close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
بلاگ

چرا برای مشایی کار کردم؟ (۳) / روزنامه نگاری اصلاح طلبانه در ایلنا

۵ اسفند ۱۳۹۵
رضا حقیقت‌نژاد
خواندن در ۶ دقیقه
چرا برای مشایی کار کردم؟ (۳) / روزنامه نگاری اصلاح طلبانه در ایلنا

این سلسله مطالب گزارش تجربه های مطبوعاتی من از سال ۷۷ تا ۹۱ است، یک تیتر جنجالی هم برای آن انتخاب کرده ام که شما را ترغیب کند بخوانیدش، شاید همین تیتر قانع تان کند نخوانیدش. در بخش اول و دوم این مطلب به تجربه های مطبوعاتی ام در یزد پرداختم.

قبل از اینکه بیایم تهران، تجربه «دهاتی» دیده شدن را داشتم. اواسط ۸۶ که با پایان امکان کار مطبوعاتی در یزد، به شیراز رفته بودم، رفتم دفتر روزنامه «خبرجنوب». خبر جنوب، روزنامه پرتیراژی است که تقریبا هیچ استاندارد مطبوعاتی را رعایت نمی کند. دنبال کار بودم. یکی دو بار رفتم و بالاخره گفتند با فلانی صحبت کن. در جلسه ای کوتاه، چند دقیقه ای توضیح دادم که سردبیر روزنامه بوده ام در یزد، روزنامه مان در جشنواره مطبوعات محلی سه چهار جایزه برده، می شود این کار را کرد، آنطور نوشت و خلاصه کلی خودم را تحویل گرفتم و ایده پراندم. مخاطبم پرسید بچه کجایی؟ گفتم سرحدات اقلید. نگاهی به من کرد و گفت می توانیم در بخش آگهی قبول کنیم که رپرتاژ آگهی بگیری. این بخش طبعا برای بچه دهاتی ها نیست ولی از نگاهش و طرز حرف زدنش متوجه شدم چقدر من را اینطوری نگاه می کند. در تهران هم در بدو ورود تجربه «شهرستانی» دیده شدن داشتم.

اواخر سال ۸۷ رفتم تهران. واقعا هم کسی را نمی شناختم، جز چند نفری که در یزد با هم بودیم. با معرفی عماد بهاور رفتم خبرگزاری ایلنا. روزانه چند خبر تنظیم می کردم و اندکی بعد شدم خبرنگار سرویس سیاست خارجی. یک روز در بخش سیاست داخلی دیدم یکی از خبرها کاملا اشتباه منتشر شده است. به دبیر سرویس گفتم، گفت سریع اصلاح کن. اندکی بعد خبرنگار محترم برگشت و دید خبرش اصلاح شده، با خشم گفت چه کسی این کار را کرده، نگاه ها به سمت من چرخید، سمت دیگری را نگاه کردم، با غرولند گفت معلوم نیست از کدوم شهرستان پا شده اومده، خبرهای من رو دستکاری می کنه. این نگاه، رایج بود و هست. همین الان در رسانه های خارج از کشور، خیلی ها از من می پرسند که وقتی ایران بودی، کجا بودی، ما ندیدیم تو را، حتی دوستان عزیزی که لطف دارند به من. معمولا مخالفان که خیلی هم به تهرانی بودن خودشان می نازند، چون ما را ندیده اند و نمی خواستند ببینند، دوست ندارند دیده شویم. اوایل کار ایران وایر برخی به سردبیر گیر می دادند چرا به کسی که معلوم نیست کجاها بوده، اینقدر بها می دهی. اساسا این دعوای دیده شدن و دیده نشدن، بن مایه خیلی از دعواهای رسانه ای است. حالا یک روکش سیاسی هم دارد و فکر می کنیم این جنگ بین مدافع منافع ملی و خائن به منافع ملی است ولی نه! جنگ شخصی بین دو نفر است. بگذریم و برگردیم به ایلنا.

در ایلنا، بیشتر از همه از نسرین وزیری یاد گرفتم که یکی از معتبرترین روزنامه نگاران در حوزه مجلس است. یاد گرفتم دقت و تسلط بر جزئیات چقدر مهم است و شناخت آدم ها و ارتباطات درونی جناح های سیاسی چقدر می تواند به درک رویدادها کمک کند. دوره همکاری با ایلنا خیلی طولانی نبود. روزگاری که خبرنگار سیاست خارجی بودم، تجربه جدیدی بود و معمولا هم بحث داشتم با قشقاوی، معاون فعلی ظریف که آن موقع سخنگو بود. یک بار هم خصوصی گفت برخی از این حرف های تو را قبول دارم، آن بالا سخنگوی وزارت خارجه هستم، اینقدر گیر نده. دانش خوبی در زمینه دیپلماسی نداشتم که جدی گیرش بیندازم ولی خب ایشان سوال های معمولی را گیر می دانست.

