close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
گزارش

۵۲ روز پس از فرو ریختن «متروپل»؛ خانواده کارگران مینوشهری چشم‌انتظار وعده‌ها

۲۳ تیر ۱۴۰۱
مریم دهکردی
خواندن در ۷ دقیقه
روایت یک شاهد عینی از وضعیت زندگی بازماندگان کارگران مینوشهری «متروپل» را در این گزارش می‌خوانید
روایت یک شاهد عینی از وضعیت زندگی بازماندگان کارگران مینوشهری «متروپل» را در این گزارش می‌خوانید
کارگران مینوشهری متروپل نه بیمه بودند، نه مواجب ثابتی داشتند. پدر «کریم بندری» می‌گوید اگر بشود برای زن و بچه فرزندش حقوقی دست و پا کرد، کمک بزرگی خواهد بود
کارگران مینوشهری متروپل نه بیمه بودند، نه مواجب ثابتی داشتند. پدر «کریم بندری» می‌گوید اگر بشود برای زن و بچه فرزندش حقوقی دست و پا کرد، کمک بزرگی خواهد بود

۴۳ فوت شده، آمار رسمی جان‌باختگانی است که «احسان عباسپور»، فرماندار آبادان در آخرین روز آواربرداری و پس از خارج کردن پیکر «عبدالامیر بهبهانی» در هفدهمین روز بعد از فاجعه فرو ریختن ساختمان «متروپل» اعلام کرد.

در میان اعلام رسمی و شنیده‌ها از تعداد کارگرانی که در متروپل به کار مشغول بودند، تناقض‌ها زیاد هستند. بررسی اخباری که طی بیش از ۴۰ روز گذشته از متروپل آبادان منتشر شده‌اند، اطلاعات چندان دقیقی به ما نمی‌دهد. هنوز هیچ فهرستی از ۹۰ کارگری که گفته شده در روز فرو ریختن متروپل در طبقات این ساختمان مشغول کار بوده یا برای خوردن ناهار به طبقه منفی یک ساختمان رفته بودند، ارایه نشده است. روایت‌ها نیز درباره کارگران جان‌باخته که اغلب ساکنان جزیره «مینو» که حالا مینوشهر خوانده می‌شود، بودند، به اندازه انگشت‌های دست هستند.

کارگران مینوشهر را در آرامستان «جُرف»(یُرف) به خاک سپرده‌اند. این گزارش، روایت یکی از شهروندان آبادان از زندگی بازماندگان شماری از کارگران جان‌باخته است. آن‌ها که جگرگوشه‌های‌شان زیر آوار فساد و ناکارآمدی مقامات شهری، استانی و کشوری جان دادند و حالا با جای خالی آن‌ها و هزار مصیبت ریز و درشت دیگر، تنهای تنها مانده‌اند.

***

می‌گویم: «تبدیل شده‌ای به چشم ما. از مینوشهر بگو! چه دیدی؟» 

راوی می‌گوید: «وارد جزیره که شدم برای پرسیدن آدرس خانه کارگرها، کنار دکه کوچک میوه‌فروشی ایستادم. بعد از سلام و علیک، پرسیدم اسم‌ها را می‌شناسی و لیست اسامی کارگرهای جان باخته را نشان دادم. دست دراز کرد و با اشاره به کوچه روبه‌روی دکه گفت چهار نفر از این‌ها تو همین کوچه زندگی می‌کنند و اسامی را برایم نشانه زد؛ مرتضی ابراهیمی، کریم بندری، امین بحرانی و هاشم بحرانی.»

خانواده کریم بندری

عکسی را ارسال می‌کند. مقابل خانه سیمانی، مردی با مو و ریش سفید نشسته است. سیاهی پیراهنش با سرخی پیراهن دختر بچه‌ای که در آغوش او است، تضاد عجیبی دارد. درِ زنگ زده خانه با پتوی مندرسی پوشانده شده است و دیوارها خاکستری و سیمانی هستند: «تمام خانه‌های توی کوچه، قدیمی و درب و داغان بودند. پُرسان پُرسان به خانه کریم بندری رسیدم. مقابل خانه، پیرمرد سیاه‌پوش غم‌زده‌ای نشسته بود که پدر کریم بود و دختربچه چهار ساله‌ای هم کنارش که بعد فهمیدم دختر کریم است. گفتم برای کمک به شما نیاز دارم که کمی از خود و وضعیت زندگی‌تان بگویید. گفت خدا خیرتان بدهد، من هم با کریم توی ساختمان کار می‌کردم اما آن روز نرفته بودم. بعد از فرو ریختن متروپل، بی‌کار شده‌ام. عروسم مانده است و دختر چهار ساله بی‌قرار و پسر یک‌ ساله‌اش؛ یادگارهای کریم.»

