close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
گزارش

روایت کودک افغانستانی از سفر قاچاقی به ایران؛ هشت ساعت بدون کفش راه رفتم

۱۷ تیر ۱۳۹۸
شما در ایران وایر
خواندن در ۷ دقیقه
مسافران افغانستانی در سر مرز پاکستان که قاچاقی به ایران می روند.
مسافران افغانستانی در سر مرز پاکستان که قاچاقی به ایران می روند.
مسافران در حال عبور از دره‌ها در خاک ایران.
مسافران در حال عبور از دره‌ها در خاک ایران.
مسافران در حال عبور از دره‌ها در خاک ایران.
مسافران در حال عبور از دره‌ها در خاک ایران.
مسافران افغانستانی در یکی از دره‌های ایران.
مسافران افغانستانی در یکی از دره‌های ایران.
استراحت‌گاه مسافران افغان در میانه راه
استراحت‌گاه مسافران افغان در میانه راه
پیکر یکی از شهروندان افغانستانی که در راه قاچاق ایران جان باخته و پیکرش در همانجا مانده.
پیکر یکی از شهروندان افغانستانی که در راه قاچاق ایران جان باخته و پیکرش در همانجا مانده.

زهرا مردانی - شهروندخبرنگار

«از بم تا تهران بدونی کفش آمدم. دو شب پیاده‌روی داشت که بدون کفش راه رفتیم. بقیه با ماشین آمدیم که در یک پژو ۱۷ نفر بودیم.»

این بخش از صحبت‌های «فضل‌احمد»، کودک ۱۶ساله‌ افغانستانی است که دو سال قبل به‌صورت قاچاقی به ایران آمد و حالا در تهران کارگر ساختمانی است.

او که در افغانستان دانش آموز سال هفتم بود، به دلیل فقر و تنگدستی خانواده‌اش، در  ۱۴سالگی مجبور به ترک مدرسه می‌شود. فضل‌احمد پس از ترک تحصیل، برای کار و پیدا کردن درآمد برای خود و خانواده‌اش تصمیم می‌گیرد از راه قاچاق به سمت ایران حرکت کند. هر چند خانواده‌اش به رفتن او راضی نبوده و تا رسیدن او به تهران نگران بودند. آن‌ها دلهره داشتند از این‌که مبادا پسر نوجوان‌شان در مسیر با گلوله‌ سربازان ایرانی یا دزدان و راه زنان کشته شود.

حالا فضل‌احمد می‌گوید: «ولایت نیمروز پر است از قاچاق‌برانی که در انتظار شکار شهروندان افغانستانی، بهویژه کودکان نشستهاند تا آنها را با وعده‌های دروغین، به گونه قاچاقی به ایران بفرستند و از اعضای خانواده یا دوستانشان پول دریافت کنند. بیشتر کودکانی که از خانه‌های خود فرار می‌کنند و برای رفتن به مرز می‌روند، به محض این که به چنگ قاچاقبران میافتند، بدون داشتن همراه یا اجازه خانواده‌هایشان، قاچاقی به سوی ایران فرستاده میشوند.»

فضل احمد دو سال قبل با حدود ۲۰۰ شهروند دیگر افغانستانی تصمیم می‌گیرد دل به دریا بزند و راهی ایران شود. پس یکی از روزها، ساعت ۱۱ صبح سوار یکی از تویوتاهایی می‌شود که توسط قاچاقبران به‌سوی مرز پاکستان حرکت می‌کنند.

به صورت معمول، قاچاقبران در هر خودروی تویوتا بین ۳۵ تا ۴۰ نفر را سوار می‌کنند: «در داخل سیت موتَر، بغل دست راننده چهار یا پنچ نفر را می‌نشانند.» او می‌گوید قاچاق‌بران از او جداگانه پول گرفتند چون خطر پایین افتادن از آن جا وجود ندارد. اگر هم هوا سرد باشد، کسانی که داخل سیت هستند، احساس سرما نمی‌کنند.

در مسیر پاکستان، یکی از خودروهای حامل مسافران افغانستانی با خودروی دیگری تصادف می‌کند که در نتیجه آن، ۲۲ مسافر افغانستانی کشته می‌شوند. قاچاق‌بران دیگر اما بدون توجه به این حادثه، به مسیر خودشان ادامه می‌دهند.

مقصد تویوتوها، منطقه‌ای است که گروه «طالبان» آن جا را در اختیار گرفته است. آن‌ها با قاچاق‌بران انسان در ارتباط و تبانی هستند. مسافرانی که در قلمرو تحت کنترل گروه طالبان قصد عبور از مرز و در نهایت رسیدن به ایران را دارند، بدون هم‌کاری این گروه هرگز به خاک ایران نخواهند رسید. طالبان بابت عبور دادن هر مسافر، پنج هزار تومان پول می‌گیرد. مسافران، قاچاق‌بران و طالبان نام این مبلغ را «صلاحی» گذاشته‌اند.  

