close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
بلاگ

چرا برای مشایی کار کردم (۷) روزنامه قالیباف

۱۹ اسفند ۱۳۹۵
رضا حقیقت‌نژاد
خواندن در ۷ دقیقه
چرا برای مشایی کار کردم (۷) روزنامه قالیباف

 

این سلسله مطالب گزارش تجربه های مطبوعاتی من از سال ۷۷ تا ۹۱ است، یک تیتر جنجالی هم برای آن انتخاب کرده ام که شما را ترغیب کند بخوانیدش، شاید همین تیتر قانع تان کند نخوانیدش. در بخش اول و دوم این مطلب به تجربه های مطبوعاتی ام در یزد پرداختم. بخش سوم، چهارم، پنجم و ششم به تجربه کار در خبرگزاری ایلنا اختصاص داشت.  

رای اعتماد به کابینه دولت دوم احمدی نژاد، آخرین تجربه مطبوعاتی من در خبرگزاری ایلنا بود. کار کردن در مجلس خیلی تجربه منحصربفردی است و می تواند به رشد یک خبرنگار فوق العاده کمک کند. قبلا خبرنگاران مجلس خیلی زرنگی داشتیم، مثل مسیح علی نژاد،‌ صبا آذرپیک، نسرین وزیری و احسان محرابی ولی انگار نسل شان ورافتاده.

خیلی هم دوست نداشتم از ایلنا بروم ولی از خبر نوشتن، تلفن زدن و نشست خبری رفتن خسته شده بودم. در این میان پیشنهاد یک دوست قدیمی کار را آسان کرد. گفت تهران امروز کسی را برای گزارش نوشتن در بخش سیاسی می خواهد. تهران امروز وابسته به مجموعه محمدباقر قالیباف،‌ شهردار تهران بود. آن دوران قالیباف به اندازه الان منفور نبود، به خصوص اینکه پس از حوادث ۸۸ صحبت های اندک معقولی در تلویزیون کرده بود و نقل قولش درباره راهپیمایی ۲۵خرداد زخم شده بود بر تن تندروها. خود روزنامه هم چنین کاری قرار بود بکند، مثلا تیتر می زد معتدل ها به صحنه آمدند و عکس قالیباف هم کنار علی مطهری و لاریجانی و عماد افروغ بود. در واقع مهم ترین کار تهران امروز، ارایه تصویر معتدل، عقلگرا و میانه رو از طیف قالیباف بود. پتانسیلش را هم داشت ولی امکانش را نداشت.

تهران امروز چهارلایه داشت. ۹۰درصد بدنه اصلاح طلب بود و در مقابل درج مطالب تند علیه اصلاح طلبان مقاومت می کرد. لایه دوم سردبیری روزنامه بود که منش کاملا لیبرالی داشت ولی در ذهنش رگه های چپ مانده بود. خیلی از چپ ها اینطوری هستند. لایه سوم هیات مشاوران بودند، از امید ملکی و رحمان قهرمان پور که متخصص های باسواد، مدرن و باهوش بودند تا سیدجواد سیدپور که با ذهنیتی کاملا تندرو، ماموریتش اصولگرا نگه داشتن روزنامه بود. لایه چهارم به مدیرمسئول باز می گشت که خیلی خوش نیت، خوش اخلاق، باهوش و با ذهن اصلاح طلب بود. به جرات می شود گفت اگر چند نفر از مشاوران از  تهران امروز می رفتند، بدنه تحریریه هیچ تفاوتی با شرق و اعتماد نداشت. مشاوران البته در جلسات شورای سردبیری،‌ نقش مهمی ایفا می کردند و به ویژه در نوشتن سرمقاله ها و یا تیتریک کردن حرف های معمولی خامنه ای که که چهره اصولگرایانه به روزنامه می داد، پیشگام بودند.

سرمقاله های تند در روزنامه واکنش بر می انگیخت. خیلی ها اعتراض کردند، خودم دوبار مکتوب به سرمقاله هایی که درباره جنبش سبز بود، اعتراض کردم. بار دوم از نویسنده که تندروترین مشاور بود، به صورت کتبی تقدیر و در برد روزنامه نوشتند. اگر باتجربه تر و وفادار به اصول سیاسی بودم، باید همان موقع از روزنامه می آمدم بیرون، به ویژه که یک موردش تحریف عاشورای ۸۸ بود.