پدر «کریم بندری» همراه با دختر چهارساله او مقابل خانه‌شان
پدر «کریم بندری» همراه با دختر چهارساله او مقابل خانه‌شان

راوی می‌گوید: «خانواده کریم بندری با خانواده پدرش زندگی می‌کنند. خانه‌ آن‌ها مشکل برق و آب بهداشتی دارد و مدت‌ها است کسی به درخواست‌‌شان رسیدگی نکرده است. پدر کریم گفت هر روز عده‌ای از مقامات برای تسلیت و دل‌داری به خانه‌ آن‌ها می‌روند و با یک بغل وعده و وعید برمی‌گردند اما هیچ گرهی از مشکلات‌شان باز نشده است.»

می‌پرسم خواسته‌ آن‌ها چه بود و از پاسخ راوی زبانم بند می‌آید: «کریم و بقیه کارگرهای مینوشهری که در متروپل کار می‌کردند، نه بیمه بودند و نه مواجب ثابتی داشتند. پدرش گفت اگر بشود برای زن و بچه کریم حقوقی دست و پا کرد، کمک بزرگی خواهد بود. من گفتم که یک آدم معمولی‌ هستم و نمی‌توانم این کار را بکنم اما اگر کمک دیگری از من بربیاید، در خدمتم. گفت برق خانه مشکلی دارد که اداره برق گفته است باید ۹۰۰ هزار تومان واریز کنیم تا اشکال برطرف شود. گاز خوراک‌پزی هم نداشتند؛ یعنی داشتند اما ایمن نبود و نشتی داشت و مدام خاموش می‌شد. گفت همین‌ها خواسته ما است، خیر ببینید!»

خانواده امین و هاشم بحرانیان

این خواسته‌ها تنها توسط خانواده کریم بندری مطرح نمی‌شوند، راوی تصویر دیگری ارسال می‌کند؛ تصویر دیوارهای یک کوچه که با بنرهای سیاه عزا و عکس جوانانی که روزی صدای خنده‌ها و حرف‌هایشان توی همین کوچه می‌پیچید، پوشیده شده است. 

هوای کوچه علاوه بر عزا و اندوه، پر از فقر است و محرومیت: «این‌جا خانه امین بحرانیان است. پسر جوان حدود ۱۸ ساله‌ای مقابل در بود و این کودک را در گرمای سر ظهر، با کالسکه توی کوچه می‌گرداند. پرسیدم خانواده بحرانیان را می‌شناسی؟ گفت من برادر کوچک امین هستم و این هم پسر‌ او است. از بس بی‌تابی می‌کند، او را آورده‌ام توی کوچه تا عکس‌های پدرش را از در و دیوار جمع کنند.»

نمای بیرونی خانه «امین بحرانیان»
نمای بیرونی خانه «امین بحرانیان»

راوی می‌گوید امین بحرانیان صاحب دو فرزند است: «یک پسر خردسال که توی تصویر هست و یک دختر ۱۰ ساله. زن و بچه امین هم با خانواده پدرش زندگی می‌کنند. در میان کسانی که ملاقات کردم، هیچ‌کدام خانه مستقل نداشتند. وضع مالی‌ همه نابسامان است. برادر امین هم می‌گفت در ساختمان متروپل کار می‌کرده و حالا بی‌کار شده است. پدرشان بازنشسته‌ است و حقوق بازنشستگی‌ او ماهانه سه میلیون و ۸۰۰ هزار تومان است. وضعیت مالی‌ آن‌ها آن‌قدر بد بود که گفت حتی هنوز نتوانسته‌اند سنگ مزار امین را تهیه کنند. خانواده امین هم درباره بیمه نبودن او و این که همسر و فرزندانش بی‌درآمد و حقوق مانده‌اند، گلایه کردند.»

فرزند کوچک «امین بحرانیان» که بی‌تاب پدر است
فرزند کوچک «امین بحرانیان» که بی‌تاب پدر است

امین بحرانیان تنها فرد خانواده نیست که در فاجعه متروپل جان عزیزش از دست رفته است، او برادر دیگری داشت به نام «هاشم». 

راوی می‌گوید:‌«هاشم و امین با دو خواهر ازدواج کرده بودند. از پدر هاشم پرسیدم چه‌طور می‌توانیم به خانواده شما کمکی بکنیم؟ گفت بگذارید بروم از عروس‌هایم بپرسم. رفت و آمد و گفت این دخترها یک لباس‌شویی و یک اجاق گاز نیاز دارند. روی من سیاه، این وسایل چیزهایی هستند که در خانه همه ما وجود دارد اما این بندگان خدا از ابتدایی‌ترین امکانات یک زندگی عادی محروم هستند. شکر خدا به همت عده‌ای از خیران، سنگ قبر برای امین بحرانیان و بعضی از اقلام ضروری که خانواده‌ها درخواست کردند، تامین شده است.»

خانواده مرتضی ابراهیمی

جان‌ باخته بعدی که راوی به خانه‌اش می‌رسد، «مرتضی ابراهیمی» است. مرتضی کارگر قدیمی پروژه‌های «هلدینگ عبدالباقی» بود. سه چهار سالی با آن‌ها کار کرده بود. جوان و سلامت بود اما زیر آوار فساد، جان شیرین‌ خود را از دست داد. 