مسافران افغانستانی سپس توسط قاچاقبران پاکستانی به «مرز مشکل» منتقل می‌شوند. این آخرین نقطه‌ای است که مسافران باید تلاش دوباره‌ای برای رسیدن به مرز ایران داشته باشند.

فضل‌احمد می‌گوید: «ما را شب از مرز مشکل حرکت دادند. حدود ۱۸ ساعت از کوه و دره راه رفتیم تا از مرز ایران رد شدیم و به سراوان رسیدیم. باز یک شب در سراوان ماندیم چون مسافران  ۱۸ ساعت پیاده راه رفته بودند وهیچ کس توان راه رفتن نداشت. بعضی‌ها از پای مانده بودند و راه رفته نمیتوانستند.»

در سراوان مسوولیت انتقال فضل‌احمد و همراهانش را قاچاق‏بران ایرانی برعهده می‌گیرند. آن‏ها از شهروندان بلوچ بوده‌اند که باید آن‌ها را به مقاصدی چون اصفهان، قم و تهران می‌رساندند.

خودروی قاچاق‌بران ایرانی هم دقیقا همان مدل تویوتاهایی بوده است که از لب مرز به سوی شهر بم حرکت می‌کنند. اما باز هم همان داستان مرز نیمروز در ایران  تکرار می‌شود؛ جابهجا کردن ۳۵ تا ۴۰ مسافر افغانستانی در هر تویوتا: «قاچاقبران ایرانی خیلی فحش میدادند. بچه‌های هم سن من و حتی کوچکتر از من زیاد بودند. قاچاقبران با مشت و لگد آنهایی را که در ماشین بالا شده نمی‌توانستند، می‌زدند و فحش میدادند که افغانی کثافت بالا شوید وگرنه شما را همین جا رها می‌کنیم.»

پس از حرکت و رسیدن به شهر بم، به مدت یک روز در این شهر توقف می‌کنند. سپس راه می‌افتند به‌سوی مقصد نهایی خود تهران. شب هنگام که مسافران از روی تپه‌ها پیاده به سوی مقصد در حرکت بودند، یکی از کفش‌های فضل‌احمد پاره می‌شود. از این‌جا به بعد او مجبور است که بدون کفش هم‌گام با دیگر همراهانش به مسیر ادامه دهد.

این پسر افغانستانی می‌گوید یکی از بدترین خاطراتش از سفر قاچاقی در خاک ایران همین اتفاق بوده است. چون در مسیر، دست یافتن به کفش غیرممکن بوده و قاچاقبران هر لحظه به او هشدار می‌دادند که اگر از دیگران عقب بماند، خوراک گرگ‌ها یا گرفتار دزدان خواهد شد: «از منطقه بم تا تهران بدون کفش آمدم. دو شب پیاده‌روی داشتیم که بدون کفش راه رفتم.»

از آن جایی که سن فضل‌احمد و چند تن از همراهان دیگرش نسبت به بقیه کمتر بوده است، قاچاق‌بران او و چهار کودک دیگر را در صندوق عقب «پژو» پنهان می‌کنند و بقیه مسافران را روی صندلی و جلوی پای مسافری که کنار راننده می‌نشیند، جا می‌دهند.

به گفته فضل‌احمد، نبود هوا و اکسیژن کافی در صندوق عقب پژو، آنها را از نفس انداخته بود: «نزدیک بود خفته شویم. نفس گرفته نمی‌توانستیم. قاچاقبر گفته بود که هر قدر سرتان فشار آمد، نباید صدای خود را بکشید وگرنه ماشین گشت می‌گیرد. آخر مجبور شدیم با مشت به صندوق عقب بزنیم تا راننده فهمید و ماشین را در یک گوشه نگه داشت. آمد صندوق عقب را باز کرد و خیلی ما را فحش داد و گفت اگر دوباره این کار را کنید، شما را همین‏جا رها میکنم.»

مسیر سفر  ۱۴ روز به درازا کشید. در نهایت آن‏ها پس از دو هفته به تهران میرسند. قاچاق‌بران مسافران را به یکی از خوابگاه‌ها منتقل می‌کنند و منتظر دوستان یا فردی از اعضای خانوادههای مسافران میمانند که قرار بوده پول قاچاقچی را بیاورند و مسافران را از خوابگاه نجات دهند. نبود آب و غذای کافی در خوابگاه از یک سو، بد رفتاری مسوولان خوابگاه از سوی دیگر، فضای زندگی را برای مسافران وحشتناک کرده بود: «برخورد قاچاق‌بران خیلی بد هست. در خوابگاه آب و نان را خیلی گران می‌فروشند. کسانی که از سه روز زیادتر میماندند  را با شیلنگ میزدند و می‌گفتند به دوستان‌تان بگویید زود پول آماده کنند.»

