نیمه شب ١٨ تیرماه ٧٨، در بعد از ظهر روزی که عدهای از دانشجویان دانشگاه تهران در محل سکونت خود در خیابان کارگر شمالی دست به یک تظاهرات کوچک زده و شعارهایی سر دادند، عدهای لباس شخصی موسوم به أنصار حزب الله به خوابگاه دانشجویان حمله بردند. دانشجویان به توقیف روزنامه «سلام» اعتراض داشتند، روزنامهای بر آمده از دوران بسته اطلاعرسانی در ایران که به نوعی مکتب روزنامه نگاری جدید ایران بود. «سلام« نقش مأموران ارشد وزارت اطلاعات را در تدوین قانون مطبوعات جدید ایران با هدف بستن فضای اطلاع رسانی در کشور که عمر آن هنوز به دو سال نکشیده بود، افشا کرد، اقدامی متهورانه که در فضای وحشتی که دستگاه امنیتی طَی دههها إیجاد کرده بود، غیرمعقول به نظر میرسید.
اعتراض معمول دانشجویان اما نه با واکنش این نهاد اطلاعاتی که اکنون در اختیار دولت اصلاحطلب بود که با لشگر شبه نظامی پنهان اما وابسته آنان مواجه شد و از شبانگاه ١٨ تیر تا ٢٣ تیرماه تهران را در بحران فرو برد، عدهای کشته شدند. دهها نفر بازداشت شده و شهر تا هفتهها در کنترل سپاه ثارالله قرار گرفت. متن حاضر به نوع اطلاع رسانی خبرگزاری دولت که آن زمان در اختیار دولت اصلاح طلب محمد خاتمی بود میپردازد.
دود و هیاهو
فضای بیرون مسجد مملو از گاز اشکآور است. صدای همهمه و هیاهو و فریاد، از جنوب دانشگاه هر لحظه قویتر شنیده میشود و اندک دانشجویان باقیمانده در محوطه دانشگاه، همچون لشگری شکست خورده، خونین و مجروح، سراسیمه خود را به داخل مسجد دانشگاه میرسانند.
اینجا و آنجا، دانشجویان زخمی و خفقان گرفته از گاز اشکآور بر روی فرش مسجد خوابانده شده و عدهای از دانشجویان دانشکده پزشکی در حال تیمار آنها هستند. در میان مجروحان، عدهای وضعیت وخیمی دارند و به امکاناتی نیازمندند که اینجا وجود ندارد.
گویی ماجرایی که روز جمعه و از پس حمله به کوی دانشگاه توسط عدهای شبه نظامی پدید آمد و چهار روز تمام دامنه اعتراضات دانشجویان به آن تا به امروز در برخی از دانشگاههای کشور ادامه داشت، به فرجام خود نزدیک میشود.
از بلندگوی دانشگاه، اطلاعیهای به نقل از مصطفی تاجزاده -معاون امنیتی وزارت کشور- خوانده میشود که تنها راه خروج امن از دانشگاه را در کوچک و فرعی شمالی دانشگاه معرفی میکند. مجروحها کول میشوند و تنها چند مجروح بدحال کف مسجد رها میشوند. ولی اسامی آنها ثبت میشود تا بعداً وضعیت و سرنوشتشان پیگیری شود.
قبل از حرکت، دو گزارش مربوط به آتش کشیده شدن سازه نماز جمعه و آتش زدن یک اتوبوس شرکت واحد در خیابان قدس را با تلفن ارسال میکنم، اگرچه امیدی به انتشار آن ندارم.
اما تبیین پشت پرده ماجرای این هر دو اتفاق که بعداً هر دوی آنها به محور تبلیغات علیه دانشجویان تبدیل شد؛ از آن جهت مهم است که عدم انتشار عمومی اخبار دقیق این گونه حوادث، صرفاً کشیدن یک دیوار آهنین بر روی رخدادهایی که میدانی نیست، بلکه انتشار محرمانه این دست از اخبار، کمک بزرگی به وارونه جلوه دادن وقایع از سوی یک دستگاه تبلیغاتی خواهد کرد که ناخوداگاه به عامل مؤثر در سرکوب حقیقت منجر میشود.
مانور خبری روی ماجراهای جعلی
روایتی که از ماجرای اول در رسانههای ایران ثبت شد، چنین تیتری دارد: «دانشجویان جایگاه نماز جمعه را به آتش کشیدند.»