راوی می‌گوید: «جلوی خانه مرتضی، پدرش را دیدم که همراه دو مرد سیاه‌پوش دیگر مشغول کندن چاهی برای فاضلاب بود. تسلیت گفتم و از احوال و روزگارش پرسیدم. گفت همراه مرتضی در ساختمان کار می‌کرد. گفت همسر و چهار فرزند مرتضی در خانه آن‌ها زندگی می‌کنند و حالا هزینه‌های زندگی دارد کمرشان را می‌شکند.»

خواسته‌های خانواده مرتضی هم شبیه به همان‌ چیزهایی است که پیش از این سایرین خواسته‌اند؛ حقوق و درآمدی برای خانواده کارگر از دست رفته‌ای که هیچ بیمه‌ای نداشته است: «می‌دانید غصه من از چیست؟ مخارج و معیشت آن قدر برای این خانواده‌ها درد و رنج است که رنج مرگ فرزند را برای این پیرمرد در رده دوم قرار داده است؛ یعنی بیشتر از این که اندوه جان از دست رفته فرزند پشت او را خم کند، غصه بزرگ کردن بچه‌های او و تامین هزینه‌های زندگی دارد پشتش را خم می‌کند. خانه مرتضی ابراهیمی حتی آب‌گرمکن ندارد.»

خانواده طارق قیم

یکی از اولین پیکرهایی که از زیر آوار متروپل خارج شد، پیکر کارگری بود به نام «طارق قیم». او هم از کارگران قدیمی متروپل بود و سال‌ها بدون بیمه در هلدینگ عبدالباقی کار کرده بود. 

طارق در اعتراض به نداشتن بیمه، چند ماه از کار کردن برای پروژه عبدالباقی خودداری کرده اما یک ماه پیش از فاجعه، با وعده بیمه به کار برگشته بود.

روای می‌گوید: «مقابل خانه طارق، پیرمرد خمیده و ریش سفیدی نشسته و زل زده بود به ساختمان نیمه‌کاره روبه‌رو. پدر طارق بود. به محض این که تسلیت گفتم، شروع کرد به های‌های گریه کردن. گفت این زمین روبه‌رو را برای طارق گرفته بودیم و داشتیم خانه‌اش را می‌ساختیم. حالا فقط می‌آیم زل می‌زنم به آن و توانی ندارم که تمامش کنم. پدر طارق خیلی دل‌سوخته است. او را خیلی زود پیدا کرده بودند، چون وقتی فاجعه رخ داد، طارق تازه رسیده بود به متروپل و هنوز وارد طبقات نشده بود. توی بیمارستان از دنیا رفت.»

به گفته راوی، پدر طارق هیچ خواسته‌ای نداشت: «وقتی پرسیدم چه کمکی از ما برای شما برمی‌آید، گفت هیچ، من خودم بنایی می‌کنم الحمدلله. اما از چند نفر دیگر که پرسیدم، گفتند حتی در این هوای گرم، کولر ندارند و یک کولر هم که بعد از فاجعه برایشان آوردند، تا الان دو بار برای تعمیر رفته است.»

راوی در پایان صحبت‌هایش می‌گوید: «همه خانواده‌ها چشم انتظار مانده‌اند برای وعده‌هایی که مسوولان به آن‌ها داده‌اند. همان روزهای اول فاجعه به بعضی خانواده‌ها کارت‌هایی اهدا شد که هر کدام دو میلیون تومان پول داشت. گفته بودند این پول برای سنگ قبر کارگرهای جان باخته است اما این خانواده‌ها آن‌قدر از نظر مالی در مضیقه‌اند که پول برای کفن و دفن و مراسم عزاداری هزینه شد. برای همین، خیلی از آن‌ها هنوز سنگ قبر ندارند.»

کارگران متروپل، از داشتن بیمه محروم بودند. «امید هاشمی»، رییس «انجمن صنفی کارگران ساختمانی آبادان» که تعداد کارگران شاغل در متروپل را حدود ۵۰۰ نفر برآورد کرده، گفته است: «۷۰ درصد از این کارگران بیمه نداشتند و در انتظار دریافت سهمیه بیمه بودند که متاسفانه این ساختمان ریزش کرد.» 

اما بازماندگان برخی کارگران می‌گویند آن‌ها بیمه نبودند و حالا با فوت آن‌ها، خانواده‌های‌شان از یک لقمه نان محروم شده‌اند؛ بی‌فریادرس و تنها چشم به راه وعده‌ها.

ثبت نظر

اخبار

بایدن نام سپاه پاسداران را در فهرست گروه‌های تروریستی حفظ خواهد کرد

۲۲ تیر ۱۴۰۱
خواندن در ۱ دقیقه
بایدن نام سپاه پاسداران را در فهرست گروه‌های تروریستی  حفظ خواهد کرد