close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
بلاگ

چرا برای مشایی کار کردم (۴) / تجربه سایت کلمه

۸ اسفند ۱۳۹۵
رضا حقیقت‌نژاد
خواندن در ۶ دقیقه
چرا برای مشایی کار کردم (۴) / تجربه سایت کلمه

این سلسله مطالب گزارش تجربه های مطبوعاتی من از سال ۷۷ تا ۹۱ است، یک تیتر جنجالی هم برای آن انتخاب کرده ام که شما را ترغیب کند بخوانیدش، شاید همین تیتر قانع تان کند نخوانیدش. در بخش اول و دوم به تجربه های مطبوعاتی ام در یزد پرداختم. بخش سوم به تجربه کار کردن در خبرگزاری ایلنا اختصاص داشت.

تعطیلات نوروز ۸۸ تمام شده بود که حمزه غالبی پیام داد می خواهد من را ببیند. حمزه را از یزد می شناختم، انجمن اسلامی دانشگاه آزاد بود و خیلی فعال. گاهی هم دفتر روزنامه خاتم یزد هم را دیده بودیم. شنیده بودم در بخش جوانان ستاد میرحسین موسوی مسئولیت دارد. شنیده بودم برخی دیگر هم خوش شان نمی آید که او مسئولیت دارد، خواهی نخواهی حمزه هم «شهرستانی» بود و فکر کنم از سال ۸۶ آمده بود تهران. کمی با هم حرف زدیم درباره همکاری در سایت کلمه. برگشتم ایلنا و با مدیرمان صحبت کردم، قرار شد برای مدتی بروم آنجا.

دفتر کلمه در میدان هفت تیر بود و در سایت فقط حسین حمیدیا را می شناختم. نشست خبری میرحسین موسوی در روزنامه اطلاعات اولین تجربه کاری ام در سایت کلمه بود، ۱۷ فروردین ۸۸. راستش خیلی خوشم نمی آمد از میرحسین موسوی – هنوز هم اینطور است-، هم از عقاید چپ گرایانه اش، ژست ضداستکباری و حتی نحوه اداره مملکت در سال هایی که نخست وزیر بود، به خصوص بعد از اینکه کتاب «اقتصاد سیاسی جمهوری اسلامی» را خوانده بودم ولی در نشست خبری، آنجایی که به اشاره گفت نیازی ندیده برای ورود به انتخابات از آیت الله خامنه ای اجازه بگیرد، حال کردم. هنوز هم سوای ظلمی که به او شده، شجاعتش در ایستادگی برای هدف را دوست دارم. یک دلیل دیگر توجه ام به موسوی، حضور مهدی کروبی در صحنه بود. از نظر من او قطعا اسب بازنده بود و هیچ دلیلی نداشت که درباره اش شرط بندی شود. آن ایام همراه علیرضا جلالی،‌ عضو سابق دفتر تحکیم وحدت هم به برخی ستادهای اصلاح طلب می رفتم و اینکه همه اصلاح طلبان استخوان دار گرد موسوی جمع شده بودند، از دیگر دلایل توجه بیشتر من به او شده بود.

در سایت کلمه چندان دوام نیاوردم. قرار بود بروم ستاد مرکزی به عنوان رابط ستاد باشم و سایت کلمه ولی شنیدم که ابوالفضل فاتح موافقت نکرده است. فاتح مسئول کمیته رسانه و ستاد تبلیغات میرحسین موسوی بود و خیلی خوش نداشت از سمت هفت تیر که محل جولان خانواده بهشتی بود، کسی در ستاد مرکزی باشد. شاید هم از حمزه غالبی خوشش نمی آمد. من اینقدر نفوذ نداشتم که این چیزها را بفهمم ولی ستاد میرحسین موسوی کلا ستاد فشل و بی تجربه ای بود. سال های طولانی سیاست ورزی نکرده بودند و به ناگاه وارد میدان بزرگی شده بودند. وقتی ستادهای اصلاح طلب شکل گرفت، ستاد مرکزی میرحسین موسوی اندک اندک محو شد، آنها دوروبر موسوی بودند ولی افکار عمومی افراد دیگری را به عنوان نزدیکان موسوی می شناخت. برخی از افراد ستاد بعدا رفتند خارج از ایران و شورای هماهنگی راه سبز را تشکیل دادند که آن هم محو شد. مهم ترین دلیلش هم به نظر من بی تجربگی سیاست ورزی نهادمحور بود. آنها هم یک جوری در میرحسین موسوی غرق بودند؛ اسیر فرد و یکهو پرت شده بودند به یکی از پرتنش ترین فضاهای سیاسی پس از انقلاب ۵۷. کلا در ۸۸ خیلی ها به سیاست و خیابان پرت شدند و هنوز هم جای زخم این پرت شدن بر تن جامعه و سیاست ایران مانده است. نمونه بارز فقدان تجربه سیاست ورزی به نظرم اردشیر امیرارجمند است که از قضا نخستین بار در دانشگاه تهران دیدمش که رفته بودم برای سایت کلمه گزارش تهیه کنم. حقوقدان خیلی معتبر و باسابقه ای است ولی به نظرم درباره سیاست خیلی خام حرف می زد، هنوز هم تغییر مهمی نکرده است.