پس از ساعتها مقاومت دانشجویان پشت نردههای دانشگاه تهران در مقابل عده چماق به دست که قصد ورود به دانشگاه را داشتند، سرانجام نیروهای انتظامی پشتیبان شبه نظامیان، صدها کپسول گاز اشکآور را به داخل دانشگاه شلیک کردند.
دانشجویان برای جلوگیری از آسیبهای تنفسی اقدام به روشن کردن آتش در جای جای دانشگاه کرده و تا زمانی که محوطه دانشگاه دست آنان بود، عدهای مراقبت از آتش و جلوگیری از سرایت آن را بر عهده داشتند ولی ساعتی پس از عقب نشینی دانشجویان و خاموش کردن آتشها بود که رادیو اعلام کرد جایگاه نماز جمعه تهران توسط دانشجویان به آتش کشیده شده است و این در حالی بود که فیلم آتشسوزی که از تلوزیون هم پخش شد، به ساعتی اشاره میکرد که محل مورد نظر ساعتها پیشتر از اختیار دانشجویان خارج شده بود.
ماجرای دوم یعنی آتش زدن اتوبوس شرکت واحد از اولی هم ساختگیتر بود.
در گرماگرم مقاومت دانشجویان در دانشگاه تهران برای استراحتی کوتاه و تنفس هوای پاک از گاز اشکآور، از کارت خبرنگاری ایرنا استفاده کرده و از حلقه محاصره دانشگاه خارج و وارد خیابان قدس در ضلع شرقی دانشگاه شدم. این خیابان کوچک، به طور کامل در کنترل نیروی انتظامی بود. خبرنگار و تصویربردار صدا و سیما را دیدم که در چتر امنیتی عدهای لباس شخصی و نیروی انتظامی، وارد ساختمانی در نبش خیابان آیتالله طالقانی شد. به طعنه یادآوری کردم که محل مورد نظر خبری نیست و اگر در پی تهیه تصاویر بکر و ناب میگردد باید به داخل دانشگاه برود. بدون آنکه توقفی کند پاسخ داد: «خبر همینجاست.»
از خیابان، خط سیر او را تا پشت بام تعقیب کردم و وقتی دوربین روی سه پایه مستقر شد، جهت انتخابی برای فیلمبرداری، شگفتیام را بیشتر کرد. در حالی که سوژه خبری درون دانشگاه و پشت دانشکده ادبیات و درختان سر به فلک کشیده دانشگاه از نظرها پنهان بود، لنز دوربین به سمت جنوب غربی و بر روی یک اتوبوس قدیمی ماکیروس پارک شده در حاشیه خیابان تنظیم شد و اندکی بعد در خیابانی که تحت کنترل کامل نیروی انتظامی بود و غیر از ماموران، پرندهای در آن پر نمیزد، آتشی که هر لحظه بیشتر زبانه میکشید سراسر بدنه اتوبوس شرکت واحد را فراگرفت؛ مشخص بود که مواد آتشزایی این شعلهها را میافروزد.
خبر این رویداد ساختگی را بلافاصله تنظیم و به ایرنا ارسال کردم و طبق معمول خبر بر روی خروجی محرمانه ارسال شد. اما ماجرای ساختگی به آتش کشیده شدن اتوبوس شرکت واحد در بخشهای خبری سیمای جمهوری اسلامی، بارها و بارها پخش شد.
تجمع دانشجویان مقابل ایرنا
با انبوهی از دانشجویان مجروح و وحشت زده، سرانجام دانشگاه تهران را ترک کرده و راهی کوی دانشگاه شدیم. در بین راه حوادث این چند روزه را مرور میکردم. قریب به ۲۰۰ خبر و گزارش تاکنون مخابره کرده بودم که تنها معدودی از آنها پس از جرح و تعدیل بر روی خروجی مطبوعاتی ایرنا مشاهده میشد.
حالا رفته رفته دانشجویانی که در این چند روز همراهشان بودم، با اطلاع یافتن از خروجی مطبوعاتی ایرنا نسبت به فعالیت من و دو نفر دیگر از همکاران مشکوک شده بودند. آنها شاهد نحوه اطلاعرسانی ما از حوادث بودند و شاید به همان دلیل حضور همیشگی در کوی، دانشگاه و خیابان، ما را تهدید به حساب نمیآوردند ولی خروجی مطبوعاتی ایرنا چیز دیگر نشان میداد و خشم آنان از این عملکرد، سرانجام آنها را به تحصن در مقابل ساختمان ایرنا کشاند.