تنش دوم اما زمانی پیش آمد که گفتند از داخل روزنامه کسی با مسعود بهنود در تماس است و ایمیل می فرستد. به من هم مشکوک بودند. به شدت اعتراض کردم که هرگز ایمیلی برای آقای بهنود نفرستاده ام و این ماجرا نشان می دهد اینجا ایمیل ها کنترل می شود یا حداقل کامپیوترها. چند نفر دیگر از دوستان را هم احضار کردند گویا که آنها هم مسئولیت نپذیرفتند و موضوع خاتمه یافت. این نوع بی اعتمادی بین بدنه ومدیران و مشاوران یک مشکل تهران امروز و کلا تیم قالیباف است.

یکی از عجیب ترین مشکلات آن دوران اما لوگوی روزنامه تهران امروز بود. دی ماه ۸۸ هفته نامه پرتو نزدیک به مصباح یزدی نوشت لوگوی روزنامه شبیه زن رقاص است. اولش بحث بیشتر به شوخی گرفته شد ولی وقتی گفتند با این لوگو دنبال ترویج بی ناموسی هستند و تابلوی تهران امروز چند جا پاره شد، مجبور شدند اندکی لوگو را تغییر بدهند. همین نمونه البته دشواری کار روزنامه در میان اصولگرایان را هم نشان می داد.

چند ماه اول با اسم مستعار در تهران امروز می نوشتم. گفتند چون به خاطر وبلاگ نویسیم محکومیت دارم،‌ بهتر است اینطوری باشد. محکومیت موضوع مهمی هم نبود و اصلا در مرحله تجدیدنظر تبدیل به جزای نقدی شده بود ولی احتیاط می کردند. در تهران امروز سریع تر از حد انتظارم رشد کردم و مدتی بعد، سرپرست سرویس سیاسی شدم. برخی از دوستان نمی پذیرفتند. منتها گاهی اینطوری است که نوع نوشتن شما به چشم بالادستی خوش می آید. خیلی از رشدکردن و بالارفتن های مطبوعاتی به این خاطر است، خیلی هم نشانه هوش و استعداد نیست.

علاوه بر این، مسئول ارزیابی برخی نشریات تیم قالیباف هم شدم. مجلات همشهری جوان، همشهری ماه، آیه،‌ مثلث و ... را به صورت مداوم ارزیابی کیفی می کردم و تحلیل محتوا. نتیجه دست سردبیران و مدیران ارشد رسانه ها می رسید و موثر هم بود. 

سال ۸۹ هرچه پیش تر می رفتیم، مشکلات داخل روزنامه بیشتر می شد. کلا به تحریریه روزنامه خیلی توجه نمی شد. این فهرست های استخدام نجومی و املاک نجومی که الان منتشر می شود، یک هزارمش نصیب تحریریه روزنامه تهران امروز نشد و خیلی وقت ها بابت پرداخت ها جنگ و جدال بود بین تحریریه و سیستم اداری خیلی سختگیر. روزنامه هم پرفروش نبود و دست آخر به خاطر مشکلات مالی تعطیل شد.

به نظرم روزنامه طبیعی بود پرفروش نباشد. سردبیر روزنامه آدم باهوش و ویترین بازی بود و روزنامه قشنگی منتشر می کرد ولی تیترها و سرمقاله ها همیشه اسیر فشار اصولگرایانه مشاوران می شد. خیلی هم افراط می کردند. یک بار یکی از مدیران تهران امروز می گفت بعد از اینکه خامنه ای کلمه پیشرفت را جای توسعه به کار می برد، اینقدر رسانه های قالیباف درباره پیشرفت نوشتند که یکی از مشاوران رسانه ای بیت خامنه ای گفته بود آقا گند این کلمه پیشرفت را درآوردید، یک چیز دیگر بنویسید.

این میل عجیب و افراطی که قالیباف برای علاقه مند، وفادار و مطیع نشان دادن خودش به رهبر جمهوری اسلامی دارد، همیشه کار دست او داده است. شخصا فکر می کنم علاوه بر نداشتن تیم کارآمد که همیشه قالیباف را مجبور کرده به دامن طیف های مختلف آویزان باشد، اینکه او نتوانسته برای خودش شخصیت سیاسی تعریف کند و دائما هضم در رهبری و بیتش بوده، نقش مهمی در شکست های همواره او داشته است.

اینطور که می گویند برخی نزدیکان قالیباف الان روزنامه صبح نو را منتشر می کنند. یک روزنامه شیک و جمع و جور، با بدنه اصولگرایانه و صفحه یکی که تکلیفش کاملا روشن است و به قالیباف هم می آید. روزنامه تهران امروز خیلی تلاش می کرد برای نشان دادن یک چهره معتدل از قالیباف ولی ناگهان یک رویدادی رقم می خورد مثل ۹ دی ۸۹ که اراده طور دیگر می شد.

پنج شنبه ۸ دی تلفنی گفتند بیا روزنامه، گفتم امروز قاعدتا تعطیل است. رفتم. گفتند جلسه مهم و فوری است، فردا سالروز راهپیمایی ۹ دی است و از بالا دستور آمده ویژه نامه ای منتشر شود با تیراژ ده ها هزار نسخه. دستور از بالا احتمالا منظورشان شخص قالیباف بود. مخالفت کردم ولی گفتند دستور است و باید منتشر شود. گفتم اگر این ویژه نامه منتشر شود، استفعا می دهم، گفتند جدی نشو. ویژه نامه روز جمعه ۹ دی ماه ۸۹ منتشر و در نماز جمعه تهران توزیع شد. این ویژه نامه نقطه پایان همکاری من با روزنامه تهران امروز بود.

یک سال و اندی بعد، دوباره برخی از مدیران سابق تهران امروز گفتند می خواهند ضمیمه ای منتشر کنند به اسم دیده بان. این ضمیمه قرار بود به پیوست روزنامه تهران امروز منتشر شود که با مدیریت جدید اداره می شد. دوست خیلی بزرگواری که بخش مهمی از زندگی شخصی ام را مدیون همراهی و همدلی او هستم، با من تماس گرفت و رفتم دفترشان. دفترشان در روزنامه تهران امروز نبود و جای دیگر شهر بود ولی الان که بر می گردم و به عقب نگاه می کنم، می گویم نباید چنین کاری را قبول می کردم. من به خاطر اختلاف نظر سیاسی رفته بودم ولی به خاطر رفاقت برگشتم. رفیق بازی در زندگی شخصی خوب است ولی می تواند یک نقطه ضعف باشد در کار مطبوعاتی. بارها خسارت دیده ام به خاطر آن ولی خیلی مانده تا آدم بشوم. البته این را هم بگویم که در آن دوران، کماکان یک روزنامه نگار درجه۳ بودم و پیشنهاد کاری ویژه ای نداشتم و این طیف از دوستانم بیش از هر کس دیگر،‌ به من لطف داشتند ولی الان می توانم قضاوت کنم که اینها دلایل قوی برای چنین تصمیماتی نیستند. ضمیمه دیده بان یکی از بهترین و خلاقانه ترین تجربه های مطبوعاتی عمرم بوده، با بهترین آدم ها کار کردم و بعد از چند شماره به علت اختلاف با جانشین مدیر، استعفا دادم و بیرون آمدم. (ادامه دارد)

از بخش پاسخگویی دیدن کنید

در این بخش ایران وایر می‌توانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راه‌اندازی کنید

صفحه پاسخگویی

ثبت نظر

استان‌وایر

حمایت میراث فرهنگی کهگیلویه و بویراحمد از تولید انبوه عروسک بومی «لیلی»

۱۹ اسفند ۱۳۹۵
خواندن در ۱ دقیقه
حمایت میراث فرهنگی کهگیلویه و بویراحمد از تولید انبوه عروسک بومی «لیلی»