دومین تجربه دیپلماتیک من در ایلنا به بعد از حوادث سال ۸۸ مربوط می شود. به ابوتراب فاضل،‌ مدیرعامل ایلنا گفتم می خواهم بروم افغانستان و انتخابات ریاست جمهوری شان را پوشش بدهم. گفت الان بودجه نداریم، گفتم مهم نیست، از جیب خودم می دهم و بعد شما روی حقوق من پرداخت کن. قبول کرد و رفتم هرات، و بعد هم رفتم کابل. در هرات دوستانی را دیدم که آقای علی مزروعی، رییس هیات انجمن صنفی روزنامه نگاران ایران را می شناختند. فکر می کنم یک معرفی نامه هم از ایشان داشتم و یا معرفی شفاهی. در هر صورت خیلی خوب تحویل گرفتند و راهنمایی کردند در کابل چه کنم. در کابل باید به مرکزی برای دریافت کارت مراجعه می کردم. در مسیر رفتن به آنجا، در یک پمپ بنزین، بمب منفجر شد. از سر کنجکاوی رفتم آنجا، یک مامور امنیتی از من مشخصات خواست و کارت ایلنا که به فارسی بود را نشان دادم. خیلی خوش شانس بودم که اندکی فارسی بلد بود و به من حالی کرد که کارم چقدر احمقانه است که بدون مجوز و پوشش امنیتی آمده ام در محل وقوع انفجار.

به محل دریافت کارت رفتم. یک ساعت منتظر ماندم، ناگهان اعلام وضعیت ویژه شد. ماموری گفت بروید پشت بلوک های سیمانی، بعد از یک ساعت، رابطی که قرار بود کارت بدهد گفت فعلا خدمات اداری تعطیل است. روز بعد هم نتوانستم پیدایش کنم ولی چند نفر دیگر را پیدا کردم، حسین فاطمی، عکاس مشهوری که همین روزها هم جایزه بین المللی گرفت و حنیف شعاعی، عکاس و دوست خوبم. با هم چند روز در یک خانه بودیم، یکی دو نفر دیگر هم بودند. در مدتی که در کابل بودم، سعی کردم مرتب اخبار انتخابات را هر طور که شده، برای ایلنا پوشش بدهم. پیگیری هایم برای کارت به جایی نرسیده بود و با توجه به وضع امنیتی کابل کار سختی بود. از طریق سفارت هم پیگیری کردم. یک نفر که گویا به بخش فرهنگی سفارت وابسته بود، دعوتم کرد و رفتم آنجا. جای اینکه مشکل من را حل کند، کلی نصیحت کرد که مبادا در اطلاع رسانی منافع نظام را خدشه دار کنم، حواسم باشد که خدمات نظام را پوشش دهم، آدم مهربانی بود، از اینها که روی پیشانی شان جای مهر است و آرام حرف می زنند، لحنش نه هویج بود و نه چماق، ماست بود، اسمش را هم متاسفانه یادم رفته.

با این وجود، مدیر ایلنا خیلی از کارم راضی بود و وقتی برگشتم، تشویق کرد. سال ۸۳ هم رفته بودم جنوب افغانستان، منتها همراه کاروان های هلال احمر و برای کمک به آوارگان جنگ. وقتی وضع مردم کابل ۸۸ را با وضع آوارگان ۸۳ مقایسه می کردم، خیلی خوشحال بودم که افغانستان دارد در مسیری امیدوارکننده پیش می رود.

پس از برگشت به تهران، بعد از چند روز پیگیر کارهای مالی شدم. حدود ۹۰۰ دلار از جیب پرداخت کرده بودم. آن زمان حقوق ما فکر کنم ۴۰۰ تا ۵۰۰ دلار بود. بعد از یک هفته پیگیری به در بسته خوردم و یک دلار از پول من را ندادند. ایلنا خبرگزاری کار ایران است و مدعی حمایت از کارگران ولی حق خیلی ها را خورده، از جمله این ۹۰۰ دلار من. حالا سنوات و پاداش و بیمه و ... هم به درک. از این تلخی ها که بگذریم، در ایلنا سه تجربه متفاوت داشتم: اول اینکه مامور شدم و رفتم سایت کلمه آقای میرحسین موسوی کار کردم، دوم اینکه خبرنگار ایلنا بودم در ستاد انتخابات وزارت کشور، از جمله در روز انتخابات و سوم اینکه به همراه یکی از دوستان، خبرنگار ایلنا بودم در دادگاه های نمایشی پس از کودتای ۸۸ .... (ادامه دارد)

از بخش پاسخگویی دیدن کنید

در این بخش ایران وایر می‌توانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راه‌اندازی کنید

صفحه پاسخگویی

ثبت نظر

ویدیو

اشرف بهادرزاده قندهاری، بنیانگذار آسایشگاه نوین کهریزک

۵ اسفند ۱۳۹۵
اشرف بهادرزاده قندهاری، بنیانگذار آسایشگاه نوین کهریزک