صدها تن از دانشجویان در مقابل ایرنا دست به اعتراض زدند و شعارهایی را علیه ایرنا سر دادند. محمد رضا صادق -معاون خبر وقت و مشاور رسانهای امروز دولت- از خبرنگاران ایرنا همراه دانشجویان خواست تا نسبت به دور کردن آنان از محل دست به اقدام عاجل بزنند.
تنها پس از یادآوری خبرهای منتشرشده در روزنامههای اصلاحطلب و توضیح این موضوع که اغلب خبرهای محرمانه ایرنا در آن روزنامهها چاپ شده است، دانشجویان حاضر به ترک محل تحصن خود در مقابل ایرنا شدند.
ورود سپاه و سرکوب دانشجویان
تاریکی شب برای شهر بحران زده تهران، یعنی آرامش. ولی نه برای دانشجویان و اهالی امیرآباد شمالی، همسایه کوی دانشگاه تهران. شب برای اهالی این محل که روزها و شبها پابهپای دانشجویان کتک خورده و گاز اشک آور و فلفل استنشاق کرده بودند، یعنی یک شیفت کاری!
امیر آباد شمالی، شبانه روز در کنترل نیروی انتظامی بود و تنها از بزرگراه جلال آل احمد به بالا، هنوز خیابان در کنترل دانشجویان بود. کسبه محل به دستور نیروی انتظامی تعطیل کرده بودند و دانشجویان برای خرید مایحتاج خود باید به نقاط جنوبیتر میرفتند. با این حال خانه اهالی محل، شبانگاه به آشپزخانه بزرگی تبدیل میشد که برای دانشجویان حاضر در خیابان که از حمله مجدد به کوی نگران بوده و خیابان را به عنوان سنگر اول رها نمیکردند، شام طبخ میکرد و نوشیدنی آماده میساخت.
دستور کار نیروی انتظامی و ضد شورش حاضر در جنوب خیابان، آنگونه که فرمانده آنان با بلندگوی دستی اعلام میکرد، بازگرداندن دانشجویان به داخل و عادی کردن شرایط کوی و خیابانهای اطراف آنان بود ولی ترس و وحشت دانشجویان از مشارکت این نیروها در حادثه شب ۱۸ تیر، یک مانع جدی بر قبول سخن فرمانده میدان بود؛ او از نظر دانشجویان کاملاً غیر قابل اعتماد شده بود.
گزارشهای این همیاری محلی نیز در خبرگزاری دولت سانسور میشد و دلیل آن تحت فشار بودن ایرنا اعلام شد، چرا که این رسانه در جلسات هیات دولت به طرفداری از دانشجویان در خبررسانی متهم شده بود.
شب که از نیمه گذشت و خستگی بر چهرهها نمایان شد، با بازگشت دانشجویان به محوطه کوی، نگهبانان حالا کنترل ورود خروج به کوی را جدیتر میگرفتند.
دانشجویان داخل کوی و در محوطه روبروی سلف سرویس دانشگاه روزنامههای روز را پهن کرده بودند و اخبار و تحولات جنبش خود را جستجو میکردند. تقریباً اتفاقی نبود که در تهران و پیرامون تحولات دانشگاه رخ داده باشد و گزارش آن در روزنامهها چاپ نشده باشد. رضایت از چهرههای آنان نمایان بود.
چشمان معدود خبرنگاران حاضر روزنامههایی که بیپروا اقدام به انتشار مطالب کرده بودند، در دل شب برقی از رضایت و افتخار داشت و از بازتاب نشر اخبار و گزارشها در چهره دانشجویان شادمان بودند.
تور شبانه برای عدهای از خبرنگاران که هنوز از کم و کیف رویدادهای شب حمله، تصویری روشن نداشتند، به راه بود و ساختمانهای نزدیک به در ورودی اصلی کوی و دو ساختمان پشت آنکه از سکنه خالی بود، زمینه تصویری روایت آن حمله مدهش بود که رنج و وحشت آن حمله را با همان بیم لحظه وقوع، روایت میکرد.
خونهای اینجا و آنجا ریخته شده بر کف راهروها، تشکها و پتوها، آثار شکستگی درها و لوازم شخصی دانشجویان، کتابهای و دفترهای پاره شده و بوی سوختگی که هنوز در فضا موج میزد، آثاری بود که دانشجویان آنها را تا آن لحظه حفظ کرده بودند تا هیاتی بیطرف آنها را به عنوان گواه این حمله ثبت کنند. مثل همیشه روایت کوی دانشگاه تهران چهار روز پس از حادثه صرفاً بخت انتشار بر روی خروجی محرمانه ایرنا را یافت.
