با من نیست، پس بدنت را هم تحت سلطه میگیرم و به چشمت شلیک میکنم».
خصوصا وقتی در کشوری، حقوق فردی و اجتماعی شناخته شده نباشد: «جمهوری اسلامی میخواهد بگوید من مالک همهچیز شما هستم. بهخاطر همین وقتی پلیس تظاهرکنندهها را کتک میزند، کور میکند یا میکشد، فرد در سیستم قضایی کشور بهعنوان یک انسان، هیچ حقی ندارد».
ثبت نظر