سانسور در دهه ۶۰ رادیو
رادیو با موسیقی عجین شده است و جمهوری اسلامی با موسیقی از آغاز مشکل داشت. از یکسو، موسیقی برایشان ابزاری برای ایجاد شور و احساسات و کشاندن مردمی که قرار بود همیشه در صحنه باشند به صحنه بود و از سوی دیگر، فتواهای قرص و محکمی برای حرام بودن آن داشتند.
صدای زنان که از همان اول حرام اعلام شد و هنوز پس از ۴۰ سال چون استخوانی در گلویشان گیر کرده است و نمیتوانند این مشکل را حل کنند. در آن زمان که هفت سال از دوران جدید میگذشت و چند سالی هم بود که هواداران آیتالله خمینی حاکم شده بودند و مخالفین خود را از صحنه خارج کرده بودند.
هنوز بحثِ «با موسیقی چه کنیم؟» در رادیو در جریان بود و یک عده آدم معقول پیشنهادهای نامعقول داشتند مثلا استفاده از صداهای طبیعت و حیوانات بهجای موسیقی البته کمکم بحثها فروکش کرده بود و به موسیقی بهعنوان پیونددهنده بخشهای مختلف برنامه تن داده بودند اما بهطور مستقل فقط سرودهای انقلابی پخش میشد و بس و صدالبته نباید فضای جنگی را هم بیتاثیر دانست.
همانطور که در جستار قبلی توضیح دادم رادیو در آن سالها، میانه دهه شصت، به آهستگی درحالتوسعه بود و کسانی که میتوانستند محتوا تولید کنند اندک بودند. گروه جوان برنامهای به نام «جنگ جوان» راه انداخت که من شدم مسوول پاسخ دادن به سوالات علمی و «محمود گلزاری» که در ادامه داستان ما نقش مهمی پیدا میکند شد مسوول پاسخ به سوالات روانشناسی.
گروه دانش هم راه افتاد و مدیر گروه سیاسی «محمد عرب مازار» با حفظ سمت قبلی مدیریت این گروه را هم به عهده گرفت. او در ماجرای «اوشین» و آنچه توهین به فاطمه زهرا نامیده شد مدیر پخش بود و برای همین مساله دستگیر شد؛ که شرح مفصلش را در جستاری دیگر میآورم.
تقریبا همه برنامههایی که مینوشتم دردسرهایی را ایجاد میکردند اما مسابقه «دانش و هوش» پردردسرتر بود. یک فهرست بلندبالا از خلافهای من تهیه دیده بودند و برای مدیریت رادیو فرستاده بودند که تمامشان مضحک بود اما چندتایی که یادم مانده را ذکر میکنم.
قطعیت خط قرمز رادیو: احمد شاملو
در برنامهای در مورد «رومن رولان»، نویسنده شهیر فرانسوی، چند سوال پرسیده بودیم و در توضیح سوالها در مورد زندگی و آثارش مطالبی گفته شده بود و از او تعریف کرده بودیم. آنها او را با «رولان دوما» که آن زمان وزیر امور خارجه دولت سوسیالیست «فرانس میتران» در فرانسه بود اشتباه گرفته بودند و میگفتند شما از صهیونیستی مثل «رولان دوما» تعریف کردید!
یا در مورد «عصر جدید» چارلی چاپلین که فیلمی در نقد ماشینیسم و الیناسیون غربی است معرفی کرده بودیم که گفته بودند ترویج غربگرایی کردهاید! اما دو مورد بسیار جالب دیگر هم بود.
آن روزها «قیصر امینپور»، (زاده ۲اردیبهشت۱۳۳۸ - درگذشته ۸آبان۱۳۸۶) جزو معدود شاعران جوان مجاز شمرده میشد. وقتی در ۴۸ سالگی براثر بیماری درگذشت بهعنوان چهره ماندگار انتخاب شد و میدانی در تهران منطقه سعادتآباد به نام او شد.
از زمان شاه هم شاعر مجاز «سهراب سپهری» بود اما کموبیش میشد از دیگران هم نام برد بهویژه کسانی که زنده نبودند و درگذشته بودند. مجری شعری از قیصر امینپور خوانده بود و نام شاعر را سوال کرده بود که یکی از شرکتکنندگان گفته بود: «احمد شاملو» مجری هم گفته بود خیر پاسخ نادرست است.
طبیعی بود که به نظر نمیرسید نام بردن اشتباهی از شاملو دردسرآفرین باشد اما ایراد گرفته بودند که: «چرا نام «شاملو» را از رادیو پخش کردید؟» و توضیح من که: «شرکتکننده نام برد و مجری پاسخ داد که نیست» هم قانعشان نکرد و گفتند باید ادیت میکردید و نام شاملو را درمیآوردید. تاکید کردند حتی ناسزا هم به شاملو ندهید او باید بایکوت کامل شود. بر هیچ نویسنده و شاعر دیگری با این قطعیت خط قرمز نکشیده بودند.