از آثار به جای مانده از تهاجم ماموران و لباس شخصیها، نمایشگاهی کوچک در مقابل پارک مرکزی کوی تشکیل شده بود. باتوم، زنجیر، چماق و باقی مانده نارنجکهای گاز اشک آور وگاه نارنجکهای عمل نکرده که بر روی آن حک شده بود: Made in USA. تاریخ تولید آنها به قبل از سال ۱۹۷۸ بازمیگشت و بحث پیرامون اثرات مخرب گازهای تاریخ مصرف گذشته توسط عدهای از دانشجویان پزشکی که محل اقامت آنان در کوی تقریباً نابود شده بود جریان داشت.
شب برای دانشجویان آن برهه تنش آلود در کوی دانشگاه تهران، با طلوع خورشید آغاز میشد و در روشنای روز که چشمان بیدار اهالی مراقب کوی بود، آنها فرصت را برای دمی آسودن مغتنم میشمردند و برای ما هم فرصتی بود تا روی چمن خنک کوی کمی استراحت کنیم.
حوالی ظهر، عدهای که همواره از سراسر تهران و دانشگاههای شهرستانها برای بازدید از این نمایشگاه واقعی خود را از میان موانع بسیار به کوی رسانده بودند، آماده حرکت اعتراضی برای خروج از کوی شدند. هدف دانشگاه تهران بود.
تعداد زیادی از فعالان دانشجویی عضو انجمنهای اسلامی، تلاش بسیار به خرج دادند تا آنها را از خروج از کوی بر حذر دارند ولی سرانجام فشار معترضان راه را به خروج میسر ساخت و صدها دانشجو با سرازیر شدن به جنوب خیابان کارگر شمالی به سمت دانشگاه تهران حرکت کردند.
تلفنی مطلع شدم در جلسه شب گذشته شورای امنیت کشور، سپاه اختیار کنترل اعتراضات را به دست آورده است. تلویحاً به اطلاع رساندند که اجازه ندارم همراه دانشجویان تا شعاع مشخصی در یک دایرهای فرضی از مرکز دانشگاه تهران روم. تهدید جدی بود و سپاه برابر اطلاع سردبیر وقت، اجازه تیراندازی به دانشجویان را برای پایان غائله کسب کرده بود.
موج خشمگین دانشجویان که از محاصره دانشگاه تهران و خارج شدن آن از دست دانشجویان به هیجان آمده بود با شعارهای تند از خیابان کارگر شمالی وارد میدان انقلاب شد و با سدی چند لایه از نیروهای انتظامی مستقر در ابتدای خیابان انقلاب برخورد کرد.
حجم بالای نیروهای ضد شورش دانشجویان را به عقب راند و آنها را به سمت خیابان آزادی جهت عکس مقصد آنان (دانشگاه تهران) هدایت کرد. این مسیر همان جهت خطرناک دایرهای بود که خط فرض مجاز نهایی آن، خیابان آذربایجان در نظر گرفته شده بود.
حالا جمعیتی که کمتر میشد دانشجویان را در میان آنان تشخیص داد، شعارهای تند خود را متوجه آیتالله خامنهای کرده و سراسیمه به نقطه انتها نزدیک میشدند. ۱۰ دقیقه مانده به محل برخورد، حالا به سرعت خود را از میان دانشجویان جدا کرده و به محل مزبور رسانده بودم. یگانهایی با لباس خاکی نو، کفشهای کتانی و چماقهایی یک دست تراشیده شبیه دسته کلنگ کف خیابان نشسته و در انتظار معترضان بودند.
بر روی کلاههای خاکی رنگ آنان آرم نیروی زمینی سپاه حک شده بود و این بر واهمه و وحشت وقوع تیراندازی احتمالی در صورت گذشتن تظاهرکنندگان از خط فرضی، میافزود. نیروها قبل از رسیدن جماعت معترض که همهمه گنگ شعارهایشان اکنون به هیاهوی قبل از برخورد تبدیل شده بود خیابان را با خشونت هر چه تمامتر از مردم خالی کردند.
در میان نیروهای عمل کننده و از میان اصوات توام با پارازیت بیسیمهای همراهشان، بارها نام سردار ذوالقدر به گوش رسید و برای چند لحظه خود سردار را دیدم که کلاهی از جنس نیروهایش را بر روی ابروان خود به پایین کشیده بود و چفیهای هم بر گردن داشت.