بعد از مدتی حس کردم کار کردن در سایت کلمه بیهوده است، کار خیلی بی نظم بود و اتاق فکری هم در کار نبود. اگر حسین حمیدیا شبانه روز کار نمی کرد، حتی کارها معمولی هم روی زمین می ماند. برگشتم ایلنا، دنبال کارهای معمولی خودم. در کنارش یک مجموعه مصاحبه برای نهضت آزادی هم انجام دادم. دوست داشتم بیشتر با بچه های نهضت کار کنم ولی عماد بهاور گفت فعلا کار مطبوعاتی کنم، کم خطرتر است. سلسله مصاحبه هایی با ابراهیم یزدی، هاشم صباغیان، علیرضا رجایی و ... انجام دادم که فکر کنم هرگز منتشر نشد. فایل های صوتی اش را هم وقتی بعد از انتخابات خرداد ۸۸، ماموران وزارت اطلاعات یا اطلاعات سپاه، برای پیداکردن و بازداشت عماد بهاور، خانه من را هم گشتند و هرچه بود با خود بردند، از دست رفت. من یک وایت برد هم در خانه داشتم که روی آن سوژه ها را می نوشتم و کارهایم را، کمی از پوسترهای نهضت هم یک بار عماد آورده بود خانه و فکر کنم یادش رفت ببرد. ماموران امنیتی وقتی به خانه من رفته بودند – من مستاجر پدر عماد بودم- ، فکر کرده بودند این مواردی که روی وایت برد نوشتم،‌ نقشه هایی است که عماد بهاور تهیه کرده و گفته بودند اینجا محل آموزش نهضت أزادی است. وایت برد را دو مامور با احتیاط حمل کرده بودند که نوشته ها پاک نشود. اگر اشتباه نکنم ۶ ماه از حکم زندان عماد بهاور هم به خاطر همین وایت برد بود. بعدها مشورت کردیم که بروم یا مکتوب بنویسم و توضیح دهم اینها وسایل شخصی خانه من بوده ولی در نهایت خانم فریده غیرت، وکیل عماد گفت ممکن است شر جدیدی درست شود و نرفتم. عماد بعد از آزادی اش، با کیوان مهرگان و یکی دیگر از دوستانش، صبح ها می رفت استخر. گیر داده بود من هم بروم. فوبیای آب دارم، عماد می گفت بیا با هم برویم که این مشکل هم حل شود ولی حال نداشتم صبح زود بیدار شوم و بروم. مرتب می پیچاندم. آخرش هم هر سه نفری که می رفتند استخر، بازداشت شدند. در واقع عضویت در حلقه استخر آخرین شانس من برای سیاست ورزی بود که از دست رفت.

خب! خیلی رفتم جلو، برگردیم به کار کردن در ایلنا که در آن فضا هیجان انگیز بود. فضا برای خود من هم که بی تجربه بودم، حس خاصی داشت. یادم هست ۱۷ خرداد فاکسی را دیدیم که نشان می داد سپاه به پادگان های بسیج دستور داده که وسایل حمل و نقل را هماهنگ کنند که مردم را ببرند مصلی تهران برای سخنرانی احمدی نژاد. دخالت آشکار بود و غیرقانونی، به روابط عمومی سپاه تهران زنگ زدیم. اول تکذیب کردند ولی وقتی شماره فاکس و جزئیات را گفتیم، قبول کردند و گفتند یک بخشی از سپاه خودسرانه این کار را کرده و برخورد می کنیم. دوست داشتم خبرش منتشر شود ولی گویا مصلحت نبود. همین جدال ها هم هیجان انگیز بود برای من. ۱۸خرداد رفتم مصلی تهران، جلوی در یک جوان خیلی چاق دیدم که کارتن در دست داشت و ساندیس می داد. خیلی آشنا بود، جلوتر رفتم و شناختمش. عضو هیات مدیره سازمان منطقه آزاد کیش بود. سال ۸۷ در کیش دیدمش، می گفتند همکلاسی پسر احمدی نژاد بوده و با سفارش او شده عضو هیات مدیره. گفتم اینجا چه می کند، گفت وظیفه جا و مکان نمی شناسد، پاسخ قانع کننده ای بود. در مصلی وقتی غلامحسین الهام، عضو شورای نگهبان را مردم روی دوش شان جابجا می کردند تا به سن برسد و برای احمدی نژاد سخنرانی کند، با خودم گفتم این اینجا چه می کند، بعد هم جواب دادم وظیفه جا و مکان نمی شناسد ... (ادامه دارد)

از بخش پاسخگویی دیدن کنید

در این بخش ایران وایر می‌توانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راه‌اندازی کنید

صفحه پاسخگویی

ثبت نظر

استان‌وایر

کیوان کریمی، سومین زندانی سیاسی مضروب شده روزهای اخیر در اوین

۸ اسفند ۱۳۹۵
خواندن در ۲ دقیقه
کیوان کریمی، سومین زندانی سیاسی مضروب شده روزهای اخیر در اوین