فضل‌احمد می‌گوید پسرعمویش که چند سال در ایران مشغول کارگری بوده است، مبلغ سه میلیون تومان را به قاچاق‌بران می‌دهد و فضل‌احمد را از خوابگاه آزاد می‌کند: «یکی از قاچاقبرها به پسرعمویم گفت پول را در فلان جای بیار، ما پسر عمویت را می‌آوریم. قاچاقبر گفت اگر کوشش کنی که با مامور بیایی یا ما را کلک بزنی، فضل احمد را می‌کشیم. باز من را با ماشین برد و در یک جا ماشین را نگه داشت. یکی از قاچاق‏برها که قبل‌تر از ما رفته بود، زنگ زد و گفت گوشی را بده با پسرعمویش صحبت کند. وقتی پسر عمویم مطمئن شد که من را آوردهاند، پول را به قاچاقبر داد و من را آزاد کرد.»

او حالا دو سال است که در تهران کارهای ساختمانی انجام می‌دهد. به دلیل سختی‌های زیادی که در راه قاچاق تحمل کرده است، می‌گوید قدم زدن در این مسیر از خودکشی هم بدتر است: «هر کس قاچاقی به ایران می‌آید، مرگ را به جان می‌خرد. هر لحظه ممکن است که ماشین تصادف کند، در راه از پای بماند، نصیب گرگ‌ها شود یا هم از بالای کوه به پایین بیفتد. در مسیر راه، دزدان هم هستند که مسافران افغانستانی را میگیرند و در بدل آزادی آن‌ها، از خانواده‌هایشان ۵۰ تا ۶۰ میلیون پول طلب می‌کنند. اگر خانوادهها پول نفرستند، گروگان‌ها را میکشند.»

 

شما هم می‌توانید خاطرات، مشاهدات و تجربیات خود از قاچاق انسان، پناهندگی و مهاجرت به اشتراک بگذارید. اگر از مسئولان دولتی یا افراد حقیقی و حقوقی که حق شما را ضایع کرده‌اند و یا مرتکب خلاف شده‌اند شکایت دارید، لطفاً شکایت‌های خود را با بخش حقوقی ایران وایر با این ایمیل به اشتراک بگذارید: [email protected]

مطالب مرتبط:

مسیر محمد جان از افغانستان تا تهران؛ پای دوستم قطع شد

«چهار نفر از دوستانم با شلیک ماموران مرزی کشته شدند»

یک مسافراز افغانستان: مجبورم قاچاقی به ایران بروم وگرنه خانواده‌ام گرسنه می‌مانند

روایت نوجوان افغان از سفر قاچاقی: ۱۵روز تشنه و گرسنه در راه بودیم

جنازه های دختر، داماد و نوه‌هایم در آب های ترکیه پیدا شدند

روایت یک کودک ۱۱ ساله افغانستانی از قاچاق کودکان به ایران

قاچاق انسان در کردستان ایران؛ سیم خاردار، قایق بادی و صندوق عقب

قاچاق انسان در کردستان ایران؛ آن طرف سیم‌های خاردار

قاچاق انسان در کردستان ایران؛ مهاجرت نیمه‌تمام

قاچاق انسان در کردستان ایران؛ از کار قاچاقی تا مهاجرت قاچاقی

قاچاق انسان در کردستان ایران؛ ۳ سال قاچاق انسان برای پرداخت بدهی

قاچاق انسان در کردستان ایران؛ هورا، زنی که قاچاقچی آدم بود

سفرنیمه تمام؛ روایت نوجوان افغانستانی از ردمرز در ایران

گفت و گو با عباس، کودکی که شش بار قاچاقی سفر کرده

داستان سفر قاچاقی کودک ۱۵ ساله افغانستانی به ایران

خانواده‌ای با شش کودک درمسیر قاچاق

عبور قاچاقی از مرز ایران؛ داستان محمدبابر کودک ۱۵ ساله افغانستانی

از بخش پاسخگویی دیدن کنید

در این بخش ایران وایر می‌توانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راه‌اندازی کنید

صفحه پاسخگویی

ثبت نظر

استان‌وایر

لغو کنسرت با دستور عقیدتی سیاسی ارتش

۱۷ تیر ۱۳۹۸
خواندن در ۱ دقیقه
لغو کنسرت با دستور عقیدتی سیاسی ارتش