برای داشتن دید کامل وارد خانهای در حاشیه خیابان شدم و اجازه یافتم تا از پنجره رو به خیابان آن خانه صحنه را ثبت و خبرم را از همانجا ارسال کنم.
از بلندای محل، حالا میشد برخی نیروهای پنهان شده مسلح به سلاح گرم را در کوچه و پس کوچهها و پشتبامهای اطراف دید. که خود را از معرض دید راهپیمایانی که نزدیک و نزدیکتر میشدند، پنهان میکردند.
شدت خشونت اعمال شده با چوب و چماق به میزانی بود که مضروبان را ناتوان از هرگونه حرکتی، کف خیابان ولو میکرد و خون بر کف خیابان جاری میساخت.
تیتر خبر ایرنا بر روی تلکس محرمانه این بود: «نیروی زمینی سپاه تظاهرکنندگان را پراکنده ساخت» خبری که بعداً به عنوان سند دشمنی تهیهکنندگان اخبار دانشجویی ایرنا با نهادهای مقدس جمهوری اسلامی در کیهان و روزنامه قدس به چاپ رسید.
جدال مغلوبه شده بود و نیروی زمینی سپاه به راحتی خیابان را با خشونت هر چه تمامتر پاکسازی کرد و سپس به تدریج با به جای گذاشتن نیروهای مسلح خود در هر ۱۰ تا ۲۰ متر، به سمت کانون درگیریها یعنی دانشگاه تهران در حرکت بود.
حالا با گشتی در شهر میشد فهمید در همه نقاط شهر نیروهای رسمی سپاه با اونیفرم سازمانی و سلاح مستقر شده و هرگز اجازه شکلگیری و برگزاری تظاهراتی دیگر داده نخواهد شد.
مرخصی اجباری و تغییر رویه ایرنا
شامگاهان، شهر دست سپاه ثارالله تهران بود و تنها نقطه ناآرام پایتخت، دانشگاه خواجه نصیر بود. سریعاً خود را به اطراف دانشگاه رساندم و در حالی که به دنبال راه ورود بودم، فوراً برای شرکت در یک جلسه خبری به ایرنا فراخوانده شدم. از پشت نردههای دانشگاه معلوم بود که به صحنه زد و خورد تن به تن دانشجویان با لباس شخصیها تبدیل شده است.
قابل باور نبود. ایرنا که تا آن لحظه افزون بر ۳۰۰ خبر و گزارش خبرنگاران خود را صرفاً بر روی خروجی محرمانه و دوگانه منتشر کرده بود حالا در کنترل نیروهای اطلاعات قرار گرفته بود. پیش از آن تمامی اخبار مربوط به کوی دانشگاه و تحولات دانشگاه از کانال گروه گزارش بر روی خروجی ارسال میشد و اغلب آن هم بر روی خروجی محرمانه منتشر میشد.
در بدو ورود فهمیدم ایرنا و کارکنان فعال در پوشش رسانهای وقایع ۱۸ تیر و اتفاقات بعدی آن متهم به بحرانآفرینی از طریق گزارش لحظه به لحظه وقایع شدهاند و اکنون کار از دست سردبیر مربوطه خارج شده و کامپیوترهای فعال در این امر نیز از اتاق خبر ایرنا در طبقه هفتم به به اتاقی در طبقه پنجم منتقل شده است.
شخصی که خود را ماموری از نهاد امنیتی معرفی میکرد، ریاست جلسه را بر عهده گرفت و به آسیبشناسی اطلاعرسانی کنترل شده ایرنا پرداخت و دست آخر نمره ایرنا را در این وقایع چیزی نزدیک به صفر اعلام کرد.
لحن تهدید کننده او تاکید داشت که برای جبران مافات باید از آن لحظه گزارشهایی مثبت و در داخل مجموعه تهیه شود و فضا برای یک تظاهرات در حمایت از نظام برای روز چهارشنبه ۲۳ تیرماه فراهم آید.
ادبیات دستوری و توهینآمیز مقام امنیتی و خواستههای غیر خبری او، فضای جلسه مذکور را به قدری تحمل ناپذیر کرد که جلسه را ترک کرده برای بازگشتن به خیابان از پلهها بالا رفته تا تجهیزات لازم برای اطلاعرسانی از خیابان را تحویل بگیرم.