اصولا شعر نو و بهویژه شعر سپید شاملویی خیلی بد به نسل جوان تازه انقلابکرده معرفی شده بود. روزی در اتاق یکی از مدیران رادیو چند نفر از آنان جمع بودند و شعر «ابراهیم در آتش» را خیلی بد و ناقص میخواندند و مسخره میکردند.
من که تازهوارد اتاق شده بودم گفتم: «اجازه میدید من بخونم.» کتاب را گرفتم و شروع به خواندن کردم و سکوت تمام اتاق را فراگرفت و تا انتها کسی حرفی نزد و وقتی تمام شد نوعی شرمندگی در فضا ماند و یکی در این میانه گفت: «اشکال شعرهای شاملو اینه که باید خودش راه بیفته دنبال شعراش». بههرروی چه از نظر شکل چه از نظر محتوا با شاملو مشکل داشتند و بس عناد میورزیدند.
در برنامه دیگری که باز به نحوی به قیصر امینپور ربط پیدا میکند، دختران دبیرستان تیزهوشان فرزانگان شرکت داشتند مجری شعری از قیصر امینپور خواند و هیچکس پاسخش را نمیدانست و خود مجری پاسخ داده بود. بعد در بخش دیگری از همان برنامه با همان شرکتکننده مجری شعر «فتح باغ» از کتاب شعرِ تولدی دیگرِ «فروغ فرخزاد» خوانده بود. «آن کلاغی که پرید/ از فراز سر ما/ و فرو رفت در اندیشه آشفته ابری ولگرد/ و صدایش همچون نیزه کوتاهی، پهنای افق را پیمود/ خبر ما را با خود خواهد برد به شهر»
و تا دهان باز کرده بود که: «آن کلاغی...» هنوز «که پریدش» را نگفته بود زنگ زده بودند و گفته بودند «فروغ» و اینها ایراد گرفته بودند که شما مخصوصا میخواهید بگویید دختران دبیرستانی شعر فرخزاد را میخوانند اما با شاعران انقلابی آشنا نیستند.
نقش شهردار سابق تهران در برنامه «دانش و هوش»
اتفاق خوبی که برای این مسابقه افتاد این بود که آقای «محمدعلی نجفی» آن زمان وزیر آموزشوپرورش بود. همین آقای نجفی که این روزها به دلیل ماجرای قتل همسر دومش سروصدای بسیاری به پا کرد و نقلش نُقل محافل شده است.
او مسابقه را شنیده بود یا از طریقی مطلع شده بود. تعدادی ساعت و مبلغ نقدی فرستاده بود تا جدا از جوایز معمول بهعنوان جایزه ویژه به برندگان اهدا شود. نامه بلندبالایی هم نوشته بود و از دستاندرکاران برنامه قدردانی کرده بود.
حالا هر وقت از حراست مرا میخواستند که در مورد مطلب پخششدهای ایراد بگیرند من هم نامه وزیر را برمیداشتم و با خود میبردم و نشان میدادم تا سند برائتم باشد. چه کسی فکرش را میکرد وزیر تحصیلکرده استانفورد بشود قاتل همسر دومش.
خلاصه در آن سالها چون همه نویسندگان و برنامهسازان رادیو را خودی میدانستند هرچند واحد نظارت بر پخش وجود داشت اما تنها واحدی به نام ویرایش بود که دستی سر و روی مطالب از نظر ویرایشی میکشیدند و چون خط من بسیار بد بود همیشه از دستم گلهمند بودند؛ هم واحد ویرایش هم مجریهایی که باید از روی دستخطم میخواندند که خوشبختانه به محتوا کار نداشتند و تنها از نظر شکلی و شیوه نگارشی مطلب را بررسی و اصلاح میکردند.
معمولا قبل از پخش، کنترل ویژهای صورت نمیگرفت تا اینکه ماجرای اوشین و«سالهای دور از خانه» پیش آمد که نزدیک بود سر چند نفر از خودیهای رادیو را به باد دهد. شرح آن ماجرا خود مجال دیگری میخواهد.
برای دیدن اخبار و گزارشهای بیشتر درباره رسانه و خبرنگاری به سایت خبرنگاری جرم نیست مراجعه کنید: www.journalismisnotacrime.com
مطالب مرتبط:
خاطرات مصطفا عزیزی از فساد در صدا و سیما -۱
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر