چند روز دیگر در زندان ۶۰ ساله میشود. بهار ۱۳۹۵، وقتی برای مراسم خاکسپاری پدرش یک هفتهای از امریکا به ایران سفر کرد، هرگز فکر نمیکرد عمر این سفر هفت روزه به شش سال زندگی در زندان برسد.
«شهاب دلیلی»، کاپیتان بازنشسته کشتیرانی فروردین سال ۱۳۹۵، هنگامی که برای بازگشت به امریکا در راه فرودگاه بود، توسط ماموران وزارت اطلاعات بازداشت شد. او را بعدها به اتهام «اخلال در امنیت از طریق ارتباط با کشور متخاصم» (امریکا)، به ۱۰ سال زندان محکوم کردند.
خانواده دلیلی تمام این سالها موضوع بازداشت شهاب دلیلی را رسانهای نکرده اما وضعیت او را به اطلاع وزارت خارجه دولت امریکا رسانده بودند.
در بحبوحه مذاکرات ایران و امریکا، فعالان حقوق بشر بازگرداندن ایرانی امریکاییهایی که با اتهام و حکم مشابه در زندان روزگار میگذراندند را پیششرط هرگونه توافق عنوان کردند اما در این میان اسامی مطرح شده، نامی از شهاب دلیلی مطرح نشد. همین موضوع سبب شده است تا خانواده دلیلی سکوت خود را بشکنند و درباره آنچه در این هفت سال بر آنها گذشته است، صحبت کنند. آقای دلیلی در هنگام خروج از امریکا اقامت این کشور را (گرین کارت) داشته و شهروند آمریکا نبوده است. خانوادهاش در نبود او شهروندی آمریکا را دریافت کردهاند.
«ناهید دلیلی»، همسر شهاب دلیلی به «ایرانوایر» میگوید: «تصمیم گرفتم صدایم را بلند کنم و مطمئن شوم اگر توافقی صورت میگیرد، همه گروگانها آزاد میشوند و به خانه باز میگردندند.»
گفتوگوی «ایرانوایر» با همسر شهاب دلیلی را در زیر میخوانید:
***
شهاب دلیلی کیست؟
همسرم متولد ۱۳۴۱ است و چند روز دیگر ۶۰ ساله میشود. ایشان کاپیتان کشتیرانی بودند. بازنشسته هستند. مدت سه سال از بازنشستگی ایشان گذشته بود و در این مدت سفرهای زیادی داشتند. هیچ وقت هم مشکلی پیش نیامده بود. یک سال بود که به امریکا آمده بودیم که همسرم ۱۳ فروردین ۱۳۹۵ به دلیل فوت پدرش به ایران رفت و قرار بود یک هفته بعد بازگردد اما بازداشت شد.
شغل همسرتان در امریکا چه بود؟
- وقتی آمدیم امریکا، ایشان تلاش کرد تا در رابطه با حرفهاش کاری پیدا کند اما موفق نشد. ما یک سال در امریکا بودیم و هر دو تلاش کردیم که مشغول به کار در حرفه خودمان شویم، بعد متوجه شدیم امکانپذیر نیست و ما باید دورههایی را در اینجا ببینیم و مدارکی را دریافت کنیم که مورد تایید این کشور باشند. بنابراین ایشان در مدت یک سالی که در امریکا ساکن بود، شغلی نداشت. تلاش کرد یک دفتری را به عنوان دفتر امور مربوط به کشتی ثبت کند که بتواند کم کم در این زمینه فعالیت کند اما آن کار هم هنوز شروع نشده بود که به ایران رفت.
به همسر شما اتهام ارتباط با کشور متخاصم زده شده، چه موردی به عنوان مصداق این اتهام ذکر شده است؟
- یادم نمیآید چیزی در حکم نوشته شده باشد اما منظورشان این است که در رابطه با شغلشان، اطلاعاتی به کشور امریکا داده است. من به عنوان همسر ایشان مطمئن هستم در زمانی که در امریکا بود، نتوانست هیچ ارتباط یا شغلی در رابطه با حرفهاش پیدا کند و کم کم داشتیم به سمتی میرفتیم که شغلهای خیلی معمول مثل کار کردن در فروشگاه و… را شروع کنیم، چون ناچار بودیم بعد از یک سال، راهی برای داشتن درآمد پیدا کنیم. من اصلا حتی فکر نمیکنم اطلاعات محرمانهای داشته باشند، چون شغلشان شغل محرمانهای نبود و ایشان کاپیتان کشتی بودهاند.
چهطور از بازداشت آقای دلیلی باخبر شدید؟
- شبی که پرواز داشت، آخرین تماس را از منزل مادرم گرفت و گفت من الان دارم راه میافتم سمت فرودگاه. قرار بود به امارات که رسید، با وایفای فرودگاه دوباره تماس بگیرد اما تماسی گرفته نشد. من فکر کردم شاید به وایفای وصل نشده است، برای همین ساعت پنج عصر که وقت نشستن پروازش بود، به فرودگاه «دالاس» واشنگتن رفتم. آنجا منتظر شدم، تمام مسافران بیرون آمدند اما شهاب نیامد. سوال کردم و متوجه شدم شهاب اصلا از امارات سوار هواپیما نشده است. پرسوجو کردم که کسی از پرواز جا نمانده است، گفتند نه. چون در ایران شب بود، برای همه پیام گذاشتم و گفتم شهاب نیامده، اگر ممکن است پیگیری کنند. یکی از دوستانم که در فرودگاه ایران آشنا داشت، پرسوجو کرد و گفت شهاب اصلا به فرودگاه نرفته است.
راننده آژانسی که شهاب را سوار کرده، به فرودگاه نرسیده بود. او به کلانتری اطلاع داده بود که دو ماشین با سرنشینان لباس شخصی پیچیده بودند جلویشان و آنها را متوقف کرده بودند. گفته بود آنها از شهاب خواسته بودند پیاده شود و چمدانها را هم برده بودند. مادرم که به کلانتری مراجعه کرده بود، ماموران کلانتری این گزارش را به او داده بودند. ۴۸ ساعت گذشت تا خودش با مادرم تماس گرفته و گفته بود که من را دستگیر کردهاند و سالم هستم. پس از آن به مدت یک ماه یا شاید پنج هفته دیگر تماسی نداشتند که دوران بازجویی و انفرادی را میگذراندند اما بعد از آن به بند عمومی برده شدند و دیگر تماس دارند. البته خواهرشان هم در ایران به ملاقات ایشان میرود و وسایل مورد احتیاج و مجازی که میتوانند برای زندانی ببرند، مثل لباس مناسب فصل را برای ایشان تهیه میکنند.
از دوران بازجویی و انفرادی هم برای شما تعریف کردهاند؟
- در دوران بازجویی، فشار زیادی روی ایشان بود که به صورت انفرادی در اتاقی با چراغی که شبانهروز روشن بوده، نگهداری میشده است. بازجوها او را روی دیوار مینشاندند و سوالاتی میکردند و چیزهاییی میگفتند که باید مینوشته و امضا میکرده است. به او گفته بودند همسرت به ایران آمده است. ایشان خیلی نگران من و بچهها شده بود. وقتی به من گفت هر روز برگههایی را میآوردند که من امضا کنم و امضا میکردم، گفتم چرا کارهایی را که انجام نداده بودی، قبول کردی و این برگهها را امضا کردی؟ گفت هرکسی در شرایط من بود، این کار را میکرد. من یک ماه بود از هیچ کس خبر نداشتم و میشنیدم تو آمدهای ایران، نمیدانستم وضعیت بچهها چه شده، کلافه بودم و میخواستم هر چه زودتر با بیرون از زندان ارتباط بگیرم و بپرسم شماها در چه وضعیتی هستید و چه میکنید. شرطش این بود این برگهها را امضا کنم تا بتوانم خارج شوم.
شما بیش از شش سال سکوت کردید، آیا این سکوت به دلیل فشار نهادهای امنیتی بود؟
- بعد از دستگیری شهاب، دو تا سه بار اکانتهای تلگرامی با من تماس گرفتند و پیشنهاد کمک در قبال دریافت پول و سکوت دادند. من نمیدانم واقعا آنها چه افرادی بودند. بعدا که با همسرم صحبت کردیم، گفت کیسهای مشابه برای سایر زندانیان بوده است که افرادی با خانوادهها تماس میگیرند و تقاضای پول میکنند و این افراد ممکن است از نهادهای امنیتی باشند یا افراد کلاهبرداری باشند که خانواده زندانیان را پیدا و خودشان را به عنوان نهادهای امنیتی معرفی میکنند و میگویند ساکت باشید، ما کار شما را راه میاندازیم و پول میگیرند. واقعا نمیدانم آنها که بودند، بنابراین من از طرف نهادهای امنیتی نمیتوانم بگویم تحت فشار بودم چون اصلا نمیدانم آنها از سوی نهاد امنیتی بودهاند یا نه. بعد از این که شهاب حکم خود را گرفت، اکانتهای تلگرام افرادی که تماس میگرفتند، دیلیت شدند؛ یعنی الان اصلا نمیتوانم پیدا کنم که چه شماره یا افرادی با من در تماس بودهاند. دلیل دیگر سکوتم این بود که ما یکسال بود مهاجرت کرده و همزمان درگیر فشار ناشی از مهاجرت و مشکلاتی بودیم که برای پسر کوچکم در دبیرستان ایجاد میشد. پیامهایی از معلمهای پسرم درباره این که استرس دارد یا ارتباط برقرار نمیکند، دریافت میکردم. وقتی این اتفاق افتاد، بزرگترین ضربه را پسر کوچک من خورد. من خودم شوکه بودم و نمیتوانستم باور کنم این اتفاق افتاده است. وقتی سعی میکردم با کسی صحبت کنم، گریه میکردم و پسر کوچکم از من میخواست اگر قرار است با کسی حرف میزنم گریه کنم، بهتر است با کسی حرف نزنم. من به خاطر این که پسرم شرایط خیلی استرسزا و ناراحتی داشت، قبول کردم و تماسم به این ترتیب با افراد خانواده قطع شد و همه فهمیدند من مایل نیستم با کسی صحبت کنم و با کسی تماس داشته باشم.
با توصیفی که از این وضعیت کردید، باید بپرسم در این شش سال چه کردید؟
- من دو فرزند دارم. زمانی که ما مهاجرت کردیم، پسر کوچک من ۱۴ ساله بود و پسر بزرگم تقریبا ۲۰ ساله. هدف ما از مهاجرت اصلا این بود که بچهها بتوانند اینجا تحصیل کنند. همانطور که گفتم، پسر کوچکم ضربه بدی از این اتفاق خورد اما پسر بزرگترم بهتر این مساله را تحمل کرد. کمک بزرگی برای خانواده بود. او تمام وقت ( فول تایم) کار کرد و در کنارش درس میخواند و الان در شرف فارغالتحصیلی است.
خود من دو شیفت کار میکردم و بعد که به خودم آمدم و دو سال از بازداشت شهاب گذشته بود، تعجب کرده بودم که چهقدر کار کردهام. شاید این یک واکنش دفاعی بود که میخواستم همیشه یک جوری مشغول باشم. کم کم این مساله برای خانواده کمی قابل حل شد و توانستیم با آن کنار بیاییم ولی دو سال اول خیلی سختی داشتیم.
آخرین بار کی با آقای دلیلی تماس داشتید؟
- همین امروز ایشان تماس گرفتند. روزهای آف من را میداند و با استفاده از کارت تلفن که مخصوص تماسهای بینالمللی از زندان پر میشود ، تماس میگیرند.
شرایط ایشان در حال حاضر چهگونه است؟
- همسر من روحیه بسیار خوبی دارد و هیچ وقت از هیچ چیز گلایه نمیکند. او شرایط غیر طبیعی و غیر نرمال را که همه زندانیها در بند عمومی تحمل میکنند، دارد اما به نظر میرسد فشار خاصی مثل قطع شدن تلفن و … روی ایشان نیست.
درباره رسانهای کردن خبر بازداشت ایشان نظری ندارند؟
- اول که میخواستم موضوع بازداشت ایشان را رسانهای کنم، با ایشان مشورت کردم که گفت من اینجا هستم و از چیزی خبر ندارم و به چیزی دسترسی ندارم، تصمیم را بر عهده خودت میگذارم. الان هم تلفنی به ایشان خبر میدهم که مصاحبه کردم یا قرار ملاقات دارم و…
چه چیزی باعث شد سکوت خود را بشکنید؟
- با توجه به این مذاکراتی که در راه است و توافقی ممکن است انجام شود و مرتب میشنویم که از چهار گروگان، یعنی «باقر نمازی»، «سیامک نمازی»، «مراد طاهباز» و «عماد شرقی» صحبت میشود که با جرم مشابه و حکم مشابه شهاب در زندان هستند و نام شهاب جزو این چهار نفر نیست، تصمیم گرفتم سکوتم را بشنوم و صدایم را بلند کنم. من مدت طولانی، یعنی حدود چهار سال است که با وزارت خارجه امریکا در تماس هستم و اسم شهاب را به عنوان زندانی که جرم او ارتباط با کشور امریکا است، به آنها دادهام. آنها همیشه با من ابراز همدردی کرده و قول همکاری دادهاند اما الان وقتی دیدم که صحبتی از شهاب نیست و مرتب از چهار گروگان زندانی در ایران صحبت میشود، میخواهم صدای خودم را از طریق رسانهها به گوش آنها برسانم. اگر توافقی صورت بگیرد و گروگانها آزاد شوند، نباید کسی جا بماند. ما به عنوان شهروند از دولت «جو بایدن» و تیم مذاکرهکننده با ایران انتظار داریم که شهاب را به خانه بازگردانند.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر