close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
گزارش

کودک افغانستانی با جیب خالی به تهران رسید

۴ مرداد ۱۳۹۸
ایران وایر
خواندن در ۷ دقیقه
علی، نوجوان افغانستانی مسیر خوفناک پناه‎جویی‌ خود را برای ما تعریف کرد و از رفتار توام با خشونت و تحقیرآمیز قاچاق‏برانی که بعضی از آن‌ها پاکستانی هستند، حرف ‌زد
علی، نوجوان افغانستانی مسیر خوفناک پناه‎جویی‌ خود را برای ما تعریف کرد و از رفتار توام با خشونت و تحقیرآمیز قاچاق‏برانی که بعضی از آن‌ها پاکستانی هستند، حرف ‌زد

«علی» فقط ۱۴سال داشت که سفر قاچاقی از افغانستان به ایران را تجربه کرد. او در گفت‌وگو با «ایران‎وایر»، از سختی‌هایی روایت می‌کند که در مسیر راه تحمل کرده است. حالا می‌گوید که اگر به روز اول سفرش برگردد، حاضر نیست نه آن سختی‌ها را تحمل کند و نه چنان تجربه‌ای را داشته باشد.

او در تهران کارگر ساختمانی است و از وضعیت نامطلوب کار و گرانی‌ها هم شکایت دارد. در یکی از ساختمان‌های نیمه کاره تهران به دیدار علی رفتم. او از ولایت‌های جنوبی افغانستان است و سه سال قبل برای رسیدن به ایران، از خانه پدری خود فرار کرده است.

می‌گوید در افغانستان دانش‎آموز بوده است اما تصمیم خوهرزاده‎اش برای سفر قاچاقی به ایران، او را هم وسوسه می‌کند تا قید درس و خانواده را با هم بزند. علی مقداری پول از دوستان خود قرض می‌کند و پنهانی از خانواده‎اش به ولایت «نیمروز» می‌رود؛ جایی که شهروندان افغانستانی از آن‎جا راه قاچاق ایران و حتی کشورهای اروپایی را در پیش می‎گیرند. قاچاق‎چی به آن‌ها گفته بود در ازای نفری دو میلیون تومان، آن‌ها را به تهران خواهد رساند.

علی یک روز در نیمروز می‌ماند و از ترس این که مبادا خانواده‌اش او را پیدا کنند و برگردانند، فردای همان روز با ۳۶ مسافر دیگر سوار خودروی «تویوتا»، به سمت مرکز پاکستان حرکت می‌کند. هم‌زمان پنچ تویوتا دیگر که هرکدام بین ۳۵ تا ۴۰ مسافر افغانستانی را در خود جای داده بودند، با آن‌ها حرکت می‌کنند: «ما که از خانه حرکت کردیم، دو نفر بودیم. در نیمروز مسافر زیاد بود. ما را سوار تویوتا کردند. نصف روز راه بود تا مرز افغانستان و پاکستان. در آن جا پوسته "طالبان" بود. شب آن جا ماندیم. طالبان از ما پول هم گرفت.»

اما آن‌ها در نخستین روز سفر به‌سوی مرز ایران، اسیر دزدهای پاکستانی می‌شوند: «تازه در خاک پاکستان وارد شده بودیم. دشت خیلی گردوخاک داشت. راننده ما پاکستانی بود. نمی‎دانم که با دزدان دست داشت یا اتفاقی سر راه ماشین ما را گرفت. دزدان هفت نفر بودند. سه نفرشان لباس پلیس پاکستان به تن‌شان بود. ما را بردند در یک مخروبه، تهدید کردند و گفتند هرچه پول دارید بیاورید بیرون. مسافران خیلی ترسیده بودند و ما هر چه پول داشتیم، همه را به آن‌ها دادیم.»

اما دزدان مسلح تنها به گرفتن پول مسافران افغانستانی بسنده نمی‌کنند؛ آن‌ها را کتک می‌زنند و سایر اموال‌شان را هم می‌برند:«یکی از مسافران گفت شما همه پول ما را گرفتید، باز چه می‎خواهید؟ حرفش هنوز تمام نشده بود که او را با قنداق تفنگ زدند. خیلی لت و کوب کردند. همه را تلاشی کردند و تلفن و وسیله‌های کارآمد ما را گرفتند. لباس‎های ما را تکه می‎کردند. پول، تلفن و حتی لباس‌های خوبی که داشتم را گرفتند. حتی همان‎قدر پول نداشتم که آب بخرم. وقتی ما را رها کردند، به راه‎مان ادامه دادیم تا شب در نزدیک مرز ایران رسیدیم.»

وقتی به مرز می‌رسند، قاچاق‎بران به آن‌ها می‌گویند وضعیت مرز چندان خوب نیست. به همین دلیل، سه روز آن‌ها را در خاک پاکستان نگه می‎دارند. نبود آب و غذای کافی و گذراندن شب و روز در تپه‌ها و صحرای خشک، آن هم بدون داشتن چادر یا سر پناه، کار ساده‌ای نبوده است: «پاکستان سه روز ماندیم. قاچاق‎برهای پاکستانی خیلی بی‎رحم و سنگ دل بودند. اصلأ رحم نداشتند. نه آب می‎دادند، نه غذا. از ما برای خوابگاه پول می‎خواستند. در نیمروز قاچاق‎بر گفته بود که تمام مصارف‎تان سر ما است و تا به تهران نرسیدید، حتی یک ریال هم از شما نمی‎گیرد کسی.»

شب سوم اما قاچاق‌برها به آن‌ها دستور حرکت می‌دهند. ۵۰۰ پناه‌جوی افغانستنی که بیش‌تر آن‌ها را کودکان تشکیل می‌دادند، به سوی کوه «مشکل» که نقطه مرزی میان پاکستان و ایران است، حرکت می‌کنند: «تقریبأ ۵۰۰ نفر بودیم. قاچاق‎بر ما را از زیر یک کوه عبور داد. ساعت ۱۲یا یک شب بود که تشنه و گرسنه حرکت کردیم. از داخل درهای کلان می‎بردند. تا ساعت چهار بعدازظهر پیاده راه رفتیم. بعد تا تاریکی شب در آخر یک دره منتظر ماشین نشستیم.»

علی، عبور از مرز را با «خودکشی» مقایسه می‌کند: «خیلی به سختی از مرز رد شدیم. به خاطری که از کوه بالا می‎رفتیم، آب وغذا هم زیاد با خود گرفته نتوانستیم. چون بار ما سنگین می‎شد و پول هم نداشتیم. قاچاق‎برها گفته بودند که فقط سه ساعت پیاده‎روی دارد. در یک دره کمی آب از داخل سنگ بیرون می‎آمد، از آن آب نوشیدیم اما غذا نبود.»

خودروهای تویوتا در تاریکی شب سراغ آن‎ها می‎روند. قاچاق‎بران پاکستانی، مسافران افغانستانی را به قاچاق‎بران ایرانی تحویل می‎دهند. هنگام حرکت از نیمروز به آن‎ها گفته شده بود که هنگام دست به دست شدن بین قاچاق‎بران، باید هرکس نام قاچاق‎بر افغانستانی خود را بگوید تا همکاران ایرانی و پاکستانی‌، آن‎ها را تشخیص دهند. چون اگر اتفاقی برای هر یک از مسافران می‎افتاد، مشخص می‌شد کدام  قاچاق‎بر مسوول او بوده است. علی می‌گوید مردی به نام «لطیف» او را تحویل گرفته و به سمت خوابگاه «ساروان» برده بود.

خوابگاه ساروان، محل توقف مسافرانی است که مرز مشکل را پشت سر گذاشته و نیاز جدی به استراحت و آب و غذا دارند. اما علی می‌گوید خوابگاه فرق چندانی با کوه مشکل نداشت: «نفری ۲۰ هزار تومن خوابگاه می‎گرفت، آب و نان هم نمی‎داد. باید خود ما می‎خریدیم؛ آن هم به قیمت چندین برابر.»

آن‌ها دوباره برای رسیدن از ساروان به شهر بم، ماشین عوض می‌کنند. قاچاق‎برها علی و همراهانش را در راهروها و داخل صندوق چمدان‌های اتوبوس‌ها جا می‌دهند: «از خوابگاه ساروان ما را داخل ایران پژو سوار کردند. پنچ نفر را داخل صندوق عقب انداخته بودند. من هم آن جا بودم. در راه ما را از پژو پایین کردند و داخل صندوق اتوبوس انداختند. ۲۴ نفر بودیم. در آن جا هوا خیلی گرم بود. نزدیک بود که از گرمی تلف شویم. هر بار که اتوبوس ایستاد می‎کرد، خیلی می‎ترسیدیم که ماموران ما را نگیرند. خیلی به سختی تا بم رسیدیم.»

علی و همراهانش یک شبانه‌ روز را در جنگل‌های شهر بم می‌گذرانند تا از آن جا به سمت اصفهان حرکت کنند: «ما داخل یک جنگل بودیم. چهار نفری ما را با ماشین شخصی خود تا نصف راه می‎بردند تا کسی شک نکند، بعد داخل صندوق اتوبوس جابه جا می‎کردند.»

پس از رسیدن به اصفهان، قاچاق‎برها مجبورشان می‌کنند که دو روز در انبار حیوانات بمانند. به آن‌ها گفته بودند در حال آماده کردن مقدمات انتقال‌شان به تهران هستند: «وضعیت در آن جا خیلی بدتر از خوابگاه بم و ساروان بود. چون مجبور بودیم که بوی تعفن فاضله حیوانات را تحمل کنیم. آب و غذا هم در حد بخور و نمیر می‎دادند.»

شب سوم با همراهی دو قاچاق‎بر ایرانی، به سمت تهران حرکت می‌کنند: «خوابگاه ما از پلیس راه خیلی فاصله نداشت. بعد از اذان، حرکت دادند. پیاده از پشت پاسگاه، از دشت رد شدیم. دو ساعت پیاده راه رفتیم. نزدیک شاه‎راه اصفهان- قم بود. ماشین‌های پژو نزدیک آمدند. ۶۰ نفر بودیم. ما را در صندوق عقب جابه‎جا کردند و طرف تهران حرکت دادند. پنج ساعت در راه بودیم. در خوابگاه تهران که رسیدیم، به ما گفتند به دوستانتان زنگ بزنید پول قاچاقی‎تان را پرداخت کنند. ما دو نفر بودیم. دوست‎هایمان که در تهران بودند، چهار میلیون تومان کارت به کارت کردند و ما آزاد شدیم.»

علی، نوجوان افغانستانی مسیر خوفناک پناه‎جویی‌ خود را برای ما تعریف کرد و از رفتار توام با خشونت و تحقیرآمیز قاچاق‏برانی که بعضی از آن‌ها پاکستانی هستند، حرف ‌زد و ‌گفت هرگز بی‌رحمی آن‌ها را فراموش نخواهد کرد: «قاچاق‎بر از نامش پیدا است. آن‎ها به هیچ کس رحم ندارند. فحش دادن و لت و کوب کردن در راه قاچاق، یک چیز عادی است. رفتار قاچاق‎بران پاکستانی حتی از انسانیت هم بیرون بود.»

 

شما هم می‌توانید خاطرات، مشاهدات و تجربیات خود از قاچاق انسان، پناهندگی و مهاجرت به اشتراک بگذارید. اگر از مسئولان دولتی یا افراد حقیقی و حقوقی که حق شما را ضایع کرده‌اند و یا مرتکب خلاف شده‌اند شکایت دارید، لطفاً شکایت‌های خود را با بخش حقوقی ایران وایر با این ایمیل به اشتراک بگذارید: [email protected]

مطالب مرتبط:

خاطرات رضا از سفر قاچاقی به ایران: با آب باران زنده ماندم

روایت کودک افغانستانی از سفر قاچاقی به ایران؛ هشت ساعت بدون کفش راه رفتم

مسیر محمد جان از افغانستان تا تهران؛ پای دوستم قطع شد

«چهار نفر از دوستانم با شلیک ماموران مرزی کشته شدند»

یک مسافراز افغانستان: مجبورم قاچاقی به ایران بروم وگرنه خانواده‌ام گرسنه می‌مانند

روایت نوجوان افغان از سفر قاچاقی: ۱۵روز تشنه و گرسنه در راه بودیم

جنازه های دختر، داماد و نوه‌هایم در آب های ترکیه پیدا شدند

روایت یک کودک ۱۱ ساله افغانستانی از قاچاق کودکان به ایران

قاچاق انسان در کردستان ایران؛ سیم خاردار، قایق بادی و صندوق عقب

قاچاق انسان در کردستان ایران؛ آن طرف سیم‌های خاردار

قاچاق انسان در کردستان ایران؛ مهاجرت نیمه‌تمام

قاچاق انسان در کردستان ایران؛ از کار قاچاقی تا مهاجرت قاچاقی

قاچاق انسان در کردستان ایران؛ ۳ سال قاچاق انسان برای پرداخت بدهی

قاچاق انسان در کردستان ایران؛ هورا، زنی که قاچاقچی آدم بود

سفرنیمه تمام؛ روایت نوجوان افغانستانی از ردمرز در ایران

گفت و گو با عباس، کودکی که شش بار قاچاقی سفر کرده

داستان سفر قاچاقی کودک ۱۵ ساله افغانستانی به ایران

خانواده‌ای با شش کودک درمسیر قاچاق

عبور قاچاقی از مرز ایران؛ داستان محمدبابر کودک ۱۵ ساله افغانستانی

 

از بخش پاسخگویی دیدن کنید

در این بخش ایران وایر می‌توانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راه‌اندازی کنید

صفحه پاسخگویی

ثبت نظر

گزارش

از خانه‌هایی با اجاره میلیاردی تا اتاقک‌های سرایداری

۴ مرداد ۱۳۹۸
شما در ایران وایر
خواندن در ۶ دقیقه
از خانه‌هایی با اجاره میلیاردی تا اتاقک‌های سرایداری