نرسیده به میز و تجهیزات، غلامحسین اسلامی فرد -مدیر خبر ایرنا- با یک برگه مرخصی یک هفتهای تشویقی از راه رسید و ضمن شماتت برای ترک جلسه، اطلاع داد که دیگر صلاح نیست در ساختمان ایرنا باشم و لازم است بعد از تلاشهای شبانهروزی برای پوشش اخبار و گزارشهای میدانی، مدتی را استراحت کنم.
باورم نمیشد! رسانهای که سر تا پای مدیران و سردبیران آن با تأیید نهادهای امنیتی، نصب شده بودند و تا آن زمان افزون بر ۳۰۰ خبر و گزارش میدانی را سانسور کرده و صرفاً جهت اطلاع مقامات ارسال کرده، اکنون به درجهای نزول کرده باشد که خبرنگار خود را به دلیل تمکین نکردن به یک پروژه امنیتی–تبلیغاتی خانهنشین کند.
مرخصی یک هفتهای اجباری، چهار روز دیگر هم تمدید شد و پس از آن نیز محل کار من در ایرنا به شیفت شب، تغییر یافت که آن زمان مزیتی محسوب میشد چرا که در هر ۷۲ ساعت، تنها ۱۲ ساعت حضور لازم بود و من فلسفه این برخورد جدید در ایرنا را هرگز به روشنی در نیافتم تا اینکه سه سال بعد، با رفتن فریدون وردینژاد از خبرگزاری ایرنا و با ورود تیم جدید اصلاح طلب متوجه قضایای مربوط به پایانبندی ان دوره مهم از اتفاقات شدم.
اعتراض به «نقش منفی ایرنا در غائله کوی دانشگاه»
پس از جلسهای که ذکر آن رفت، اخبار ایرنا دیگر تماماً بر روی خروجی مطبوعاتی منتشر میشد. اخبار بزرگنمایی شده از آمادگی گروهها و اعلام نظر شخصیتها برای تظاهرات دولتی روز چهارشنبه ۲۳ تیر ماه متمرکز شد و ایرنا حتی فرصت انتشار خبر پایان اعتراضات دانشجویی تیر ماه ۷۸، با سرکوب دانشجویان دانشگاه خواجه نصیر بر روی تلکس محرمانه خود را هم نیافت.
اما ماجرا چه بود؟ از همان روزی که ایرنا به اشغال نهاد امنیتی در آمد، عدهای با هدف بازداشت تنی چند از اعضای فعال در اطلاعرسانی، به این رسانه مراجعه کرده بودند و این مزاحمت همه روزه تا ۱۰ روز ادامه یافت ولی تلاشهای مدیرعامل وقت در هماهنگی با مقامات ارشد نهاد امنیتی، موجب شد تا ماجرای جلب و بازداشت، صرفاً به یک پروندهسازی و انتقال محل خدمت ختم شود.
چند هفته بعد در یک بولتن تحلیل محتوای تهیه شده در دانشگاه امام حسین وابسته به سپاه بر آنچه که «نقش منفی ایرنا در غائله کوی دانشگاه» نامیده بودند، تاکید شد و اخبار و گزارشهایی چون «حمله لباس شخصیها به کوی دانشگاه در ۱۸ تیر« – که نویسنده آن یک خبرنگار زن گروه سیاسی ایرنا بود و به عنوان سند شورای امنیت کشور مورد قبول قرار گرفت – و «نیروی زمینی سپاه تظاهرکنندگان را پراکنده ساخت» به عنوان مصادیقی از دروغپردازی رسانه دولتی در جریان حوادث کوی دانشگاه تهران به دلیل نفوذ عناصر ضد انقلاب، معرفی شد.
روزنامه کیهان و قدس نیز با انتشار گزارشها و تحلیلهایی، خبررسانی ایرنا را پوشش و برنامهای برای تبرئه «آشوبگرانی» خواندند که «در انجمنهای اسلامی و تحکیم وحدت فعال بودند.»
اخبار و گزارشهای آن وقایع به دلیل ساختار دوگانه تشدید شده در دوران اصلاحات، در حصر سانسور اعمال شده ایرنا نماند و سردبیران روزنامهها که تا آن زمان به خط اخبار محرمانه ایرنا دسترسی داشتند، بخش زیادی از آن را در لا بلای اخبار تهیه شده توسط خبرنگاران خود منتشر کردند. چندی پس از این ماجرا، سردبیران روزنامهها به جز کیهان، اطلاعات و جمهوری اسلامی نیز از فهرست مخاطبان اخبار محرمانه ایرنا حذف شدند.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر